بریدههای کتاب تاتا تاتا 1403/2/11 خطاب به عشق: نامه های عاشقانه آلبر کامو و ماریا کاسارس: دفتر اول (1949 - 1944) آلبر کامو 4.1 8 صفحۀ 180 چیزی نمانده که قلبم بترکد. اما خودم را خاموش احساس میکنم؛ بیصدا، همچون گور. 0 9 تاتا 1403/2/6 پسرك دريا را نگاه كرد و گفت احمدرضا احمدی 5.0 0 صفحۀ 10 0 1 تاتا 1403/2/1 سکوت وقت کتاب خواندن دبورا آندروود 3.9 7 صفحۀ 20 1 2 تاتا 1403/2/1 سکوت وقت کتاب خواندن دبورا آندروود 3.9 7 صفحۀ 24 0 20 تاتا 1403/2/1 سکوت وقت کتاب خواندن دبورا آندروود 3.9 7 صفحۀ 19 0 1 تاتا 1403/2/1 سکوت وقت کتاب خواندن دبورا آندروود 3.9 7 صفحۀ 11 0 0 تاتا 1402/10/11 چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ جنت وینترسن 4.7 5 صفحۀ 201 اگر شعر حکم طناب را داشت، پس کتابها حکم قایق را داشتند. در متزلزلترین شرایط بهکمک کتابها تعادلم را بهدست آورده بودم. کتابها در جزرومدهای احساسیام، که لهولورده و مثل موش آبکشیده شده بودم، همچون قایقی نجاتم داده بودند. جزرومدهای احساسی. دلم نمیخواست هیچ احساسی داشته باشم. 0 16 تاتا 1402/10/11 چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ جنت وینترسن 4.7 5 صفحۀ 200 احساس میکردم خانهای جنزدهام. نمیدانستم چه زمانی آن موجود نامرئی از راه میرسد. شبیه ضربهای محکم بود؛ نوعی درد که توی قفسهٔ سینه یا دلم میپیچد. به جانم که میافتاد، از شدت فشارش میزدم زیر گریه. 0 2 تاتا 1402/8/19 اعترافات یک کتاب خوان معمولی آن فدیمن 3.3 30 صفحۀ 62 چه نعمتی که کسی به قدر من عاشق کتابها باشد، بتواند با مُردگان سخن بگوید و در میانهٔ وهم زندگی کند! 0 20 تاتا 1402/8/19 اعترافات یک کتاب خوان معمولی آن فدیمن 3.3 30 صفحۀ 28 گاهی احساس میکنم انگار بخش زیادی از عمرم را صرف آموختن زبان مُردهای کردهام که هیچکس بلد نیست. 0 11
بریدههای کتاب تاتا تاتا 1403/2/11 خطاب به عشق: نامه های عاشقانه آلبر کامو و ماریا کاسارس: دفتر اول (1949 - 1944) آلبر کامو 4.1 8 صفحۀ 180 چیزی نمانده که قلبم بترکد. اما خودم را خاموش احساس میکنم؛ بیصدا، همچون گور. 0 9 تاتا 1403/2/6 پسرك دريا را نگاه كرد و گفت احمدرضا احمدی 5.0 0 صفحۀ 10 0 1 تاتا 1403/2/1 سکوت وقت کتاب خواندن دبورا آندروود 3.9 7 صفحۀ 20 1 2 تاتا 1403/2/1 سکوت وقت کتاب خواندن دبورا آندروود 3.9 7 صفحۀ 24 0 20 تاتا 1403/2/1 سکوت وقت کتاب خواندن دبورا آندروود 3.9 7 صفحۀ 19 0 1 تاتا 1403/2/1 سکوت وقت کتاب خواندن دبورا آندروود 3.9 7 صفحۀ 11 0 0 تاتا 1402/10/11 چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ جنت وینترسن 4.7 5 صفحۀ 201 اگر شعر حکم طناب را داشت، پس کتابها حکم قایق را داشتند. در متزلزلترین شرایط بهکمک کتابها تعادلم را بهدست آورده بودم. کتابها در جزرومدهای احساسیام، که لهولورده و مثل موش آبکشیده شده بودم، همچون قایقی نجاتم داده بودند. جزرومدهای احساسی. دلم نمیخواست هیچ احساسی داشته باشم. 0 16 تاتا 1402/10/11 چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ جنت وینترسن 4.7 5 صفحۀ 200 احساس میکردم خانهای جنزدهام. نمیدانستم چه زمانی آن موجود نامرئی از راه میرسد. شبیه ضربهای محکم بود؛ نوعی درد که توی قفسهٔ سینه یا دلم میپیچد. به جانم که میافتاد، از شدت فشارش میزدم زیر گریه. 0 2 تاتا 1402/8/19 اعترافات یک کتاب خوان معمولی آن فدیمن 3.3 30 صفحۀ 62 چه نعمتی که کسی به قدر من عاشق کتابها باشد، بتواند با مُردگان سخن بگوید و در میانهٔ وهم زندگی کند! 0 20 تاتا 1402/8/19 اعترافات یک کتاب خوان معمولی آن فدیمن 3.3 30 صفحۀ 28 گاهی احساس میکنم انگار بخش زیادی از عمرم را صرف آموختن زبان مُردهای کردهام که هیچکس بلد نیست. 0 11