بریده‌های کتاب saleh

و اگر داستان خوبی پیدا نکنم، خودم یکی می‌سازم.

_تو واقعا منو می‌خواهی. _و از این قضیه متنفری.

_اون قدر دوستم داری که بعد رفتنم گریه کنی؟ _منظورت اینه که اگه آسیب ببینی؟؟ _اگر بهت آسیب بزنم _اگه بهم آسیب بزنی،گریه نمیکنم. مقابله به مثل می‌کنم بهت آسیب می زنم.

همه‌ی ما افکار احمقانه‌ای در سر داریم، اما این دلیل نمی‌شود که انجام‌شان بدهیم.

_از چی خسته شدی عزیزم دلم؟ _از ناتوانی...

نمی خواهم مانند آن‌ها باشم. از ته دل می‌خواهم از همه ی آن‌ها بهتر باشم.

عدد سه ترکیب عجیبی برای چند خواهر است،چون همیشه یکی جدا می‌افتد.

عشق شریفه،چطور می‌شه چیزی که در راه یه چیز ارزشمند استفاده می‌شه،اشتباه باشه؟

اگر نمی‌توانم از آن ها بهتر باشم، خیلی بدتر می‌شوم.

توانایی هات رو با ضعیف نشون‌دادن خودت نشون بده.

همیشه چیزی برای از دست‌دادن هست.

کسی نباید بداند نامید شده ام. کسی نباید بداند از اول امید داشتم.

فقط احمق ها ار چیزی که ترسناکه،نمی‌ترسن.

پسرم، آنجا که گل سرخ می‌کاری خار و خاشاک نمی‌روید.

حتی یک دختر کوچولوی بداخلاق ممکن است احساس تنهایی کند.

"یک روز" قرار است تبدیل شود به "فردا".

کتاب ها به همه تعلق دارن...

در واقع می‌توان گفت که این قهوه بود که مشتری‌ها را انتخاب می‌کرد.

<بدرود. امیدوارم تا وقتی میام پیشت دیِل نگهدارت باشه.>