بریدههای کتاب نرگس شفیعی نرگس شفیعی 1404/5/26 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 85 صفحۀ 235 أمل، به نظر من آمریکاییها نمیتونن به اندازه ما عشق بورزن. نه چون از ما بهتر یا بدترن، برای اینکه توی امنیت زندگی میکنن. اونها هیچ وقت مثل ما ترس رو تجربه نکردن. ترس، احساسات آدما رو به عمیقترین حالتشون درمیاره. ما به تفنگهایی که به سمتمون نشونه رفته، عادت کردیم، چیزی که غربیا تجربه نکردن. اسرائیلیا باعث شدن ما هیچ وقت نتونیم احساساتمونو بروز بدیم، مگر تا حد نهایتش. ریشههای غم و اندوه ما، دُورِ دوستداشتنها و از دستدادنهامون حلقه زده. میدونی؟ مرگ یکی از اعضای خانواده ماست که باید خوشحال باشی اگر به تو کاری نداشته باشه؛ اما هنوز و همیشه یکی از اعضای خانواده است و شب و روز با تو زندگی میکنه. خشم و احساس ما رو غربیا نمیتونن درک کنن. غمِ ما، دل سنگ رو آب میکنه. استثنایی عشق میورزیم. این عشق رو فقط وقتی میتونی بفهمی که از زیر بمبارون جون سالم به در برده باشی و گلولهها از کنارت رد شده باشن. 0 1 نرگس شفیعی 1404/5/26 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 85 صفحۀ 353 ما سه نسل، با اشتیاق زیاد برای شنیدن داستانهای دزدیده شده کنار هم نشسته بودیم. داستانهایی که حالا تکه پارههاشون به هم میرسید؛ داستان یه خانواده توی یه روستای آروم که یه روز سرنوشتی سراغش میاد که مال خودش نبوده و برای همیشه، از بیخ و بن کنده میشه و فراموش میشه و کم کم از جهان محو میشه، داستان جنگ، داستان یک عشق آتشین که به بمبگذاری میرسید، داستان دختری که از سرنوشتش فرار کرده بود، از اسمش فرار کرده بود تا یه کلمه دیگه بشه... یه کلمه خالی از معنا، داستان بچههایی که لابهلای دیوونگیها بزرگ شده بودند، داستان حقیقتی که راهش رو بین دروغها باز کرده بود، داستان یک زخم، زخم صورت یک مرد، زخم صورت دیوید. 0 1 نرگس شفیعی 1404/5/23 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 85 صفحۀ 328 حقیقتی که اسرائیلیها همین حالا هم خوب میدونن. این که تاریخشون روی استخونهای فلسطینیها نوشته میشه. تاریخی که مال خودشون نیست. اروپاییهایی که چیزی از حمص و فلافل نمیدونستن، حالا این غذاها رو به عنوان غذاهای سنتی یهود توی منوی رستورانهاشون گذاشتن و ویلاهای قدیمی کاتامون رو به عنوان خونههای سنتی اسرائیل میشناسن. یهودیا هیچ عکس و نقاشی قدیمی از خودشون ندارن، از این که اجدادشون روی زمین کار کنن و دوستش داشته باشن و بهش عشق بورزن. اونا از کشورهای جورواجور و از نژادهای مختلف اومدن و حالا صنایع دستی فلسطین رو به عنوان دستساختههای قوم یهود میفروشن. یافا رو اشغال کردن و وقتی پرتقالهای اندازه هندونه پیدا کردن، گفتن: «بله یهودیها همیشه به خاطر پرتقالهاشون معروف بودن.» پرتقالهایی که نتیجه سالها تلاش باغبونهای فلسطینی برای به کمال رسوندن هنر کاشت بودن. 0 2 نرگس شفیعی 1404/5/22 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 85 صفحۀ 214 با وجود تمام تلاشای من برای تبدیل شدن به یه دختر آمریکایی، فلسطین بیصدا و بیخبر، تو مغز استخونم زندگی میکرد و بزرگ میشد و خودشو وارد زندگی جدیدم میکرد. 0 2 نرگس شفیعی 1404/5/22 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 85 صفحۀ 170 ما همه با چند تا گنج ارزشمند به دنیا میایم؛ یکیش ذهنه و اون یکی قلب. ابزار استفاده از این گنجها سلامتی و زمانه. هرچی از گنجهای الله بهتر استفاده کنی بیشتر بهش خدمت کردی. خود من قلب و مغزمو به کار انداختم تا تاریخمون رو زنده نگه دارم که بچههامون فکر نکنن ما مردم فراموش شدهای هستیم و از اول تو همین اردوگاه زندگی میکردیم. 0 6 نرگس شفیعی 1403/7/24 بر جاده های آبی سرخ؛ بر اساس زندگی میرمهنای دغابی نادر ابراهیمی 4.7 60 صفحۀ 611 تفکر، جهت میخواهد. تفکر بیجهت، کاری است ابلهانه. آداب کافی نیست. اگر جهت نداشته باشد، چاه میشود پیش پای انسان. 0 4 نرگس شفیعی 1403/7/23 بر جاده های آبی سرخ؛ بر اساس زندگی میرمهنای دغابی نادر ابراهیمی 4.7 60 صفحۀ 590 هیچ چیز، غمانگیزتر از دستِ کم گرفتن تواناییهای دشمن نیست، همانگونه که در باب امکانات او غلو کردن. غلو، ما را دچار خوف میکند و دست کم گرفتن، ما را به خودباوری و ناتوان شدن از مقابله با حریف میکشاند. 0 3
بریدههای کتاب نرگس شفیعی نرگس شفیعی 1404/5/26 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 85 صفحۀ 235 أمل، به نظر من آمریکاییها نمیتونن به اندازه ما عشق بورزن. نه چون از ما بهتر یا بدترن، برای اینکه توی امنیت زندگی میکنن. اونها هیچ وقت مثل ما ترس رو تجربه نکردن. ترس، احساسات آدما رو به عمیقترین حالتشون درمیاره. ما به تفنگهایی که به سمتمون نشونه رفته، عادت کردیم، چیزی که غربیا تجربه نکردن. اسرائیلیا باعث شدن ما هیچ وقت نتونیم احساساتمونو بروز بدیم، مگر تا حد نهایتش. ریشههای غم و اندوه ما، دُورِ دوستداشتنها و از دستدادنهامون حلقه زده. میدونی؟ مرگ یکی از اعضای خانواده ماست که باید خوشحال باشی اگر به تو کاری نداشته باشه؛ اما هنوز و همیشه یکی از اعضای خانواده است و شب و روز با تو زندگی میکنه. خشم و احساس ما رو غربیا نمیتونن درک کنن. غمِ ما، دل سنگ رو آب میکنه. استثنایی عشق میورزیم. این عشق رو فقط وقتی میتونی بفهمی که از زیر بمبارون جون سالم به در برده باشی و گلولهها از کنارت رد شده باشن. 0 1 نرگس شفیعی 1404/5/26 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 85 صفحۀ 353 ما سه نسل، با اشتیاق زیاد برای شنیدن داستانهای دزدیده شده کنار هم نشسته بودیم. داستانهایی که حالا تکه پارههاشون به هم میرسید؛ داستان یه خانواده توی یه روستای آروم که یه روز سرنوشتی سراغش میاد که مال خودش نبوده و برای همیشه، از بیخ و بن کنده میشه و فراموش میشه و کم کم از جهان محو میشه، داستان جنگ، داستان یک عشق آتشین که به بمبگذاری میرسید، داستان دختری که از سرنوشتش فرار کرده بود، از اسمش فرار کرده بود تا یه کلمه دیگه بشه... یه کلمه خالی از معنا، داستان بچههایی که لابهلای دیوونگیها بزرگ شده بودند، داستان حقیقتی که راهش رو بین دروغها باز کرده بود، داستان یک زخم، زخم صورت یک مرد، زخم صورت دیوید. 0 1 نرگس شفیعی 1404/5/23 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 85 صفحۀ 328 حقیقتی که اسرائیلیها همین حالا هم خوب میدونن. این که تاریخشون روی استخونهای فلسطینیها نوشته میشه. تاریخی که مال خودشون نیست. اروپاییهایی که چیزی از حمص و فلافل نمیدونستن، حالا این غذاها رو به عنوان غذاهای سنتی یهود توی منوی رستورانهاشون گذاشتن و ویلاهای قدیمی کاتامون رو به عنوان خونههای سنتی اسرائیل میشناسن. یهودیا هیچ عکس و نقاشی قدیمی از خودشون ندارن، از این که اجدادشون روی زمین کار کنن و دوستش داشته باشن و بهش عشق بورزن. اونا از کشورهای جورواجور و از نژادهای مختلف اومدن و حالا صنایع دستی فلسطین رو به عنوان دستساختههای قوم یهود میفروشن. یافا رو اشغال کردن و وقتی پرتقالهای اندازه هندونه پیدا کردن، گفتن: «بله یهودیها همیشه به خاطر پرتقالهاشون معروف بودن.» پرتقالهایی که نتیجه سالها تلاش باغبونهای فلسطینی برای به کمال رسوندن هنر کاشت بودن. 0 2 نرگس شفیعی 1404/5/22 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 85 صفحۀ 214 با وجود تمام تلاشای من برای تبدیل شدن به یه دختر آمریکایی، فلسطین بیصدا و بیخبر، تو مغز استخونم زندگی میکرد و بزرگ میشد و خودشو وارد زندگی جدیدم میکرد. 0 2 نرگس شفیعی 1404/5/22 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 85 صفحۀ 170 ما همه با چند تا گنج ارزشمند به دنیا میایم؛ یکیش ذهنه و اون یکی قلب. ابزار استفاده از این گنجها سلامتی و زمانه. هرچی از گنجهای الله بهتر استفاده کنی بیشتر بهش خدمت کردی. خود من قلب و مغزمو به کار انداختم تا تاریخمون رو زنده نگه دارم که بچههامون فکر نکنن ما مردم فراموش شدهای هستیم و از اول تو همین اردوگاه زندگی میکردیم. 0 6 نرگس شفیعی 1403/7/24 بر جاده های آبی سرخ؛ بر اساس زندگی میرمهنای دغابی نادر ابراهیمی 4.7 60 صفحۀ 611 تفکر، جهت میخواهد. تفکر بیجهت، کاری است ابلهانه. آداب کافی نیست. اگر جهت نداشته باشد، چاه میشود پیش پای انسان. 0 4 نرگس شفیعی 1403/7/23 بر جاده های آبی سرخ؛ بر اساس زندگی میرمهنای دغابی نادر ابراهیمی 4.7 60 صفحۀ 590 هیچ چیز، غمانگیزتر از دستِ کم گرفتن تواناییهای دشمن نیست، همانگونه که در باب امکانات او غلو کردن. غلو، ما را دچار خوف میکند و دست کم گرفتن، ما را به خودباوری و ناتوان شدن از مقابله با حریف میکشاند. 0 3