بریدههای کتاب Habib Habib دیروز اخبات علی صفایی حائری 4.6 56 صفحۀ 41 مؤمن در بدترين شرايط، أمن خود را دارد، در حالى كه كافر در بهترين شرايط، ايمنى ندارد و بىدغدغه نيست. 0 0 Habib 2 روز پیش اخبات علی صفایی حائری 4.6 56 صفحۀ 34 به خدا قسم! خدا آن قدر غنى و حميد است، كه وقتى فقر و انكسار تو را بيند، سرشارت مىكند و اصلاً نگاه هم نمىكند كه عذر بخواهى. توبيخت هم نمىكند كه بسوزى؛ 0 0 Habib 2 روز پیش اخبات علی صفایی حائری 4.6 56 صفحۀ 29 راهى را كه انبياء با مرارت چشيدند، به من و تو مفت نمىدهند و الاّ به عزيزان خدا مىدادند. 0 0 Habib 2 روز پیش اخبات علی صفایی حائری 4.6 56 صفحۀ 18 رحمت حق حتى به محسنين نزديك است و وصال آن، يك گام بالاترى را مىخواهد، كه آن اخبات است. 0 0 Habib 2 روز پیش اخبات علی صفایی حائری 4.6 56 صفحۀ 13 با هيچ گناهى فاصله نداريم؛ هر چند آن گناه به نظر ما دور و سنگين باشد. 0 0 Habib 1403/9/8 - 00:38 بیابان تاتارها دینو بوتزاتی 4.1 39 صفحۀ 125 0 3 Habib 1403/9/3 - 15:26 بیابان تاتارها دینو بوتزاتی 4.1 39 صفحۀ 46 دروگو تا آن روز با بیخيالىِ آغاز جوانی در راهی قدم بر داشته بود كه در كودكی بیپايان مینماید. سالها به كندى روانند، چنانکه هيچ كس از گذشت آنها خبردار نمى شود. همه در عين صفا پیش میروند و با كنجكاوى به هر طرف مینگرند. به راستی شتاب جرا؟ پشت سر کسی نيست كه به تعجيلمان وادارد و پیشرو كسی نیست، كه در انتظارمان باشد. 0 10 Habib 1403/8/8 - 19:55 استونر جان ویلیامز 4.4 53 صفحۀ 3 در سنتى تربيت شده بودند كه به طرق مختلف به آنها مىآموخت كه حيات عقل و حيات احساس از هم جدا و حتى با هم در عنادند و آنها بى آن كه حتى فكر كرده باشند، باور كرده بودند بهای انتخاب هر كدام از اين دو، از دست دادن ديگرى است. هرگز به ذهنشان خطور نكرده بود كه حضور يكى از اين دو حيات، ممكن است به تشديد ديگرى بينجامد و از آنجایی که اين انديشه پيش از خطور كردن به ذهنشان در عشقشان تبلور يافته بود، در نظرشان كشفى بود كه فقط به آن دو تعلق داشت. 0 5 Habib 1403/8/8 - 19:55 استونر جان ویلیامز 4.4 53 صفحۀ 3 زندگی مشترکشان در آن تابستان فقط منحصر به گفتوگو و عشقبازی نبود. با هم بودن در سکوت را یاد گرفتند و آموختند در کنار هم با آرامش به کارشان هم برسند. هر از گاهى چشمشان را از كتاب برمیداشتند، به هم لبخند میزدند و دوباره خواندن را از سر میگرفتند. استونر در حين خواندن گاه به انحناى ظريف كمر كاترين خيره میشد و گاه به گردن باريكش كه هميشه طرهاى روى آن رها بود. در اين لحظات تمنايى غريب، چيزى شبيه ميل به آرامش، نرمنرمک به سراغش میآمد. بلند مىشد، پشت سر كاترين میايستاد و دستانش را بر شانههاى او میگذاشت. كاترين صاف میشد و سرش را به سينهٔ استونر تكيه میداد. مدتى كنار هم دراز میكشيدند و دوباره میرفتند سروقت مطالعه، انگار كه عشق و مطالعه بخشهاى لاينفک يک جريان باشند. 0 7 Habib 1403/8/8 - 19:54 استونر جان ویلیامز 4.4 53 صفحۀ 3 نور، چشمان استونر را به آسمان هدایت کرد، گویی آنجا میتوانست به امکانی نگاه کند که هنوز هیچ اسمی برایش نداشت. 0 2
بریدههای کتاب Habib Habib دیروز اخبات علی صفایی حائری 4.6 56 صفحۀ 41 مؤمن در بدترين شرايط، أمن خود را دارد، در حالى كه كافر در بهترين شرايط، ايمنى ندارد و بىدغدغه نيست. 0 0 Habib 2 روز پیش اخبات علی صفایی حائری 4.6 56 صفحۀ 34 به خدا قسم! خدا آن قدر غنى و حميد است، كه وقتى فقر و انكسار تو را بيند، سرشارت مىكند و اصلاً نگاه هم نمىكند كه عذر بخواهى. توبيخت هم نمىكند كه بسوزى؛ 0 0 Habib 2 روز پیش اخبات علی صفایی حائری 4.6 56 صفحۀ 29 راهى را كه انبياء با مرارت چشيدند، به من و تو مفت نمىدهند و الاّ به عزيزان خدا مىدادند. 0 0 Habib 2 روز پیش اخبات علی صفایی حائری 4.6 56 صفحۀ 18 رحمت حق حتى به محسنين نزديك است و وصال آن، يك گام بالاترى را مىخواهد، كه آن اخبات است. 0 0 Habib 2 روز پیش اخبات علی صفایی حائری 4.6 56 صفحۀ 13 با هيچ گناهى فاصله نداريم؛ هر چند آن گناه به نظر ما دور و سنگين باشد. 0 0 Habib 1403/9/8 - 00:38 بیابان تاتارها دینو بوتزاتی 4.1 39 صفحۀ 125 0 3 Habib 1403/9/3 - 15:26 بیابان تاتارها دینو بوتزاتی 4.1 39 صفحۀ 46 دروگو تا آن روز با بیخيالىِ آغاز جوانی در راهی قدم بر داشته بود كه در كودكی بیپايان مینماید. سالها به كندى روانند، چنانکه هيچ كس از گذشت آنها خبردار نمى شود. همه در عين صفا پیش میروند و با كنجكاوى به هر طرف مینگرند. به راستی شتاب جرا؟ پشت سر کسی نيست كه به تعجيلمان وادارد و پیشرو كسی نیست، كه در انتظارمان باشد. 0 10 Habib 1403/8/8 - 19:55 استونر جان ویلیامز 4.4 53 صفحۀ 3 در سنتى تربيت شده بودند كه به طرق مختلف به آنها مىآموخت كه حيات عقل و حيات احساس از هم جدا و حتى با هم در عنادند و آنها بى آن كه حتى فكر كرده باشند، باور كرده بودند بهای انتخاب هر كدام از اين دو، از دست دادن ديگرى است. هرگز به ذهنشان خطور نكرده بود كه حضور يكى از اين دو حيات، ممكن است به تشديد ديگرى بينجامد و از آنجایی که اين انديشه پيش از خطور كردن به ذهنشان در عشقشان تبلور يافته بود، در نظرشان كشفى بود كه فقط به آن دو تعلق داشت. 0 5 Habib 1403/8/8 - 19:55 استونر جان ویلیامز 4.4 53 صفحۀ 3 زندگی مشترکشان در آن تابستان فقط منحصر به گفتوگو و عشقبازی نبود. با هم بودن در سکوت را یاد گرفتند و آموختند در کنار هم با آرامش به کارشان هم برسند. هر از گاهى چشمشان را از كتاب برمیداشتند، به هم لبخند میزدند و دوباره خواندن را از سر میگرفتند. استونر در حين خواندن گاه به انحناى ظريف كمر كاترين خيره میشد و گاه به گردن باريكش كه هميشه طرهاى روى آن رها بود. در اين لحظات تمنايى غريب، چيزى شبيه ميل به آرامش، نرمنرمک به سراغش میآمد. بلند مىشد، پشت سر كاترين میايستاد و دستانش را بر شانههاى او میگذاشت. كاترين صاف میشد و سرش را به سينهٔ استونر تكيه میداد. مدتى كنار هم دراز میكشيدند و دوباره میرفتند سروقت مطالعه، انگار كه عشق و مطالعه بخشهاى لاينفک يک جريان باشند. 0 7 Habib 1403/8/8 - 19:54 استونر جان ویلیامز 4.4 53 صفحۀ 3 نور، چشمان استونر را به آسمان هدایت کرد، گویی آنجا میتوانست به امکانی نگاه کند که هنوز هیچ اسمی برایش نداشت. 0 2