بریده‌های کتاب دختری گمشده از دنیای رنگین کمان 🩷

گفت:((من دیگر سربازی که قبلا بودم نیستم.)) گفتم:((هیچ کداممان کسی که قبلا بودیم نیستیم.))

تو اگه بخواهی میتونی از پیش ما بری،میدونستی؟هرجا دلت بخواد میتونی بری. نوا پوزخندی زد.((خب،کجا رو دارم که برم؟)) هرجا دلت بخواد.زیبایی آزادی به همینه.

تمامی انقلاب ها با مرگ همراه اند .عده ای یاید بمیرند تا سایرین زندگی کنند.غم انگیز است ،ولی حقیقت دارد.

آدم شجاع کسی نیست که از هیج چیز نمی ترسه

برای ما چیزی که مهمه حقیقت نیست،عدالته..درسته؟

جود:دوست دارم کاردن:دوست داشتن من کار راحتی نیست....

عشق احمقانس،تنها کاری که ما می کنیم اینه که قلب همدیگه رو می‌شکنیم.

بیشتر به خاطر این ازت متنفرم که بهت فکر میکنم.

اما عشق انتخاب نیست.

افسردگی درست مثل ترس می مونه ،فقط سایه هست و هیچ موجودیتی نداره،اما واقعیت داره.

به نظرم بدترین احساس دنیا این هست که به کسی بگی داری درد میکشی و بعد اون ها در جواب بهت بگن تو که زخمی نداری.

همه کسانی که کتاب میخونن زیبا هستن.

کتاب خوندن باعث میشه احساس خوشحالی کنی؟ می گوید:((خوندن باعث میشه احساس کنم))

اما گاهی اوقات پدر و مادر ها اون چیزی که دلشون میخواد بچه شون باشه رو بیشتر از اون چیزی که واقعا هست دوست دارن.

کاغذ قلب من است. خودکار ها رگ های من هستند. واژگانی که‌ دزدیدم را بازمی گردانند،همچون خون تا صحنه ای را به تصویر بکشم.

من به دلیل آوردن اعتقادی ندارم.

هر آدمی داستانی داره که روی پیشونی اش ، دوروبرش،در گذشته اش نوشته شده.من دوست دارم از این داستان ها پرده بردارم

زمان ،بیماری و مرگ بزرگترین سارقان این جهان هستند.

چراغ داخل خیابان سوسو می زند.ستاره ها ناگهانی سقوط می کنند.سیاهی به درون وجودمان می خزد و به لبه های هاله بدن هایمان چنگ می اندازد

یادت باشه اینکه ستاره ها افتادن به این معنی نیست که ارزش آرزو کردن رو نداشتن.