یادداشت زهراخزاعی
دیروز
قرار بی قرار مادری که گیر نمیداد به بچه ها تا خلاقیتشان شکوفا بشه... در خاطرات مادر شهید بیشترین چیزی که برای من پررنگ بود همین برخورد خوب در برابر شیطنت ها و به اصطلاح خرابکاریهای بچه ها بود... یا اگر ایده های جدیدی برای شغل یا تحصیل داشتند با آغوش باز پذیرفته میشد.. هیچ وقت مورد سرزنش و نکوهش قرار نمی گرفتند برای کارهای جدید... اجازه داشتند تا آخر دنیا راه های مختلف را تست کنند و اگر دیدند به دردشان نمیخورد بروند سر یک چیز دیگر.... مصطفی از کار گاوداری و استخر بگیر تا مغازه و هتلداری و.... تجربه کرده بود. درس، هم دانشگاه رفت هم حوزه و هر دو را هم نصفه نیمه رها کرد و رفت سوریه... ـ روح بزرگش در این جسم زمینی جا نمی شد و رفت... جسم را هم رها کرد و رفت.... کتاب از زبان همهٔ فامیل و دوست و آشنا خاطره گفته الّا همسر.. نمیدانم شاید کتاب جدایی برای این منظور در نظر داشته اند ولی باز هم بهتر بود چند صفحه برای آشنایی با همسر ایشان و سلوکشان اختصاص میدادند. خصوصیات و منش شهید صدرزاده خیلی والاتر از آن است که بخواهم توصیفی ازیشان بگویم ولی زحماتی که برای شهدا و برای بچه های محل که به راه بیایند و در مسیر امام و اهل بیت باشند کشید عاقبت دستیگرش شد برای شهادت.
(0/1000)
مریم شفیق
2 ساعت پیش
0