بریده‌های کتاب مینآ

نورا آرزو داشت در دنیایی خالی از هر گونه ظلم و شرارت زندگی کند ، اما متاسفانه تمام دنیاهایی که برای انتخاب در دسترس داشت ، پر از انسان بودند .

تنها راه برای یادگیری ، زندگی کردن است

بعضی وقت ها بعضی حرف های راست را نباید گفت تا وقتش برسد

اگر حادثه ای دیروز ، هفته ی قبل ، یک ماه پیش یا صد سال گذشته رخ داده باشد ولی حسش در تو زنده باشد آن حادثه مال امروز است . مال وقتی است که تو با آن درگیری و هنوز تمام نشده. این طوری که نگاه می کردم می دیدم من جزو همان گذشته ام .

هنگامی که آن جوان را به قربانگاه می بردند ، قوچی شگفت انگیز ، با پشمی از طلای ناب ، او و خواهرش را بربود و با خود به آسمان ها برد . هرمس آن قوچ را در اجابت دعای مادرشان فرستاده بود . هنگام عبور از تنگه ای که اروپا را از آسیا جدا می کند ، دختر که هل یا هله نام داشت لغزید و به دریا افتاد و غرق شد . و بدان خاطر تنگه را به نام او خواندند : دریای هِله یا هِلس پونت ( دریایی که اکنون مرمره نامیده می شود )

اگر امروز کسی را ببینم که لبخند می زند ، او را با خودم می برم .

اما شاید یک روز زندگی کردن بهتر از یک عمر زنده مونده اشتباه باشه .