بریدههای کتاب mahsa mahsa 1403/11/25 بینوایان (متن کوتاه شده): ژان والژان جلد 1 ویکتور هوگو 4.5 52 صفحۀ 8 اسقف به او نزدیک شد و آهسته گفت:یادتون نره که به من قول میدید از این ظروف استفاده کنید و آدم درستکاری بشید ،ژان والژان برادرم شما دیگه به بدی تعلق ندارید ،من روح شمارو خریدم ،افکار پلید رو از اون پاک کردم و به خداوند اهدا کردم . 0 17 mahsa 1403/8/26 عشق در زمان وبا گابریل گارسیا مارکز 3.6 47 صفحۀ 526 ما مرد ها برده های عقاید قدیمی خود هستیم ولی وقتی یک زن تصمیمش را بگیرد، هیچ سدی وجود نخواهد داشت ،قلعه های نظامی را جلوی پای خود نابود می کند، اصول اخلاقی را زیر پا می گذارد و ریشه کن می کند ،خداوند هم جلو دارش نیست. 0 15 mahsa 1403/8/14 عشق در زمان وبا گابریل گارسیا مارکز 3.6 47 صفحۀ 88 کسانی که آدم دوستشان دارد ،باید همراه اشیاء خود جهان را ترک کنند 0 29 mahsa 1403/7/17 سه شنبه ها با موری میچ آلبوم 3.7 142 صفحۀ 44 اگر سُنَت برایت کاربرد ندارد، ولش کن. سُنَت خودت را خلق کن. 0 23 mahsa 1403/7/15 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 201 صفحۀ 272 تابلویتان را ببرید، دیگر من به این تابلو هیچ علاقهای ندارم ،استاد شما اشتباه کرده است این چشمها مال من نیست. 0 14 mahsa 1403/7/15 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 201 صفحۀ 261 هیچ رمزی در چشم های زنی که در برابر من نشسته بود ،وجود نداشت. استاد اورا نشناخته بود . 0 15 mahsa 1403/7/14 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 201 صفحۀ 122 کسی که در عمرش گرسنگی نکشیده کسی که از سرما نلرزیده کسی که شب تا سحر بیخواب نمانده چگونه ممکن است از سیری از گرما از پرتو آفتاب صبح لذت ببرد 1 8 mahsa 1403/7/8 قدرت شروع ناقص: جستارهایی درباره ی بهتر انجام دادن کارها جیمز کلییر 3.9 28 صفحۀ 50 به قول جان وودن (شما که وقت نمی کنید کاری را درست انجام دهید.کی وقت می کنید دوباره انجامش بدهید؟) 0 10 mahsa 1403/7/3 جزیره ی شاتر دنیس لهین 4.3 13 صفحۀ 265 تدی: من یه دوستی داشتم که دیشب باهم بودیم ولی بعد از هم جدا شدیم تو ندیدیش ، زن( راشل سولاندو)باز هم لبخند مغمومی تحویل تدی داد وگفت:مارشال تو هیچ دوستی نداری . 3 13 mahsa 1403/7/3 جزیره ی شاتر دنیس لهین 4.3 13 صفحۀ 265 راشل سولاندو:مارشال تو دیگه هیچ وقت از این جزیره بیرون نمیری حالا توهم یکی از ما هستی . 0 17 mahsa 1403/6/14 بار دیگر شهری که دوست می داشتم نادر ابراهیمی 3.7 105 صفحۀ 63 1 15 mahsa 1403/6/9 بار دیگر شهری که دوست می داشتم نادر ابراهیمی 3.7 105 صفحۀ 26 ما هرگز از آنچه نمی دانستیم و از کسانی که نمی شناختیم ترسی نداشتیم ..ترس،سوغاتِ آشنایی هاست 0 17 mahsa 1403/5/24 عوامل رشد، رکود، انحطاط علی صفایی حائری 4.8 19 صفحۀ 41 رنجها و دردها و درنتيجه خستگىها و وادادگىها متعلق به لحظههايى است كه انسان در خودش هدفى را انتخاب نمىكند 0 12 mahsa 1403/5/24 بار دیگر شهری که دوست می داشتم نادر ابراهیمی 3.7 105 صفحۀ 13 0 9 mahsa 1403/5/2 در جستجوی خوشبختی کریس.پی گاردنر 4.3 1 صفحۀ 88 بعد از این که بارها شنیده بود که چه طور مثل مایلز دیویس خواهم شد گفته بود: « کریس، تو نمیتوانی مایلز دیویس بشوی، چون خود او قبلاً شده است! » از آن موقع فهمیدم که کار من این است که کریس گاردنر شوم، هر قدر که زحمت بطلبد. 1 24 mahsa 1403/4/16 ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد پائولو کوئیلو 3.5 44 صفحۀ 96 هیچ کس نباید بگذاره به چیزی عادت کنی، ادوارد به من نگاه کن؛ من دوباره از دیدن خورشید لذت میبرم از کوه ها، حتی از مشکلات زندگی من پذیرفتم که پوچی زندگی تقصیر هیچ کس نیست جز خود من. می خوام دوباره میدان اصلی لیوبلیانا رو ببینم عشق و نفرت رو احساس کنم احساس ناامیدی و یکنواختی کنم همۀ آن چیزهای ساده و احمقانه که زندگی هر روزت رو می سازه و به وجودت شادی میده. اگر یه روز بتونم از اینجا بیرون برم به خودم این اجازه رو میدم که دیوانه تر باشم 0 20
بریدههای کتاب mahsa mahsa 1403/11/25 بینوایان (متن کوتاه شده): ژان والژان جلد 1 ویکتور هوگو 4.5 52 صفحۀ 8 اسقف به او نزدیک شد و آهسته گفت:یادتون نره که به من قول میدید از این ظروف استفاده کنید و آدم درستکاری بشید ،ژان والژان برادرم شما دیگه به بدی تعلق ندارید ،من روح شمارو خریدم ،افکار پلید رو از اون پاک کردم و به خداوند اهدا کردم . 0 17 mahsa 1403/8/26 عشق در زمان وبا گابریل گارسیا مارکز 3.6 47 صفحۀ 526 ما مرد ها برده های عقاید قدیمی خود هستیم ولی وقتی یک زن تصمیمش را بگیرد، هیچ سدی وجود نخواهد داشت ،قلعه های نظامی را جلوی پای خود نابود می کند، اصول اخلاقی را زیر پا می گذارد و ریشه کن می کند ،خداوند هم جلو دارش نیست. 0 15 mahsa 1403/8/14 عشق در زمان وبا گابریل گارسیا مارکز 3.6 47 صفحۀ 88 کسانی که آدم دوستشان دارد ،باید همراه اشیاء خود جهان را ترک کنند 0 29 mahsa 1403/7/17 سه شنبه ها با موری میچ آلبوم 3.7 142 صفحۀ 44 اگر سُنَت برایت کاربرد ندارد، ولش کن. سُنَت خودت را خلق کن. 0 23 mahsa 1403/7/15 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 201 صفحۀ 272 تابلویتان را ببرید، دیگر من به این تابلو هیچ علاقهای ندارم ،استاد شما اشتباه کرده است این چشمها مال من نیست. 0 14 mahsa 1403/7/15 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 201 صفحۀ 261 هیچ رمزی در چشم های زنی که در برابر من نشسته بود ،وجود نداشت. استاد اورا نشناخته بود . 0 15 mahsa 1403/7/14 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 201 صفحۀ 122 کسی که در عمرش گرسنگی نکشیده کسی که از سرما نلرزیده کسی که شب تا سحر بیخواب نمانده چگونه ممکن است از سیری از گرما از پرتو آفتاب صبح لذت ببرد 1 8 mahsa 1403/7/8 قدرت شروع ناقص: جستارهایی درباره ی بهتر انجام دادن کارها جیمز کلییر 3.9 28 صفحۀ 50 به قول جان وودن (شما که وقت نمی کنید کاری را درست انجام دهید.کی وقت می کنید دوباره انجامش بدهید؟) 0 10 mahsa 1403/7/3 جزیره ی شاتر دنیس لهین 4.3 13 صفحۀ 265 تدی: من یه دوستی داشتم که دیشب باهم بودیم ولی بعد از هم جدا شدیم تو ندیدیش ، زن( راشل سولاندو)باز هم لبخند مغمومی تحویل تدی داد وگفت:مارشال تو هیچ دوستی نداری . 3 13 mahsa 1403/7/3 جزیره ی شاتر دنیس لهین 4.3 13 صفحۀ 265 راشل سولاندو:مارشال تو دیگه هیچ وقت از این جزیره بیرون نمیری حالا توهم یکی از ما هستی . 0 17 mahsa 1403/6/14 بار دیگر شهری که دوست می داشتم نادر ابراهیمی 3.7 105 صفحۀ 63 1 15 mahsa 1403/6/9 بار دیگر شهری که دوست می داشتم نادر ابراهیمی 3.7 105 صفحۀ 26 ما هرگز از آنچه نمی دانستیم و از کسانی که نمی شناختیم ترسی نداشتیم ..ترس،سوغاتِ آشنایی هاست 0 17 mahsa 1403/5/24 عوامل رشد، رکود، انحطاط علی صفایی حائری 4.8 19 صفحۀ 41 رنجها و دردها و درنتيجه خستگىها و وادادگىها متعلق به لحظههايى است كه انسان در خودش هدفى را انتخاب نمىكند 0 12 mahsa 1403/5/24 بار دیگر شهری که دوست می داشتم نادر ابراهیمی 3.7 105 صفحۀ 13 0 9 mahsa 1403/5/2 در جستجوی خوشبختی کریس.پی گاردنر 4.3 1 صفحۀ 88 بعد از این که بارها شنیده بود که چه طور مثل مایلز دیویس خواهم شد گفته بود: « کریس، تو نمیتوانی مایلز دیویس بشوی، چون خود او قبلاً شده است! » از آن موقع فهمیدم که کار من این است که کریس گاردنر شوم، هر قدر که زحمت بطلبد. 1 24 mahsa 1403/4/16 ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد پائولو کوئیلو 3.5 44 صفحۀ 96 هیچ کس نباید بگذاره به چیزی عادت کنی، ادوارد به من نگاه کن؛ من دوباره از دیدن خورشید لذت میبرم از کوه ها، حتی از مشکلات زندگی من پذیرفتم که پوچی زندگی تقصیر هیچ کس نیست جز خود من. می خوام دوباره میدان اصلی لیوبلیانا رو ببینم عشق و نفرت رو احساس کنم احساس ناامیدی و یکنواختی کنم همۀ آن چیزهای ساده و احمقانه که زندگی هر روزت رو می سازه و به وجودت شادی میده. اگر یه روز بتونم از اینجا بیرون برم به خودم این اجازه رو میدم که دیوانه تر باشم 0 20