بریدههای کتاب Fatemeh Fatemeh 4 روز پیش آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم) نادر ابراهیمی 4.7 44 صفحۀ 429 اگر تسلی پذیر بود، تسلیتش میگفتم؛ اما هر غمی که تسلیت گفتن ندارد . غم بزرگ را با کلمات کوچک ، حقیر نباید کرد... گریستن غم بزرگ را کوچک نمی کند . 0 13 Fatemeh 5 روز پیش آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم) نادر ابراهیمی 4.7 44 صفحۀ 390 زمانی که انسان به روی نزدیک ترین خویشِ خویش، دست بلند می کند ،غرور وجود ندارد ، دیگری وجود ندارد ، دیگران وجود ندارند ، فردا وجود دارد . درد وجود دارد اما فرد وجود ندارد . 0 11 Fatemeh 6 روز پیش آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم) نادر ابراهیمی 4.7 44 صفحۀ 315 اشتباه کردن گناه نیست ؛ بر سر اشتباه پای فشردن جرم است . 0 16 Fatemeh 6 روز پیش آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم) نادر ابراهیمی 4.7 44 صفحۀ 314 ما حق نداریم از همه آنچه در گذشته کرده ایم دفاع کنیم ، چراکه در این صورت ، هیچ چیز تغییر نخواهد کرد و درست نخواهد شد . 0 13 Fatemeh 7 روز پیش آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم) نادر ابراهیمی 4.7 44 صفحۀ 260 انسان ، تنهایی را انتخاب نمی کند ؛ بلکه در شرایطی، تنهایی به انسان تحمیل می شود . 0 16 Fatemeh 1404/6/17 آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم) نادر ابراهیمی 4.7 44 صفحۀ 83 انسان فقط وقتی انسان است که خودش را معیار همه چیز نداند و باور کند که ممکن است خیلی ها، خیلی چیزها را بهتر از او بفهمند. 0 13 Fatemeh 1404/6/5 صدای آرچر میا شریدن 0.2 73 صفحۀ 347 چیزی که فهمیدم این بود که واکنش مردم بیشتر از اینکه مربوط به من باشه، به شخصیت خودشون بر میگشت. موضوع اونها بودن نه من. نمیدونی فهمیدنش چقدر سبکم کرد بری مثل این بود که به آذرخش باهام برخورد کرده باشه. 0 29 Fatemeh 1404/6/4 بیوه کشی یوسف علیخانی 3.1 15 صفحۀ 118 شب،خوبی اش این است که همه چیز تویش گم می شود و بدی اش این است که بعضی چیز ها که توی روز دیده نمی شدند، شب،توی کله آدمیزاد بزرگ می شوند . 0 56 Fatemeh 1404/5/27 تابان مرز آسمان شیوا مقانلو 5.0 1 صفحۀ 141 بدترین لحظه عمر جایی است که نه بشود رفت و نه بشود ماند.یعنی آدم جنم هیچ کدامش را ندارد ، و می داند هر انتخابی کند برای باقی عمرش حسرت به دل می ماند که چرا آن دیگری را برنگزیده . 0 22 Fatemeh 1404/5/26 صدای آرچر میا شریدن 0.2 73 صفحۀ 25 در مسیری که به سمت خانه برمیگشتم تا کیف پولم را از داخل کلبه بردارم، متوجه قاصدکی پر از کرک شدم. خم شدم، از روی زمین بلندش کردم و مقابل دهانم گرفتم. چشمهایم را بستم و کلمات آنی را به یاد آوردم. بعد از دقیقهای، پیش از آنکه زیر گلوی قاصدک بدمم و دور شدنش از مقابل چشمانم و رقصش را در آسمان تماشا کنم، زمزمه کردم: آرامش. امیدوار بودم به نوعی یکی از این دانهها، زمزمهی مرا به کسی یا چیزی که میتوانست آرزویم را برآورده کند، برساند. 0 13
بریدههای کتاب Fatemeh Fatemeh 4 روز پیش آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم) نادر ابراهیمی 4.7 44 صفحۀ 429 اگر تسلی پذیر بود، تسلیتش میگفتم؛ اما هر غمی که تسلیت گفتن ندارد . غم بزرگ را با کلمات کوچک ، حقیر نباید کرد... گریستن غم بزرگ را کوچک نمی کند . 0 13 Fatemeh 5 روز پیش آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم) نادر ابراهیمی 4.7 44 صفحۀ 390 زمانی که انسان به روی نزدیک ترین خویشِ خویش، دست بلند می کند ،غرور وجود ندارد ، دیگری وجود ندارد ، دیگران وجود ندارند ، فردا وجود دارد . درد وجود دارد اما فرد وجود ندارد . 0 11 Fatemeh 6 روز پیش آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم) نادر ابراهیمی 4.7 44 صفحۀ 315 اشتباه کردن گناه نیست ؛ بر سر اشتباه پای فشردن جرم است . 0 16 Fatemeh 6 روز پیش آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم) نادر ابراهیمی 4.7 44 صفحۀ 314 ما حق نداریم از همه آنچه در گذشته کرده ایم دفاع کنیم ، چراکه در این صورت ، هیچ چیز تغییر نخواهد کرد و درست نخواهد شد . 0 13 Fatemeh 7 روز پیش آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم) نادر ابراهیمی 4.7 44 صفحۀ 260 انسان ، تنهایی را انتخاب نمی کند ؛ بلکه در شرایطی، تنهایی به انسان تحمیل می شود . 0 16 Fatemeh 1404/6/17 آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم) نادر ابراهیمی 4.7 44 صفحۀ 83 انسان فقط وقتی انسان است که خودش را معیار همه چیز نداند و باور کند که ممکن است خیلی ها، خیلی چیزها را بهتر از او بفهمند. 0 13 Fatemeh 1404/6/5 صدای آرچر میا شریدن 0.2 73 صفحۀ 347 چیزی که فهمیدم این بود که واکنش مردم بیشتر از اینکه مربوط به من باشه، به شخصیت خودشون بر میگشت. موضوع اونها بودن نه من. نمیدونی فهمیدنش چقدر سبکم کرد بری مثل این بود که به آذرخش باهام برخورد کرده باشه. 0 29 Fatemeh 1404/6/4 بیوه کشی یوسف علیخانی 3.1 15 صفحۀ 118 شب،خوبی اش این است که همه چیز تویش گم می شود و بدی اش این است که بعضی چیز ها که توی روز دیده نمی شدند، شب،توی کله آدمیزاد بزرگ می شوند . 0 56 Fatemeh 1404/5/27 تابان مرز آسمان شیوا مقانلو 5.0 1 صفحۀ 141 بدترین لحظه عمر جایی است که نه بشود رفت و نه بشود ماند.یعنی آدم جنم هیچ کدامش را ندارد ، و می داند هر انتخابی کند برای باقی عمرش حسرت به دل می ماند که چرا آن دیگری را برنگزیده . 0 22 Fatemeh 1404/5/26 صدای آرچر میا شریدن 0.2 73 صفحۀ 25 در مسیری که به سمت خانه برمیگشتم تا کیف پولم را از داخل کلبه بردارم، متوجه قاصدکی پر از کرک شدم. خم شدم، از روی زمین بلندش کردم و مقابل دهانم گرفتم. چشمهایم را بستم و کلمات آنی را به یاد آوردم. بعد از دقیقهای، پیش از آنکه زیر گلوی قاصدک بدمم و دور شدنش از مقابل چشمانم و رقصش را در آسمان تماشا کنم، زمزمه کردم: آرامش. امیدوار بودم به نوعی یکی از این دانهها، زمزمهی مرا به کسی یا چیزی که میتوانست آرزویم را برآورده کند، برساند. 0 13