بریدههای کتاب 🩷🤍🩷 🩷🤍🩷 1403/10/7 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 170 اما با این حال تو میتونی چیزی رو در من ببینی که هیچکس تا به حال ندیده... 0 2 🩷🤍🩷 1403/9/20 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 116 اما حتی وقتی نفس کم می آورد هم از شادمانی اش چیزی کم نمیشود. 0 5 🩷🤍🩷 1403/9/16 قاره سبز 3.9 14 صفحۀ 104 گفتم جمله این است:نگویید وقت ندارم، بگویید نظم ندارم. 0 8 🩷🤍🩷 1403/9/14 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 90 نفسم را بیرون می دهم و میگویم: به نظر تو من زیبا هستم؟ هیکاری میگوید:همه کسانی که کتاب میخونن زیبا هستن. 0 4 🩷🤍🩷 1403/9/9 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 73 وقتی یک نویسنده هدیه ای به ارزش کارش به شما می دهد، درواقع اعتماد، کنترل و قلبش را که روی کاغذ آورده به شما داده است. 0 4 🩷🤍🩷 1403/9/9 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 71 وقتی کسی که دوستش داری و دوستت دارد به تو آسیب میرساند، خیلی طاقت فرساست. مثل سوزنی زیر پوستت یا چاقویی در دنده هایت. نفرت یک انتخاب است اما عشق اینطور نیست. هیچ چیز به اندازه عشق از کنترل ما آدم ها خارج نیست. 0 1 🩷🤍🩷 1403/9/9 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 70 نئو زاری کنان میگوید:فقط به این خاطر که مجبوره من رو دوست داره. این شکل دوست داشتن از اینکه از یه نفر بیزار باشی هم بدتره. میدونه من هیچوقت اون کسی که دوست داره نمیشم. میدونه ترجیح میدم اینجا بمیرم تا اون کسی باشم که اون میخواد. من توی اون خونه هیچ اهمیتی ندارم. اونجا هیچکس رو ندارم!🖤🥀 0 0 🩷🤍🩷 1403/9/5 قاره سبز 3.9 14 صفحۀ 54 گفت:آیا تو برای حافظ قرآن شدن هم تلاش کرده ای؟ گفتم:نه، تمام تلاش من این است که به جای حافظ قرآن، عامل به قرآن شوم تا قرآن حافظ من باشد. 0 1 🩷🤍🩷 1403/9/4 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 65 او هنوز هم به خودش زحمت نداده تکه های قلبش را جمع کند. می داند اگر تکه ها را سر هم کند قلبش دوباره از نو خواهد شکست. 0 2 🩷🤍🩷 1403/9/4 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 64 اگر کتاب ها و فیلم ها یک خوبی داشته باشند این است که باعث می شوند برای مدتی همه چیز را فراموش کنی. 0 0 🩷🤍🩷 1403/9/4 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 57 هرچه بیشتر هستم، کمتر دوست دارم باشم.هرچه کمتر هستم،دوست دارم از این هم کمتر شوم. 0 0 🩷🤍🩷 1403/8/30 قاره سبز 3.9 14 صفحۀ 37 گویا وظیفه من انتخاب راه صحیح و تلاش و استقامت در آن راه است و بقیه مقدرات به دست خالقم است. 0 2 🩷🤍🩷 1403/8/29 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 40 هر آدمی داستانی داره که روی پیشونی اش، دور و برش، در گذشتش و در آینده اش نوشته شده. 0 1 🩷🤍🩷 1403/8/29 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 30 اسمش را ظلم بگذاری یا تراژدی، در هر صورت دوستان من خواهند مرد. 0 0 🩷🤍🩷 1403/8/28 مثل خون در رگ های من: نامه های احمد شاملو به آیدا احمد شاملو 4.0 48 صفحۀ 146 هر مرد موفق، زن فهیم و دل سوزی در خانه دارد. 0 0 🩷🤍🩷 1403/8/22 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 124 صفحۀ 345 سرم را به سینه اش چسباندم و آرام گریه کردم و با ضعف و ناتوانی، بریده بریده گفتم:فاطمه، من معصومه هستم خواهر کوچیکت که خیلی دوستش داشتی، موهاشو شونه میزدی، تو از من برای علیرضا خواستگاری کردی و من قول دادم زن داداشت بشم. تو گفتی ما همیشه و هرجا باشه باهمیم و من همیشه مواظب شما هستم. تو گفتی سختی ها و خوشی ها را باهم تقسیم میکنیم، تو همیشه کمترین و بدترین ها را برای خودت برمیداشتی اما حالا بهترین سهم را که مرگ بود تو بردی. پس سهم من کو؟ تو مرگ را توی هوا قاپیدی! من از اینکه در نوبت هم آغوشی با مرگ نشسته بودم خوشحال بودم اما نمیخواستم آخرین نفر باشم. صدای ضربه های پی در پی همسایه ها(دکتر ها و مهندس ها) را بر دیوار سلول می شنیدم که با نگرانی می پرسیدند:چرا جواب نمیدهید؟ میخواستم بگویم:سرمان شلوغ است و سرگرم مردنمان هستیم. 0 1 🩷🤍🩷 1403/8/17 کلکسیونر عطر کتلین تسارو 3.6 16 صفحۀ 222 در حقیقت اوا، از مردم بیزارم، همیشه بیزار بودم... 0 2 🩷🤍🩷 1403/8/15 جین ایر شارلوت برونته 4.2 158 صفحۀ 392 باید یاد بگیرم بدون او زندگی کنم... 0 9 🩷🤍🩷 1403/8/13 کلکسیونر عطر کتلین تسارو 3.6 16 صفحۀ 217 من مشتاق خروش رعد و برق هستم؛ آسمان تیره، فوران ناگهانی بارش سرد و طراوت بخش. 0 1 🩷🤍🩷 1403/8/13 کلکسیونر عطر کتلین تسارو 3.6 16 صفحۀ 216 _فرانکوس من آرزو دارم باران ببارد. _بله٬ مادموازل. _خب مجبورم با چه کسی درموردش صحبت کنم؟ _خدا، مادموازل 0 0
بریدههای کتاب 🩷🤍🩷 🩷🤍🩷 1403/10/7 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 170 اما با این حال تو میتونی چیزی رو در من ببینی که هیچکس تا به حال ندیده... 0 2 🩷🤍🩷 1403/9/20 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 116 اما حتی وقتی نفس کم می آورد هم از شادمانی اش چیزی کم نمیشود. 0 5 🩷🤍🩷 1403/9/16 قاره سبز 3.9 14 صفحۀ 104 گفتم جمله این است:نگویید وقت ندارم، بگویید نظم ندارم. 0 8 🩷🤍🩷 1403/9/14 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 90 نفسم را بیرون می دهم و میگویم: به نظر تو من زیبا هستم؟ هیکاری میگوید:همه کسانی که کتاب میخونن زیبا هستن. 0 4 🩷🤍🩷 1403/9/9 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 73 وقتی یک نویسنده هدیه ای به ارزش کارش به شما می دهد، درواقع اعتماد، کنترل و قلبش را که روی کاغذ آورده به شما داده است. 0 4 🩷🤍🩷 1403/9/9 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 71 وقتی کسی که دوستش داری و دوستت دارد به تو آسیب میرساند، خیلی طاقت فرساست. مثل سوزنی زیر پوستت یا چاقویی در دنده هایت. نفرت یک انتخاب است اما عشق اینطور نیست. هیچ چیز به اندازه عشق از کنترل ما آدم ها خارج نیست. 0 1 🩷🤍🩷 1403/9/9 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 70 نئو زاری کنان میگوید:فقط به این خاطر که مجبوره من رو دوست داره. این شکل دوست داشتن از اینکه از یه نفر بیزار باشی هم بدتره. میدونه من هیچوقت اون کسی که دوست داره نمیشم. میدونه ترجیح میدم اینجا بمیرم تا اون کسی باشم که اون میخواد. من توی اون خونه هیچ اهمیتی ندارم. اونجا هیچکس رو ندارم!🖤🥀 0 0 🩷🤍🩷 1403/9/5 قاره سبز 3.9 14 صفحۀ 54 گفت:آیا تو برای حافظ قرآن شدن هم تلاش کرده ای؟ گفتم:نه، تمام تلاش من این است که به جای حافظ قرآن، عامل به قرآن شوم تا قرآن حافظ من باشد. 0 1 🩷🤍🩷 1403/9/4 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 65 او هنوز هم به خودش زحمت نداده تکه های قلبش را جمع کند. می داند اگر تکه ها را سر هم کند قلبش دوباره از نو خواهد شکست. 0 2 🩷🤍🩷 1403/9/4 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 64 اگر کتاب ها و فیلم ها یک خوبی داشته باشند این است که باعث می شوند برای مدتی همه چیز را فراموش کنی. 0 0 🩷🤍🩷 1403/9/4 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 57 هرچه بیشتر هستم، کمتر دوست دارم باشم.هرچه کمتر هستم،دوست دارم از این هم کمتر شوم. 0 0 🩷🤍🩷 1403/8/30 قاره سبز 3.9 14 صفحۀ 37 گویا وظیفه من انتخاب راه صحیح و تلاش و استقامت در آن راه است و بقیه مقدرات به دست خالقم است. 0 2 🩷🤍🩷 1403/8/29 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 40 هر آدمی داستانی داره که روی پیشونی اش، دور و برش، در گذشتش و در آینده اش نوشته شده. 0 1 🩷🤍🩷 1403/8/29 به امید دل بستم لان کالی 4.2 113 صفحۀ 30 اسمش را ظلم بگذاری یا تراژدی، در هر صورت دوستان من خواهند مرد. 0 0 🩷🤍🩷 1403/8/28 مثل خون در رگ های من: نامه های احمد شاملو به آیدا احمد شاملو 4.0 48 صفحۀ 146 هر مرد موفق، زن فهیم و دل سوزی در خانه دارد. 0 0 🩷🤍🩷 1403/8/22 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 124 صفحۀ 345 سرم را به سینه اش چسباندم و آرام گریه کردم و با ضعف و ناتوانی، بریده بریده گفتم:فاطمه، من معصومه هستم خواهر کوچیکت که خیلی دوستش داشتی، موهاشو شونه میزدی، تو از من برای علیرضا خواستگاری کردی و من قول دادم زن داداشت بشم. تو گفتی ما همیشه و هرجا باشه باهمیم و من همیشه مواظب شما هستم. تو گفتی سختی ها و خوشی ها را باهم تقسیم میکنیم، تو همیشه کمترین و بدترین ها را برای خودت برمیداشتی اما حالا بهترین سهم را که مرگ بود تو بردی. پس سهم من کو؟ تو مرگ را توی هوا قاپیدی! من از اینکه در نوبت هم آغوشی با مرگ نشسته بودم خوشحال بودم اما نمیخواستم آخرین نفر باشم. صدای ضربه های پی در پی همسایه ها(دکتر ها و مهندس ها) را بر دیوار سلول می شنیدم که با نگرانی می پرسیدند:چرا جواب نمیدهید؟ میخواستم بگویم:سرمان شلوغ است و سرگرم مردنمان هستیم. 0 1 🩷🤍🩷 1403/8/17 کلکسیونر عطر کتلین تسارو 3.6 16 صفحۀ 222 در حقیقت اوا، از مردم بیزارم، همیشه بیزار بودم... 0 2 🩷🤍🩷 1403/8/15 جین ایر شارلوت برونته 4.2 158 صفحۀ 392 باید یاد بگیرم بدون او زندگی کنم... 0 9 🩷🤍🩷 1403/8/13 کلکسیونر عطر کتلین تسارو 3.6 16 صفحۀ 217 من مشتاق خروش رعد و برق هستم؛ آسمان تیره، فوران ناگهانی بارش سرد و طراوت بخش. 0 1 🩷🤍🩷 1403/8/13 کلکسیونر عطر کتلین تسارو 3.6 16 صفحۀ 216 _فرانکوس من آرزو دارم باران ببارد. _بله٬ مادموازل. _خب مجبورم با چه کسی درموردش صحبت کنم؟ _خدا، مادموازل 0 0