بریده‌های کتاب reyhaneh bano

سرنوشت بشر حکایت پرنده بلند پروازی بود که به طور مرگباری زخمی شد، روی زمین افتاد و به دنبال سوراخی گشت تا خود را در آن مخفی کند و آرام آرام همان جا بمیرد.

نه خیال پردازی در این زمینه فایده نداشت در این دنیای جدید همه چیز متفاوت است. در این دنیا برداشتن هر قدم نیازمند تلاشی با نتیجه ی نامشخص و دردی بی حس است.دوران قدیم رفته بود. آن دنیای جادویی و شگفت انگیز دیگر مرده بود و وجود نداشت. دلیلی هم وجود نداشت برای باقی عمر، در سوگش ناله کرد. باید روی قبرش تف انداخت و دیگر برنگشت

منظورت چیه،رای گیری؟اگه مردم بگن اره، پس جواب اره است. اگه بگن نه ،پس مردم خوب فکر نکردن. پس بهتره بهشون اجازه بدیم دوباره فکر کنن.

فقط یک چیز است که انسان را از دیوانگی نجات میدهد و آن عدم اطمینان است. زندگی کسی که محکوم به مرگ شده با زندگی یک انسان معمولی تنها در یک چیز تفاوت دارد:اولی میداند دقیقا کی میمیرد و دومی نه.

کاش پیش از تو مرگ با ما مواجه می‌شد. وقتی تو رفتی و میان تو رمل‌ها حائل شدند ما گرفتار مصیبتی شدیم که هیچ اندوهگینی نه از عرب و نه از عجم گرفتار آن نشد.

جبرئیل نزد من فرود آمد و گفت: «محمد! خداوند می‌فرماید: اگر علی را نیافریده بودم در سراسر زمین برای دختر ت فاطمه هم شأنی نبود.»

«فاطمه».. کلمه‌ای به معنای بریده شده .در کتاب‌های تاریخی نوشته‌اند پیامبر گفت:« او را فاطمه نامیدند ؛چون خود و پیروانش از آتش دوزخ بریده شده‌اند.»

به قول زهیر بن ابی سلما شاعر همان دوران‌ها: « وقتی آسیاب جنگ به چرخش درآید آدم‌ها مثل دانه‌هایی هستند که میان سنگ زیرین و زبرین خرد می‌شوند. جنگ اهریمنی است که هر سال دو بار آبستن می‌شود و می‌زاید.»

«اگر حتی یک پیرزن یهودی در آن سوی مرز های اسلامی به حسین نامه بنویسد و از او داد بخواهد، حسین در یاری او لحظه ای درنگ نخواهد کرد.»

«و اما من !هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی‌کنم، که تکلیف خود را از حسین می‌پرسم .و من حسین را نه فقط برای خلافت، که برای هدایت می‌خواهم .و من... حسین را برای دنیای خویش نمی‌خواهم، که دنیای خود را برای حسین می‌خواهم. آیا بعد از حسین کسی را می‌شناسی که من جانم را فدایش کنم؟»

«نمودار تولد به ما میگه تقدیرمون چیه، مثل قطب نمای وجود ما عمل می کنه.برای اینکه راه خودت رو توی این زندگی بشناسی، باید اول از خودت شناخت به دست بیاری. ما اختر بین ها دوست داریم آدم های بیشتری این موضوع رو بدونن.»

بعضی از آدم ها از کلمه«جاه طلبی»متنفرند، اما موفقیت هرگز بدون جاه طلبی دوام نمی آورد.جاه طلبی یعنی به شغلت تعهد داشته باشی و در کاری که انجام می دهی و روش رسیدن به اهدافت ،جدیت به خرج دهی.

«کافه ماه کامل مکان ثابتی نداره ممکنه وسط یه خیابون پر رفت و آمد و آشنا ظاهر بشه،یا کنار ایستگاهی ته یه خط راه آهن ،یا روی ساحل دنج یه رودخونه . توی این کافه ما از کسی سفارش نمی‌گیریم ،در عوض دسر و غذا و نوشیدنی هایی براتون می آریم که فقط مخصوص شماست. از کجا معلوم؟شاید همه اش رویا باشه.»

صدا اگر قوی باشد می تواند هر چیزی را تکان دهد.میتواند دیوار ها را بلرزاند یا شیشه را بشکند. میتواند نهنگی را وارد مسیری جدید کند.می تواند کسی را بلند کند و آن قدر از خانه دور کند و به جایی ببرد که هیچکس را نشناسد. لرزش آهنگ نهنگ تا همیشه همراهم می ماند.

دریا پر از صدا بود؛اما هیچکدام از صداها برای او نبودند.

من مثل بلو ۵۵ بودم. در فضای خالی اقیانوس فریاد میزدم و فرکانس صدایم آن قدر زیر بود که به هیچ کس نمی رسید.

«اگر...اگرما بتوانیم کاری کنیم تا هیولا های خیالی مان را شکست دهیم... آن موقع است که هیولا های واقعی دیگر خیلی ترسناک به نظر نمی‌رسند.»

وقتی کسی رو دوست داری دلت می‌خواد یه کاری کنی دنیا به چشمش متفاوت بیاد به همه چیزهای زشت معنا بدی و خوبی‌ها رو چند برابر کنی.

این چیزی بود که باعث شد عاشق کتاب خواندن شوم. چیزی که باعث شد در درجه اول به نویسندگی روی بیاورم. حس اینکه دنیای جدید مانند تار عنکبوت در حال تنیدن دور تا دورت بود و تا زمانی که خود را تمام و کمال نشانت نمی‌داد نمی‌توانستی تکان بخوری.