بریده کتابهای Zahra babazade Zahra babazade 1403/6/14 دختری که در اعماق دریا افتاد اکسی اوه 4.2 95 صفحۀ 151 یک خدای قدبلند، شریف و نه چندان ترسناکِ بی روح! سرنوشت من چطور به سرنوشت او گره خورده است؟ 0 0 Zahra babazade 1403/5/30 ادموند جلد 2 آمنه پازکی 4.6 1 صفحۀ 165 0 0 Zahra babazade 1403/5/30 دختری که در اعماق دریا افتاد اکسی اوه 4.2 95 صفحۀ 284 من هیچی ازت نمی خوام.هر تصمیمی که بگیری،سر تعظیم فرود می آرم.اگه با ایزد دریاها ازدواج کنی، از هر دو تون محافظت و مراقبت می کنم؛ تموم عمرم. 0 1 Zahra babazade 1403/5/28 ادموند آمنه پازکی 4.3 11 صفحۀ 191 در حالی که به عکس خیره شده بود با صدایی که به سختی شنیده می شد گفت : پدر وقتی شما فرزندتان رو در آغوش گرفتین اونم تو اولین لحظه ای که پا به دنیا گذاشته بود، چه حسی داشتید؟ پدرش جواب داد : وقتی تو رو بغل کردم و تو دست های من گریه کردی دنیا مال من بود هیچ چیز مثل پدر شدن تو دنیا زیبا نیست اونم پدر پسری مثل تو... ادموند پدر را در آغوش کشید و زیرلب با بغض گفت : پس من تمام عمرم رو باختم که بعد از یکسال فهمیدم فرزندی دارم و لذت در آغوش کشیدنش در اولین لحظه های زندگیش رو از دست دادم.... و پدر هیچ مرهمی نداشت که بر دل فرزندش بگذارد 0 2 Zahra babazade 1403/5/28 دختران آفتاب محمدرضا رضایتمند 3.9 22 صفحۀ 527 بعد با حسرت ادامه داد : . اللهم ارزقنا شهادة في سبيلك 0 0 Zahra babazade 1403/5/28 دختری که در اعماق دریا افتاد اکسی اوه 4.2 95 صفحۀ 273 در حالی که قلبم به نحو دردناکی در سینه ام می تپد به سمت شین می چرخم ؛ اولین باری که دیدمش حس کردم چشم هایش در پنهان کردن افکارش بهتر از ماسکی که صورتش را می پوشاند. عمل می کنند...حالا دیگر اینطور نیست...با چنان تمنایی نگاهم می کند که قلبم می شکند. 0 0
بریده کتابهای Zahra babazade Zahra babazade 1403/6/14 دختری که در اعماق دریا افتاد اکسی اوه 4.2 95 صفحۀ 151 یک خدای قدبلند، شریف و نه چندان ترسناکِ بی روح! سرنوشت من چطور به سرنوشت او گره خورده است؟ 0 0 Zahra babazade 1403/5/30 ادموند جلد 2 آمنه پازکی 4.6 1 صفحۀ 165 0 0 Zahra babazade 1403/5/30 دختری که در اعماق دریا افتاد اکسی اوه 4.2 95 صفحۀ 284 من هیچی ازت نمی خوام.هر تصمیمی که بگیری،سر تعظیم فرود می آرم.اگه با ایزد دریاها ازدواج کنی، از هر دو تون محافظت و مراقبت می کنم؛ تموم عمرم. 0 1 Zahra babazade 1403/5/28 ادموند آمنه پازکی 4.3 11 صفحۀ 191 در حالی که به عکس خیره شده بود با صدایی که به سختی شنیده می شد گفت : پدر وقتی شما فرزندتان رو در آغوش گرفتین اونم تو اولین لحظه ای که پا به دنیا گذاشته بود، چه حسی داشتید؟ پدرش جواب داد : وقتی تو رو بغل کردم و تو دست های من گریه کردی دنیا مال من بود هیچ چیز مثل پدر شدن تو دنیا زیبا نیست اونم پدر پسری مثل تو... ادموند پدر را در آغوش کشید و زیرلب با بغض گفت : پس من تمام عمرم رو باختم که بعد از یکسال فهمیدم فرزندی دارم و لذت در آغوش کشیدنش در اولین لحظه های زندگیش رو از دست دادم.... و پدر هیچ مرهمی نداشت که بر دل فرزندش بگذارد 0 2 Zahra babazade 1403/5/28 دختران آفتاب محمدرضا رضایتمند 3.9 22 صفحۀ 527 بعد با حسرت ادامه داد : . اللهم ارزقنا شهادة في سبيلك 0 0 Zahra babazade 1403/5/28 دختری که در اعماق دریا افتاد اکسی اوه 4.2 95 صفحۀ 273 در حالی که قلبم به نحو دردناکی در سینه ام می تپد به سمت شین می چرخم ؛ اولین باری که دیدمش حس کردم چشم هایش در پنهان کردن افکارش بهتر از ماسکی که صورتش را می پوشاند. عمل می کنند...حالا دیگر اینطور نیست...با چنان تمنایی نگاهم می کند که قلبم می شکند. 0 0