بریدههای کتاب سیوآن سیوآن 6 روز پیش قرار بی قرار فاطمه سادات افقه 4.4 5 صفحۀ 179 انگار دیگر روحش در دنیا جا نمی گرفت. 0 0 سیوآن 1404/4/15 قرار بی قرار فاطمه سادات افقه 4.4 5 صفحۀ 38 «من از هیچی جز بی غیرتی نمی ترسم!» 0 1 سیوآن 1403/11/4 پاییز آمد؛ خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی گلستان جعفریان 4.4 94 صفحۀ 95 نمیدانم در دنیا چه لذتی بالاتر از این است که جفتت را پیدا کنی، بر او عاشق شوی و هر روز دلیل خوشایندتر و بهتری برای دوست داشتنش بیابی! 0 3 سیوآن 1403/10/21 سم برای صبحانه لمونی اسنیکت 3.2 6 صفحۀ 14 از این فکر خوشم می آمد که ماه پیامی داشته و آن را توی بطری انداخته و اگر هرشب در محله بدوم شاید من همان کسی باشم که بالاخره یکی از شب ها پیام ماه به دستش می رسد 0 1 سیوآن 1403/8/28 بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم دیوید سداریس 3.4 35 صفحۀ 168 وقتی هدفون توی گوشت می گذاری مردم عادی نزدیکت نمیشوند.ناگهان دنیای بیرون به همان اندازه که دوست داری شخصی میشود.درست مثل کر بودن است ولی بدون تمام بدی هایش 0 6 سیوآن 1403/8/3 بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم دیوید سداریس 3.4 35 صفحۀ 19 پدر خودمان را در می آوردیم تا همرنگ جماعت بشویم ولی دست آخر زبان مان به ما خیانت میکرد. 0 16
بریدههای کتاب سیوآن سیوآن 6 روز پیش قرار بی قرار فاطمه سادات افقه 4.4 5 صفحۀ 179 انگار دیگر روحش در دنیا جا نمی گرفت. 0 0 سیوآن 1404/4/15 قرار بی قرار فاطمه سادات افقه 4.4 5 صفحۀ 38 «من از هیچی جز بی غیرتی نمی ترسم!» 0 1 سیوآن 1403/11/4 پاییز آمد؛ خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی گلستان جعفریان 4.4 94 صفحۀ 95 نمیدانم در دنیا چه لذتی بالاتر از این است که جفتت را پیدا کنی، بر او عاشق شوی و هر روز دلیل خوشایندتر و بهتری برای دوست داشتنش بیابی! 0 3 سیوآن 1403/10/21 سم برای صبحانه لمونی اسنیکت 3.2 6 صفحۀ 14 از این فکر خوشم می آمد که ماه پیامی داشته و آن را توی بطری انداخته و اگر هرشب در محله بدوم شاید من همان کسی باشم که بالاخره یکی از شب ها پیام ماه به دستش می رسد 0 1 سیوآن 1403/8/28 بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم دیوید سداریس 3.4 35 صفحۀ 168 وقتی هدفون توی گوشت می گذاری مردم عادی نزدیکت نمیشوند.ناگهان دنیای بیرون به همان اندازه که دوست داری شخصی میشود.درست مثل کر بودن است ولی بدون تمام بدی هایش 0 6 سیوآن 1403/8/3 بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم دیوید سداریس 3.4 35 صفحۀ 19 پدر خودمان را در می آوردیم تا همرنگ جماعت بشویم ولی دست آخر زبان مان به ما خیانت میکرد. 0 16