بریده‌های کتاب مزدوَر آ.پ

نظام پسا توتالیتر همیشه و در هر قدم مردم را لمس می‌کند، اما همیشه با دستانی پوشیده در دستکش‌های ایدئولوژیک‌.

نه راحیل ... تاریخ تکرار نمی‌شود؛ بلکه این مردان تکراری‌اند که بدون عبرت، رفتار گذشتگان را در برابر آزمون‌های روزگار تکرار می‌کنند.

جنگی که در صلح ادامه یابد، مصیبت بارتر است برادر. جنگی که بر فراز منبرها و درون قلب‌ها و مغزها رواج یابد، از جنگ شمشیرها و نیزه‌ها سخت‌تر است. تنها نبردی که ابوسفیان در آن اسلام را مغلوب ساخت.

_ مگر حقیقت همان واقعیت نیست؟ واقعیت آنی‌ست که حاکم و رایج است اما حقیقت آنی‌ست که باید باشد و نیست. ارزش انسان‌ها به تلاشی‌ست که برای هویدا ساختن حقیقت‌ها می‌کنند، نه پذیرفتن واقعیت‌ها. برای همین است که پیامبران باارزش‌ترین انسان‌ها بوده‌اند.

هیهات! علی حاضر به داشتن حکومتی و امنیتی نیست که بر ویرانه‌های ایمان و اجساد اعتقاداتش بنا شده باشد.

ابوذر گفت: به خدا قسم که‌ مردم هیچ سرزمینی نظر کرده‌ی خداوند نیستند، مگر آن‌که به عدالت رفتار کنند.

شما که فراموش نکرده‌اید؟ _ چه را؟ این که من شما را فراموش نکرده‌ام.

رد دندان‌ها رويش بود و همان‌ها مى‌گفتند به ياش‌بخشى كه از چوب، غیر از دوتار و تابوت، مى‌شود چيزى ساخت كه هر چه فشار و خشم و درد است، به خودش بگيرد و دم برنياورد. فهميد گاهی در زندگى، لازم است آدم مثل همان چوب باشد. هـر چه درد است، به خـودش بگيرد و دم برنياورد.

دنیا، بی‌نام مادر معنایی ندارد. مادرانی که هم نگاهشان نرم است، هم دست‌هاشان و هم گام‌هایشان.

اغلب می‌پنداریم که وظیفه داریم به پرسش‌های کودکان پاسخ دهیم. حتی این پندار وجود دارد که اگر کاری کنیم که کودکان دیگر نپرسند، موفق شده‌ایم زیرا به همه‌ی پرسش‌های آن‌ها پاسخ داده‌ایم. این دقیقاً همان زمانی است که دیگر دروس مدرسه‌ای و سایر کتاب‌ها و معلومات برای کودکان جالب نیستند، زیرا آن‌ها به این نتیجه می‌رسند که همه آنچه لازم داشته‌اند به وسیله والدین و معلمان با استفاده از کتاب‌های درسی به آن‌ها داده شده است. چنین کودکانی به بزرگسالانی تبدیل می‌شوند که نه تنها پرسشی ندارند، بلکه تحمل هیچ پاسخ تازه و متفاوتی هم ندارند.

در سرزمین قد کوتاهان معیارهای سنجش همیشه بر مدار صفر سفر کرده‌اند چرا توقف کنم؟

مذهب خوارج تحت عنوان وظیفه‌ی امر به معروف و نهی از منکر به وجود آمد!

هر اندازه احمق زیاد باشد، بازار نفاق داغ‌تر است.

شیعیان اولیه مردمی منتقد و بت‌شکن بار آمدند.

روزى در موقع تدريس رشديه بيهوش شده و از صندلى بر زمين می‌افتد. پزشک را بر بالينش می‌آورند، پس معاينه پزشك از وى مى‌خواهد به دليل كهولت سن و ضعف جسمانى از تدريس خوددارى نمايد و بيشتر به اسـتراحت بپردازد. ايشـان در كمال ناراحتى گفت: چرا غافليد؟ اگر در همان ساعت كه ضعف كرده بودم چشم از اين عالم می‌بستم قطعا جايم در بهشت بود، چه سعادتى از اين بالاتر كه معلم در حيـن اجـراى مقدس تعليم بميرد، حيف كه سعادتم يارى نكرد.

مشکل ما رفاه نیست؛ مشکل، امن است، یعنی ما به هر چیزی از دنیا با هر جلوه‌ای که می‌خواهیم، خواهیم رسید؛ ولی مسئله این است که وقوف به مرگ و وقوف به تحول، مانع و مزاحم امن باطنی ما هستند. وقتی من می‌دانم رفتنی‌ام، می‌دانم بهار رفتنی است، دیگر چه جای امن در کنار منزل جانان؟!