بریده‌های کتاب Erfan

علی برادر شما هم هست. از برادر به هم نزدیک‌ترید که برادری به حکم نسب است و دوستی به حکم شناخت و انتخاب.

این‌جا سه راه آذری است، جایی در جنوب غرب تهران که هواپیماها آن‌قدر نزدیک هستند انگار می‌خواهند روی پشت بام خانه مردم فرود بیایند. مردم اینجا فقط هواپیما را می‌بینند و صدایش را می‌شنوند. اما هیچ وقت سوارش نمی‌شوند، یعنی پولش را ندارند.

آدمی به دنیا آمده است برای دوست داشتن و دوست داشته شدن و خوشا من و شما که برای هم می‌مردیم.

الحمدلله این خاک ایران زمین به قدری وطن دوست و فدایی دارد که با اقتدا به سید و سالار شهیدان، حسین‌بن‌علی، جان خود بر کف دست بگیرد و به پیکار ظلم و دادخواهی برخیزد.

«دیده را فایده آن است که دلبر بیند»

با خیالتان نشستیم، چند پیاله نوشیدیم. از شما چه پنهان، نبات که انداختیم، یاد از لبتان کردیم؛ ملتفتید که... بر من ببخشایید.

مدتی است قهوه می‌نوشیم؛ تلخ است؛ به قاعدهٔ احوال وطن.

نقطه نمی‌فهمید چرا باید آخر جمله ها منتظر بماند.

اسمِ معشوق را که جار نمی‌زنند...

گاراژدار و گاراژندار یک ارباب دارند! آن ارباب هم بیشتر مالِ هیأتی ها است تا مسجدی ها!

"Amor vincit omnia" عشق بر همه چیز پیروز می‌شود.( به زبان لاتین)

تو بعضی از این مسجدها، سر دو رکعت نماز، لیلاند را می‌بری و می‌فروشی و بعد تبدیل به احسنتش می‌کنی و خاور نو می‌گیری و می‌آیی گاراژ و بار می‌زنی و می‌روی غذاخوری خلیل و بعد هم می‌رسی به سینه کشی زالیان بروجرد و... خلاصه کامیون تو راه خراب می‌شود و می‌تپد تو گل و می‌نشینی تو قهوه‌خانه که به اتول های دیگر بسپری که زنگ بزنند به گاراژ قیدار و هنوز رکعت اولی...

کار شما و شامیان شگفت آور است! امیر آنها از خدا سرپیچی می‌کند اما آنها از او اطاعت می‌کنند و امیر شما از خدا اطاعت می‌کند و شما از او نافرمانی می‌کنید!