بریدههای کتاب زینب حدایان :) زینب حدایان :) 1403/12/16 باهوش کیم اسلیتر 3.8 12 صفحۀ 236 لارنس استفان لوری یک بار گفته بود: "تو برای نقاشی کردن به عقل نیاز نداری، فقط به احساس حتیاج داری." 0 0 زینب حدایان :) 1403/12/16 باهوش کیم اسلیتر 3.8 12 صفحۀ 236 مادربزرگ به من چشمک زد: "گاهی آدم ها فکر می کنن برای اینکه بتونن زندگی شون رو بسازن، به کس دیگه ای احتیاج دارن. اما باید یادت باشه تنها کسی که میوتنی واقعا بهش تکیه کنی، خودتی." 0 0 زینب حدایان :) 1403/11/24 باهوش کیم اسلیتر 3.8 12 صفحۀ 30 خوشم میآید که رئدخانه همیشه سعی می کند راهی برای رسیدن به دریا پیدا کند. هیچ وقت هم خسته نم شود و دست از کار نمی کش، فقط پیش می رود، بدون اینکه حتی فکر کند. 0 2 زینب حدایان :) 1403/11/20 هری پاتر و یادگاران مرگ جلد 7 جی. کی. رولینگ 4.5 15 صفحۀ 621 هری گفت: "البوس سوروس، ما اسم دو نفر از مدیر های هاگوارتزرو روی تو گذاشتیم. یکی از اون ها اسلیدرینی و احتمالا شجاع ترین مردی بود که من در عمرم شناختم." 0 1 زینب حدایان :) 1403/11/20 هری پاتر و یادگاران مرگ جلد 7 جی. کی. رولینگ 4.5 15 صفحۀ 609 هری گفت: "این آخرین فرصته. تنها چیزی که برات مونده... من دیده ام که اگه این کار رو نکنی به چی تبدیل میشی... مرد باش... سعی کن... سعی کن کمی احساس پشیمونی کنی..." 0 3 زینب حدایان :) 1403/11/20 هری پاتر و یادگاران مرگ جلد 7 جی. کی. رولینگ 4.5 15 صفحۀ 594 هری گفت: "یه چیز دیگه هم بهم بگین. اینجا واقعیه؟ یا همش توی ذهن خودم بود؟" دامبلدور به او لبخند زد و صدایش بلند و رسا در گوش هری پیچید، هرچند مه نورانی دوباره فرو می افتاد و او را در خو محو می کرد. "معلومه که توی ذهن خودت بود هری، ولی چرا نبای واقعی باشه؟" 0 7 زینب حدایان :) 1403/11/20 هری پاتر و یادگاران مرگ جلد 7 جی. کی. رولینگ 4.5 15 صفحۀ 593 دامبلدور: برای رفتگان دلسوزی نکن هری. برای زنده ها و بیش ار همه برای اون هایی که بدون عشق زندگی می کنن دلسوزی کن. 0 7 زینب حدایان :) 1403/11/16 تابستان دیوانه ریتا ویلیامزگارسیا 3.8 5 صفحۀ 196 رفتم جلو که به او برسم، اما او از صف بیرون پرید، دوید و پرید بغل سسیل. من و ونتا هم مکث نکردیم. از صف بیرون امدیم و دویدیم که مادرمان را بغل کنیم و بگذاریم او هم مارا بغل کند.پنج هزار کیلومتر پرواز کردیم تا مادری را ببینیم که از وقتی شیر میخوردیم، از وقتی بغلمان میکرد یا وقتی چهارساله بودیم، او را ندیده بودیم و حالا چطور می توانستیم بدون بغل کردن او برویم؟ چه این کار را دوست داشت و چه دوست نداشت، باید این کار را میکردیم. نه من ، نه ونتا و نه فرن نمی وانستیم به این سوال جواب بدهیم، نمی توانستیم بدون گرفتن چیزی که بخاطرش آمده بودیم، اکلند را ترک کنیم. فرن بود که فهمید ما به بغل کردن مادرمان نیاز داریم. 0 0 زینب حدایان :) 1403/10/12 بابا لنگ دراز جین وبستر 4.3 108 صفحۀ 16 میتوانم شمارا "آقای بیزار از دخترها" بنامم،ولی این کم و بیش اهانت به خودم است.اگر بگویم آقای *ثروتمند* عزیز! به شما اهانت کرده ام.انگار که ثروت تنها مشخصه ی مهم شماست. ضمن اینکه ثروتمند بودن یک صفت سطحی است. شا ید تا آخر عمرتان ثروتمند باقی نمایند.چه بسیارند مردان زیرکی که در وال استریت ورشکسته می شوند. 0 1
بریدههای کتاب زینب حدایان :) زینب حدایان :) 1403/12/16 باهوش کیم اسلیتر 3.8 12 صفحۀ 236 لارنس استفان لوری یک بار گفته بود: "تو برای نقاشی کردن به عقل نیاز نداری، فقط به احساس حتیاج داری." 0 0 زینب حدایان :) 1403/12/16 باهوش کیم اسلیتر 3.8 12 صفحۀ 236 مادربزرگ به من چشمک زد: "گاهی آدم ها فکر می کنن برای اینکه بتونن زندگی شون رو بسازن، به کس دیگه ای احتیاج دارن. اما باید یادت باشه تنها کسی که میوتنی واقعا بهش تکیه کنی، خودتی." 0 0 زینب حدایان :) 1403/11/24 باهوش کیم اسلیتر 3.8 12 صفحۀ 30 خوشم میآید که رئدخانه همیشه سعی می کند راهی برای رسیدن به دریا پیدا کند. هیچ وقت هم خسته نم شود و دست از کار نمی کش، فقط پیش می رود، بدون اینکه حتی فکر کند. 0 2 زینب حدایان :) 1403/11/20 هری پاتر و یادگاران مرگ جلد 7 جی. کی. رولینگ 4.5 15 صفحۀ 621 هری گفت: "البوس سوروس، ما اسم دو نفر از مدیر های هاگوارتزرو روی تو گذاشتیم. یکی از اون ها اسلیدرینی و احتمالا شجاع ترین مردی بود که من در عمرم شناختم." 0 1 زینب حدایان :) 1403/11/20 هری پاتر و یادگاران مرگ جلد 7 جی. کی. رولینگ 4.5 15 صفحۀ 609 هری گفت: "این آخرین فرصته. تنها چیزی که برات مونده... من دیده ام که اگه این کار رو نکنی به چی تبدیل میشی... مرد باش... سعی کن... سعی کن کمی احساس پشیمونی کنی..." 0 3 زینب حدایان :) 1403/11/20 هری پاتر و یادگاران مرگ جلد 7 جی. کی. رولینگ 4.5 15 صفحۀ 594 هری گفت: "یه چیز دیگه هم بهم بگین. اینجا واقعیه؟ یا همش توی ذهن خودم بود؟" دامبلدور به او لبخند زد و صدایش بلند و رسا در گوش هری پیچید، هرچند مه نورانی دوباره فرو می افتاد و او را در خو محو می کرد. "معلومه که توی ذهن خودت بود هری، ولی چرا نبای واقعی باشه؟" 0 7 زینب حدایان :) 1403/11/20 هری پاتر و یادگاران مرگ جلد 7 جی. کی. رولینگ 4.5 15 صفحۀ 593 دامبلدور: برای رفتگان دلسوزی نکن هری. برای زنده ها و بیش ار همه برای اون هایی که بدون عشق زندگی می کنن دلسوزی کن. 0 7 زینب حدایان :) 1403/11/16 تابستان دیوانه ریتا ویلیامزگارسیا 3.8 5 صفحۀ 196 رفتم جلو که به او برسم، اما او از صف بیرون پرید، دوید و پرید بغل سسیل. من و ونتا هم مکث نکردیم. از صف بیرون امدیم و دویدیم که مادرمان را بغل کنیم و بگذاریم او هم مارا بغل کند.پنج هزار کیلومتر پرواز کردیم تا مادری را ببینیم که از وقتی شیر میخوردیم، از وقتی بغلمان میکرد یا وقتی چهارساله بودیم، او را ندیده بودیم و حالا چطور می توانستیم بدون بغل کردن او برویم؟ چه این کار را دوست داشت و چه دوست نداشت، باید این کار را میکردیم. نه من ، نه ونتا و نه فرن نمی وانستیم به این سوال جواب بدهیم، نمی توانستیم بدون گرفتن چیزی که بخاطرش آمده بودیم، اکلند را ترک کنیم. فرن بود که فهمید ما به بغل کردن مادرمان نیاز داریم. 0 0 زینب حدایان :) 1403/10/12 بابا لنگ دراز جین وبستر 4.3 108 صفحۀ 16 میتوانم شمارا "آقای بیزار از دخترها" بنامم،ولی این کم و بیش اهانت به خودم است.اگر بگویم آقای *ثروتمند* عزیز! به شما اهانت کرده ام.انگار که ثروت تنها مشخصه ی مهم شماست. ضمن اینکه ثروتمند بودن یک صفت سطحی است. شا ید تا آخر عمرتان ثروتمند باقی نمایند.چه بسیارند مردان زیرکی که در وال استریت ورشکسته می شوند. 0 1