بریده‌ای از کتاب استونر اثر جان ویلیامز

Habib

Habib

1403/8/8

بریدۀ کتاب

صفحۀ 3

زندگی مشترکشان در آن تابستان فقط منحصر به گفت‌وگو و عشق‌بازی نبود. با هم بودن در سکوت را یاد گرفتند و آموختند در کنار هم با آرامش به کارشان هم برسند. هر از گاهى چشمشان را از كتاب برمی‌داشتند، به هم لبخند می‌زدند و دوباره خواندن را از سر می‌گرفتند. استونر در حين خواندن گاه به انحناى ظريف كمر كاترين خيره می‌شد و گاه به گردن باريكش كه هميشه طره‌اى روى آن رها بود. در اين لحظات تمنايى غريب، چيزى شبيه ميل به آرامش، نرم‌نرمک به سراغش می‌آمد. بلند مى‌شد، پشت سر كاترين می‌ايستاد و دستانش را بر شانه‌هاى او می‌گذاشت. كاترين صاف می‌شد و سرش را به سينهٔ استونر تكيه می‌داد. مدتى كنار هم دراز می‌كشيدند و دوباره می‌رفتند سروقت مطالعه، انگار كه عشق و مطالعه بخش‌هاى لاينفک يک جريان باشند.

زندگی مشترکشان در آن تابستان فقط منحصر به گفت‌وگو و عشق‌بازی نبود. با هم بودن در سکوت را یاد گرفتند و آموختند در کنار هم با آرامش به کارشان هم برسند. هر از گاهى چشمشان را از كتاب برمی‌داشتند، به هم لبخند می‌زدند و دوباره خواندن را از سر می‌گرفتند. استونر در حين خواندن گاه به انحناى ظريف كمر كاترين خيره می‌شد و گاه به گردن باريكش كه هميشه طره‌اى روى آن رها بود. در اين لحظات تمنايى غريب، چيزى شبيه ميل به آرامش، نرم‌نرمک به سراغش می‌آمد. بلند مى‌شد، پشت سر كاترين می‌ايستاد و دستانش را بر شانه‌هاى او می‌گذاشت. كاترين صاف می‌شد و سرش را به سينهٔ استونر تكيه می‌داد. مدتى كنار هم دراز می‌كشيدند و دوباره می‌رفتند سروقت مطالعه، انگار كه عشق و مطالعه بخش‌هاى لاينفک يک جريان باشند.

31

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.