بریدههای کتاب Mary Eldridge Mary Eldridge 3 روز پیش زنده به گور صادق هدایت 3.6 24 صفحۀ 5 هيچكس نمى تواند پی ببرد. هيجكس باور نخواهد كرد، به كسى كه دستش از همه جا كوتاه بشود میگويند: «برو سرت را بگذار بمير.» اما وقتى كه مرگ هم آدم را نمیخواهد، وقتى كه مرگ هم پشتش را به آدم میكند، مرگى كه نمى آيد و نمیخواهد بيايد...! همه از مرگ میترسند، من از زندگى سمج خودم. چقدر هولناک است وقتى كه مرگ آدم را نمیخواهد و پس میزند. 0 1 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:59 خرده عادت ها جیمز کلییر 4.1 138 صفحۀ 133 «زمانی که به نظر میرسد هیچچیز کمکی نخواهد کرد، میروم و به سنگتراشی نگاه میکنم که برای صدمین بار روی سنگ ضربه وارد میکند، بدون اینکه ترکی ایجاد شود؛ اما در صدویکمین ضربه سنگ به دو تکه خرد میشود و میدانم که آخرین ضربه نبود که آنرا خرد کرد، بلکه تمام آن ضربههای پیشین مسبب آن بود.» 0 1 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:56 یک شب فاصله جنیفرای. نیلسن 4.3 95 صفحۀ 33 تا کفشی را نپوشی، نمیفهمی کجایش پایت را میزند. 0 67 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:55 صعود؛ شاهزاده قلابی؛ یا دروغ بگو... یا بمیر جلد 1 جنیفرای. نیلسن 4.6 34 صفحۀ 1 اگر مجبور بودم یک بار دیگر زندگی کنم، هرگز این زندگی را انتخاب نمیکردم. اما باید بگویم اصلاً مطمئن نیستم که انتخاب دیگری داشتهام. 0 2 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:53 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 203 صفحۀ 48 «امید. غنچههایی که آخر زمستون درمیآن چقدر بیجونن! انگار مردن! وقتی تو دستمون میگیریمشون چقدر سردن! ولی خیلی طول نمیکشه که اونا بزرگ میشن، میشکفن و بعد همهٔ دنیا سبز میشه.» 0 1 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:52 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 203 صفحۀ 65 شجاعت نه چیزی میسازه، نه از کسی مراقبت میکنه و نه به نتیجهای میرسه. فقط آدم رو به کشتن میده. 0 2 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:51 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 203 صفحۀ 122 زخمهایش همیشه درد میکردند. نه به اندازهٔ روز اول و هفتههای اول. ولی همیشه درد میکردند؛ دردِ همیشگیِ چیزی ازدسترفته. 0 0 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:49 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 203 صفحۀ 65 بههرحال با محدود کردن خواستههای مردم میتونیم بهشون بگیم سرنوشتشون همین بوده. این واسه مردم یه هدیهس. یاد میگیرن هر حرکتی بیفایدهس. هیچ هدیهای بالاتر از این نیست. 0 0 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:47 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 203 صفحۀ 76 قلب از نور ستاره درست شده و زمان. رنجشِ دوری و از دست دادن در تاریکی ریسمانی ناگسستنی است که بینهایت را به بینهایت وصل میکند. قلب من برای قلبت آرزو میکند و آن آرزو حتمی است. وقتی دنیا میچرخد وقتی جهان بزرگ میشود و وقتی راز عشق، دوباره و دوباره در رازِ تو برملا میشود من رفتهام. ولی برخواهم گشت. 0 0 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:41 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 203 صفحۀ 137 ولی مرداب تنها بود. دلش چشمی میخواست که با اون دنیا رو ببینه. دلش تکیهگاهی قوی میخواست که اونو ببره جاهای مختلف. دلش پا میخواست که راه بره، دست میخواست که لمس کنه و دهان میخواست که آواز بخونه. بعد مرداب بدنی رو خلق میکنه؛ هیولای بزرگی که از مرداب با پاهای قویِ خودش بیرون میاد. هیولا مرداب بود و مردابْ هیولا. هیولا عاشق مرداب بود و مرداب عاشق هیولا. درست مثل آدمی که تصویر خودش رو توُ آب آروم برکهای میبینه و با مهربونی بهش خیره میشه. سینهٔ هیولا پر از گرما و احساسات زندگیبخش بود. 0 0 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:40 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 203 صفحۀ 104 چون تو نمیبینیش دلیل نمیشه وجود نداشته باشه. بیشتر چیزای خارقالعادهٔ دنیا نامرئیان. اعتماد کردن به چیزای نامرئی تو رو قویتر و شجاعتر میکنه 0 39 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:35 بگو نه، تو مقصر نیستی گیل لیندن فیلد 4.0 0 صفحۀ 1 از اینکه خوشبختتر، ثروتمندتر یا موفقتر از افراد دوروبرتان هستید بهشدت احساس گناه میکنید و نمیتوانید از داشتههایتان لذت ببرید. 0 0 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:32 بگو نه، تو مقصر نیستی گیل لیندن فیلد 4.0 0 صفحۀ 1 از اینکه احساس گناه نمیکنید هم احساس گناه به شما دست میدهد 0 1
بریدههای کتاب Mary Eldridge Mary Eldridge 3 روز پیش زنده به گور صادق هدایت 3.6 24 صفحۀ 5 هيچكس نمى تواند پی ببرد. هيجكس باور نخواهد كرد، به كسى كه دستش از همه جا كوتاه بشود میگويند: «برو سرت را بگذار بمير.» اما وقتى كه مرگ هم آدم را نمیخواهد، وقتى كه مرگ هم پشتش را به آدم میكند، مرگى كه نمى آيد و نمیخواهد بيايد...! همه از مرگ میترسند، من از زندگى سمج خودم. چقدر هولناک است وقتى كه مرگ آدم را نمیخواهد و پس میزند. 0 1 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:59 خرده عادت ها جیمز کلییر 4.1 138 صفحۀ 133 «زمانی که به نظر میرسد هیچچیز کمکی نخواهد کرد، میروم و به سنگتراشی نگاه میکنم که برای صدمین بار روی سنگ ضربه وارد میکند، بدون اینکه ترکی ایجاد شود؛ اما در صدویکمین ضربه سنگ به دو تکه خرد میشود و میدانم که آخرین ضربه نبود که آنرا خرد کرد، بلکه تمام آن ضربههای پیشین مسبب آن بود.» 0 1 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:56 یک شب فاصله جنیفرای. نیلسن 4.3 95 صفحۀ 33 تا کفشی را نپوشی، نمیفهمی کجایش پایت را میزند. 0 67 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:55 صعود؛ شاهزاده قلابی؛ یا دروغ بگو... یا بمیر جلد 1 جنیفرای. نیلسن 4.6 34 صفحۀ 1 اگر مجبور بودم یک بار دیگر زندگی کنم، هرگز این زندگی را انتخاب نمیکردم. اما باید بگویم اصلاً مطمئن نیستم که انتخاب دیگری داشتهام. 0 2 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:53 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 203 صفحۀ 48 «امید. غنچههایی که آخر زمستون درمیآن چقدر بیجونن! انگار مردن! وقتی تو دستمون میگیریمشون چقدر سردن! ولی خیلی طول نمیکشه که اونا بزرگ میشن، میشکفن و بعد همهٔ دنیا سبز میشه.» 0 1 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:52 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 203 صفحۀ 65 شجاعت نه چیزی میسازه، نه از کسی مراقبت میکنه و نه به نتیجهای میرسه. فقط آدم رو به کشتن میده. 0 2 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:51 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 203 صفحۀ 122 زخمهایش همیشه درد میکردند. نه به اندازهٔ روز اول و هفتههای اول. ولی همیشه درد میکردند؛ دردِ همیشگیِ چیزی ازدسترفته. 0 0 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:49 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 203 صفحۀ 65 بههرحال با محدود کردن خواستههای مردم میتونیم بهشون بگیم سرنوشتشون همین بوده. این واسه مردم یه هدیهس. یاد میگیرن هر حرکتی بیفایدهس. هیچ هدیهای بالاتر از این نیست. 0 0 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:47 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 203 صفحۀ 76 قلب از نور ستاره درست شده و زمان. رنجشِ دوری و از دست دادن در تاریکی ریسمانی ناگسستنی است که بینهایت را به بینهایت وصل میکند. قلب من برای قلبت آرزو میکند و آن آرزو حتمی است. وقتی دنیا میچرخد وقتی جهان بزرگ میشود و وقتی راز عشق، دوباره و دوباره در رازِ تو برملا میشود من رفتهام. ولی برخواهم گشت. 0 0 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:41 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 203 صفحۀ 137 ولی مرداب تنها بود. دلش چشمی میخواست که با اون دنیا رو ببینه. دلش تکیهگاهی قوی میخواست که اونو ببره جاهای مختلف. دلش پا میخواست که راه بره، دست میخواست که لمس کنه و دهان میخواست که آواز بخونه. بعد مرداب بدنی رو خلق میکنه؛ هیولای بزرگی که از مرداب با پاهای قویِ خودش بیرون میاد. هیولا مرداب بود و مردابْ هیولا. هیولا عاشق مرداب بود و مرداب عاشق هیولا. درست مثل آدمی که تصویر خودش رو توُ آب آروم برکهای میبینه و با مهربونی بهش خیره میشه. سینهٔ هیولا پر از گرما و احساسات زندگیبخش بود. 0 0 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:40 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 203 صفحۀ 104 چون تو نمیبینیش دلیل نمیشه وجود نداشته باشه. بیشتر چیزای خارقالعادهٔ دنیا نامرئیان. اعتماد کردن به چیزای نامرئی تو رو قویتر و شجاعتر میکنه 0 39 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:35 بگو نه، تو مقصر نیستی گیل لیندن فیلد 4.0 0 صفحۀ 1 از اینکه خوشبختتر، ثروتمندتر یا موفقتر از افراد دوروبرتان هستید بهشدت احساس گناه میکنید و نمیتوانید از داشتههایتان لذت ببرید. 0 0 Mary Eldridge 1404/7/4 - 11:32 بگو نه، تو مقصر نیستی گیل لیندن فیلد 4.0 0 صفحۀ 1 از اینکه احساس گناه نمیکنید هم احساس گناه به شما دست میدهد 0 1