معرفی کتاب قرار بی قرار اثر فاطمه سادات افقه

قرار بی قرار

قرار بی قرار

4.4
25 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

77

خواهم خواند

12

شابک
9786003305595
تعداد صفحات
296
تاریخ انتشار
1399/1/1

توضیحات

        کتاب «قرار بی قرار» پنجمین کتاب از مجموعه کتاب های مدافعین حرم و مربوط به زندگی شهید مصطفی صدرزاده از شهدای مدافعین حرم است که به قلم خانم فاطمه سادات افقه به رشته تحریر درآمده و چاپ اول آن در سال ۱۳۹۶ وارد بازار نشر شده است.این کتاب که در ۴۰۰ صفحه به چاپ رسیده است، در سه بخش کلی، به صورت گردآوری و نقل روایت و خاطره از طرف پدر، مادر، خواهر، همسر، اقوام، دوستان و همرزمان شهید (در ایران و سوریه) تهیه شده، در حقیقت مجموعه خاطراتی است که افراد مذکور از شهید بازگو می کنند و خواننده با مطالعۀ آن تصویر روشنی از شهید و اهدافش را در ذهن خود ایجاد می کند.در این کتاب که مادر و پدر مصطفی مراحل کودکی، نوجوانی و جوانی و نهایت اعزام به سوریه و نحوۀ جلب رضایت آنها را به طرز شیوایی بیان می کنند، همسر شهید (سمیه ابراهیم پور) نیز به تشریح وضعیت خانوادگی خود و محیطی که در آن رشد و تربیت یافته پرداخته و سپس نحوۀ آشنایی اش با شهید و نهایتا ازدواج با او که حاصل آن دو فرزند به نام های فاطمه و محمدعلی است را بیان می کند.راوی، در ادامه ضمن معرفی مصطفی و خانوادۀ او، به بیان فعالیت های مصطفی در بسیج در دوران جوانی و دفاع از انقلاب و حضورش در جریان فتنه سال ۸۸ و مجروحیتی که در این خصوص برایش به وجود آمده پرداخته، سپس نحوۀ آشنایی مصطفی با فتنه داعش در عراق و سوریه و تلاش مکرر مصطفی برای حضور جهت دفاع از حریم آل الله را بیان می کند.براساس روایت راویان، مصطفی علاقۀ عجیبی برای رفتن به سوریه و دفاع از حریم آل الله داشت تا حدی که وقتی احساس کرد از طریق ایران نمی تواند به سوریه برود، سعی کرد از طریق عراق وارد سوریه شود که وقتی در این راه هم ناموفق بود به عنوان افغانی همراه با بچه های فاطمیون عازم سوریه می شود. در آنجا نیز به دلیل لیاقت و شایستگی هایی که از خود بروز می دهد به عنوان فرمانده تیپ فاطمیون منسوب و چندین مرتبه مجروح و برای مداوا به ایران اعزام می شود و هر بار قبل از بهبودی کامل به سوریه بازمی گشته است.شهید مصطفی صدرزاده متولد ۱۹/۶/۱۳۶۵ متولد و در ۱۹/۶/۱۳۸۶ ازدواج نمود که حاصل آن دو فرزند به نام های فاطمه و محمدعلی است و در روز۱/۸/۱۳۹۴ (مقارن با روز تاسوعا) در حومۀ حلب در سوریه به شهادت رسید. پیکر این شهید بزرگوار بعد از چند روز به ایران منتقل و در گلزار شهدای بهشت رضوان شهریار به خاک سپرده می شود.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به قرار بی قرار

لیست‌های مرتبط به قرار بی قرار

یادداشت‌ها

بهار(؛

بهار(؛

1403/12/29

          می شود زیبایی را درون سید مصطفی پیدا کرد ، صفا و صمیمیت از تک تک کلمات همین کتاب به ظاهر ساده و زندگی نامه شهید بیرون می آید و هر لحظه باید بیشتر مجذوب سید مصطفی و خالق و امام او شد!
خداراشاکرم که با این شهید عزیزم آشنا گشتم و توانستم کتابش را تهیه بنمایم و راه را برایم میسر نمود که رفاقت مان با آشنایی بیشتری ادامه یابد(:
خواندن این کتاب بسیار طولانی شد زیرا هر کلمه اش نیازمند تفسیر بود و حالا وداع با این ورقات بسیار سخت و دشوار است .
امیدوارم رفاقتم با صاحب خاطراتی که در این حروف نهفته شده است هر روز و هر ساعت بیشتر گردد و آن با معرفت دستم را بگیرد و مرا شفاعت کند . . . 🤍
داستان های کتاب و شهید محتاج ۵ ستاره که هیچ محتاج هزاران ستاره اند اما ۴ ستاره ام از این بابت است که حق مطلب ادا نشده است و نوشتار این کتاب می توانست زیباتر و مجذوب کننده تر باشد !
اگر  کمی نوشتار زیبا تر و ادبی تر بود و به نحوی بود که کتاب را زمین نگذارم بهتر بود 
می‌توانم بگویم گاهی کتاب را به سختی می خواندم و خود را می کشاندم!
جا داشت بهتر باشد و حق این شهید عزیز ادا شود و کتابش همانند خودش دلربا باشد و خواندنی تر(((؛
باتشکر از نویسنده و همه افرادی که برای نگاشتن این کتاب زحمات فراوانی کشیده اند 
ان شاءالله اجرشان با خود شهید سید ابراهیم🌱
        

0

          ✨بِسـمِه رَبِّ المَهدیــ✿ـے
کتاب قرار بی‌قرار روایت زندگی شهید مصطفی صدرزاده است که در ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ متولد شد و در روز تاسوعای سال ۱۳۹۴ در حومه حلب سوریه به شهادت رسید. 
مردی که از کودکی پر از شور و شیطنت بود و پدرش او را "بمب انرژی و محبت" می‌خواند.»
مصطفی از زمانی که وارد بسیج شد، علاوه بر خودسازی، مربی و حامی بچه‌های ابتدایی بود. او تنها کسی بود که به آنها توجه می‌کرد و اگر کسی کوچک‌ترین حرفی به آنها می‌زد، ناراحت می‌شد و می‌گفت: "مسئول‌شون منم. اگه کسی حرفی داره، به من بگه." اجازه نمی‌داد کسی آنها را اذیت کند و همیشه پشتشان بود.
مصطفی کارهای مختلفی را امتحان کرد؛ از گاوداری و فروشندگی گرفته تا تحصیل در حوزه علمیه، اما هیچ‌کدام نتوانست روح پرشور و آخرت‌بین او را آرام کند.
 یکی از دوستانش می‌گفت:
گاهی مصطفی گوشه‌ای خلوت می‌کرد، چفیه‌اش را روی سرش می‌کشید و در حالت سجده می‌ماند. به قول معروف، یک گوشه‌ای خدا را گیر می‌آورد و حس و حالش جور دیگری می‌شد. او عبد خالص خدا بود؛ حتی سلام کردنش هم برای خدا بود. در همه چیز خدا را می‌دید.»
وقتی پای عشق به میان آمد، دیگر خودش را نمی‌شناخت. مصطفی هشت بار برای رفتن به سوریه تلاش کرد و رد شد، اما ناامید نمی‌شد. هر بار قوی‌تر و مصمم‌تر بازمی‌گشت تا اینکه بالاخره راه کربلای خودش را پیدا کرد و به آرزویش رسید.
صحبت‌های شهید مرتضی عطایی که پس از شهادت مصطفی خودش را به رفیقش رساند:
《سید جان سلام.من رو یادت میاد؟هنوز من رو به خاطر داری؟منم،همنشین روزای زمینی بودنت.تو حالا همنشین بهترین آسمانی ها هستی،همنشین محمد مصطفی(ص)،علی مرتضی(ع) و سالار شهیدان و چه سعادتمندی که در این معامله پرسود شرکت کردی،آخه همنشینی با زمینیان کجا و همجواری با ستارگان آسمانی کجا؟!ولی برادرم من ایمان دارم که هنوز رفقای رو به یاد داری،چرا که بارها مرام و معرفتت و از نزدیک دیدم و میدونم فراموش کردن ما توی مرام بزرگواری چون تو نیست.منم چشم دوختم به همین معرفتت!》
شهید صدر زاده برای من فقط یک شهید نیست، او معلمی ست که راه و رسم عاشقی را به من یاد داد. اینکه اگر دلت برای خدا بتپد، هیچ مانعی نمی‌تواند جلویت را بگیرد.او رفت تا نشان دهد که هنوز هم می‌توان "قرار بی‌قرار" شد و به سوی معشوق حقیقی شتافت.
📚#قرارِ_بی‌قرار
✍🏼فاطمه سادات افقه 
انتشارات روایت فتح
        

0

          کتاب خواندنی «قرار بی قرار» در مورد شهید عزیز مصطفی صدرزاده، پنجمین کتاب از سری کتابهای مدافعان حرم انتشارات روایت فتح و یکی از بهترین آنهاست. اعجوبه ی جبهه ی مقاومت در لابلای سطور کتاب و در بیان خانواده و دوستان و همرزمان، حضوری جان دار و دوست داشتنی دارد. هرکس اهل غبطه است، بیاید به مصطفای این کتاب غبطه بخورد! 

خیلی جالب است که در این سه چهار ساله ی بعد از شهادت مصطفی، در مورد او شش جلد کتاب خوب و مفید و خواندنی چاپ شده که نشان از محبوبیت این جوان شهید دارد.

 «در مکتب مصطفی»  و  «سرباز روز نهم»  از دفتر مطالعات جبهه ی فرهنگی انقلاب،   «مرتضی  و مصطفی»  از نشر یازهرا،  «سیدابراهیم» از نشر تقدیر و  «اسم تو مصطفاست» و «قرار بی قرار» از نشر روایت فتح. و البته مستندهای خوبی مثل «صدرعشق»،  «عابدان کهنز»،  «ملازمان حرم»  و... 

از این مصطفای محبوب هرچه بگویم کم است.حتما یکی از اسطوره های جبهه ی مقاومت و شهدای شاخص مدافع حرم اوست. مطالعه ی ابعاد جالب و درس آموز زندگی او برای همه ی ما لازم است. برای آنها که در مساجد و کانون ها با بچه های مردم ارتباط دارند، واجب است بخوانند و بفهمند دغدغه های او را. برای مشتاقان جهاد و شهادت و... 

مصطفی صدرزاده،  زندگی اش را چند محور اصلی تشکیل داده بود. در همین کتاب وزین «قرار بی قرار» هم این محورها شاخص و قابل مشاهده است:

اول: فعالیت ها و دغدغه های تربیتی و فرهنگی

ببینید امروز کار روی نسل نوجوان و جوان از نان شب هم واجب تر است. هرکس دستی بر این مسائل داشته باشد این دغدغه را تایید میکند.  دلسوزی برای بچه های مردم، رشد فکری و هدایت روحی آنها، مصونیت بخشی به بچه ها در مقابل انحرافات و هجمه ها و شبهه ها، کادرسازی برای آینده انقلاب و... از دغدغه های اصلی مصطفی در منطقه ی کهنز شهریار بوده. مصطفی به قول رفیقش: «قانون جذب را خوب بلد بود»  و دائماً می گفت که:  «بچه ها را دریابید». بچه های خوبی زیر دست او تربیت شده اند که سراغشان را در مسجد امیرالمؤمنین  ع منطقه کهنز شهریار میتوان گرفت.  توجه کنید که مسجد و بسیج، محور و پایگاه فعالیت های او بوده. مسجد محور کار تربیتی است. الگوی مربی خوب اگر می جویید حتما شهیدصدرزاده را به مربیان تربیتی معرفی کنید. 

دوم: پشتکار و دوندگی، سماجت و پیگیری 

شما همین یک قلم پیگیری و سماجت او برای رسیدن به جبهه ی سوریه را ببینید تا علو همت این جوان، شگفت زده اتان کند!  ببینید چقدر سختی و مرارت و استرس کشیده تا خودش را به جنگ برساند. اگر یکی مثل من بود همان اول کار با یک برخورد و بن بست و پای پرواز دیپورت شدن، عطای سوریه رفتن را به لقایش میفروخت! 

مجروحیت های دائم او و حضور چندباره اش در منطقه و سختی کار و فرماندهی و... را کنار هم بگذارید.   پشتکار او در ساختن مسجد امیرالمؤمنین ع منطقه ی کهنز و پایگاه فرزندان روح الله و راه اندازی فروشگاه محصولات فرهنگی و حتی راه اندازی گاوداری و کار اقتصادی و... حیرت آور است. بله!  با علو همت میشود به همه جا رسید و تمام سنگرها را فتح کرد. با عزم و همت میتوان جهاد کرد و اثر گذاشت. چه قدر قشنگ به مادرش گفته بود که:  «دعا کن من موثر باشم، شهید بشوم یا نه مهم نیست!» 

سوم: قدرت مدیریت و توانمندی در مباحث نظامی و عشق به شهادت

باورش خیلی سخت است. یک جوانی که تجربه ی کار نظامی ندارد الا همان مختصر آموزشهای بسیج و نهایتا یک مدرک غواصی، می شود فرمانده ی موفق و جگردار جنگهای پارتیزانی و شهری. بطوریکه که حاج قاسم در جلسه ی فرماندهان باتجربه از او نظر میخواهد و رأی و نظر او همه را متحیر میکند. فرمانده ی محبوب بچه های افغانستانی، اخلاص، اخلاق، شهامت، عشق به شهادت و... همه را با هم داشته. او مطمئن بوده که روز تاسوعا به ملاقات حضرت ابوالفضل علیه السلام خواهد رفت و همان هم میشود. در بخشی از کتاب در فصل «شهیدان را شهیدان می شناسند» خاطرات شهید مرتضی عطایی از مصطفی آمده اشت. عاشق و معشوق بوده اند این دوتا. خیلی این فصل کتاب عجیب و خواندنی است. نقطه ی اوج کتاب شاید این فصل باشد. مخصوصا آنجا که مصطفی قبل از عملیات برای نیروها صحبت میکند، آدم یاد خطبه ی رسول خدا ص قبل از فتح مکه می افتد. چقدر این تابلو قشنگ و دیدنی است. مرامنامه رزمندگان مقاومت و حیا و صبر و نجابت و انسان دوستی شهدا را در این صحبت ها میبینیم و کیف میکنیم. افتخار ما همین مصطفا ها هستند. 

خوشا به حال آنها که از کتاب شهدا و زندگی آنها به راحتی نمیگذرند. خوشا به حال آنها که قدر میدانند و دنبال میکنند این کتاب ها را. خوشا به حال آنها که در قفای قافله ی پر نور شهدا روانه شده اند
        

0