بریده‌های کتاب Narges

ارزش زندگی بیشتر از اونه که برای ایمن موندن، همیشه توی قفس باشی.

می ترسم این قلب دیگه هیچوقت خوب نشه. _ترست بجاست. این قلب دیگه خوب نمیشه. کاش مجبور نباشم این قلب مصنوعی رو بیشتر از این نگه دارم.

کاترین، دلم نمی خواد قلبت به جز خودم، مال کس دیگه ای باشه.

اگر کلمات نبود، شنیدن صدای او لذت بخش بود‌.

جست که به کاترین زل زده بود، لبخند زد و قلب کاترین در جوابش خندید.

من همیشه جنبه منفی قضیه را میبینم.افسوس که اکثر اوقات آدم به این نتیجه می رسد که درست فکر می کرده و حق داشته از جنبه منفی به مسئله نگاه کند.

اگر آدم در بچگی شاد باشد، هیچ کس نمی تواند این را از او بگیرد. غم و غصه هایم از وقتی شروع شد که بزرگ شدم.

با وجود چیز هایی که داشتند و پول فراوانی که خرج می کردند، کسی توی این خانه احساس خوشحالی نمی کرد.

این قتل نهایت پستی و رذالت بود، جناب سروان، و پستی و رذالت نباید بدون مجازات بماند.

حقیقت هرقدر هم تلخ باشد، باید آن را گفت.

ولی کسی را به صرف اینکه نفرت انگیز است نمی کشند،خانم داو.

دیگر آن منشی مغرور موطلایی نبود؛زنی وحشت زده بود که داشت از ترس می مرد‌.

اینکه چیزی رو به خاطر اینکه ازش می ترسیم باور نداشته باشیم،کار خطرناکیه.

خنده ای مثل خنده ی شما برای مردی مثل من از طلا هم با ارزش تره.حاضرم کل عمرم بشینم و فقط به صدای اون خنده گوش بدم.

حالت چطوره؟ دوتا از به درد نخورترین کلمات در دنیای ارتباطات. از میان کسانی که این سوال را می پرسند، هیچ کس نمی خواهد جواب را بداند، و از میان کسانی که جواب می دهند هیچ کس حقیقت را نمی گوید‌.

قدم به قدم پا پس می کشد و این فاصله فقط فیزیکی نیست.

بهتره بفهمی هیچوقت به کُشتن عادت نمی کنی،ولی گاهی لازمه.

سگ وحشی که گوشه ای گیر بیفتد،محکم تر گاز می گیرد.

تاریکی همه چی رو می شنوه،همه چی رو می بینه،همه چی رو مخفی می کنه.

انگار همین جا ایستاده و همه خطر ها را با چشمک و لبخندی به پهنای صورت بی اهمیت جلوه می دهد،آخ که چقدر دلم برایش تنگ شده.