بریدههای کتاب مهدی حیدری مهدی حیدری 5 روز پیش قصه های جنگ جوزف کنراد 3.7 1 صفحۀ 175 آدم در حین سفر گاهی با آدمهای تنهایی مواجه میشود، کسانی که تنها کارشان انتظار کشیدن برای پایانی ناگزیر است. مرگها و ازدواجها چنان تنهاییای در اطرافشان ایجاد کرده که نمیتوان به آنها خرده گرفت که میخواهند این انتظار را به راحتترین شکل ممکن سپری کنند. 0 0 مهدی حیدری 5 روز پیش قصه های جنگ جوزف کنراد 3.7 1 صفحۀ 169 این یک واقعیت است که تلخترین تتاقضها و مرگبارترین اختلافات جهان به دست کسانی رقم میخورد که احساسات و امیال شدیدی در قلب خود دارند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 223 هیچ دشمنی بدتر و هیچ دوستی بهتر از برادر آدمی نیست، چون برادر هرکسی او را میشناسد، و شناخت کامل قدرت میآورد، چه خوب باشد و چه بد. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 211 راز درون قلبها، که وحشتناکتر از آن بودند که چشمان بزدل مردم تحمل دیدن آنها را داشته باشند، دوباره به سوی آفریننده مرموز خوبیها و بدیها، و خداوندگار همه شبهها و شهودها باز خواهد گشت و برای همیشه مخفی باقی خواهد ماند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 204 زندگی بدون اعتقاد یا عشق هیچ است... اعتقاد به دل آدمی و عشق به یک آدمیزاد! همان فیضی که در زندگی حتی یک بار هم شده نصیب نالایقترین انسانهای روی زمین هم میشود و دروازههای راه به جهان ماوراء را رو به آنها میگشاید.[...] اعتقاد کامل و بیچونوچرا به حقیقی بودن روح یک نفر دیگر... عظمت مهربانی جاری در آن، که مثل اقیانوس عمیق و آرام و همیشگی است، درست مثل آرامشی همیشگی فراسوی طوفانهای گذرای زندگی. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 201 آرامش حقیقت و آسایش مرگ تنها زمانی معنا دارند که آدمی حجم عظیمی از نفرت نسبت به مشقتهای سودمند زندگی داشته باشد. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 154 عشق گناه نابخشودنی و رسوایی پنهان قلبهای ماست، چیزی که باید لعن و نفرینش کرد، باید آن را مخفی نگه داشت و انکار کرد؛ چیز وقیح و بیشرمی که قولها و وعدههای شیرین را زیر پایش لگدمال میکند، نقاب آرامش را برمیکند و پیکر زندگی را لختوعور میکند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 153 مرگ تنها حقیقت مسلم زندگی بشری است که آدمی با وجود همه تلاشهایش، هرگز نتوانسته است چهره آن را در پس غوغای کلمات و شکوه عبارات پنهان کند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/4 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 137 از مکاشفات تازهاش لذت میبرد. مثل بعضی دیوانهها که خیال میکنند عاقلاند در مورد همه چیز جهان با خودش بحث میکرد. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/4 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 129 ترس همیشه باقی میماند. آدم شاید بتواند بر هرچیزی در درون خود غلبه کند. عشق و نفرت و باور و حتی تردید را هم میتوان در دل از میان برد اما هر کس تا زمانی که به زندگی چنگ میزند نمیتواند وحشت را از دلش بیرون کند، همان وحشت پنهانی و نابودناشدنی و هولناک که آرام در وجود آدمی رخنه میکند، افکار او را تیره و تار میکند، در دل او پنهان میشود و آخرین نفسهای او را به هنگام جان دادن نظاره میکند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/4 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 128 همه حرفهایی را که از دهان خودشان یا اطرافیانشان بیرون میآید قبول دارند ولی هیچکس نمیتواند احساس پشت آن حرفها را واقعا بفهمد. ما خوب میتوانیم با خشم و هیجان حرفهای بزرگ بزنیم؛ از ظلم و ستم و جنایت و اعتقاد و فداکاری و ارزش دم بزنیم، ولی واقعا چیزی از معنای واقعی این کلمات نمیدانیم. شاید هیچکس واقعا نداند رنج یا فداکاری چه معنایی میدهد، مگر کسانی که به دلیلی چنین رفتارهایی کرده باشند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/4 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 110 اندک مردمی متوجه این مطلباند که زندگیشان، کنه وجودشان، تواناییها و شجاهتهایشان، همه و همه، تنها نمودی از باور آنها [جوامع متمدن] به امنیت محیط پیرامونشان است. آن شجاعت، وقار، اعتمادبهنفس، آن اصول و احساسات، تکتک آن فکرها، چه مهم و چه بیاهمیت، هیچکدام به خود فرد تعلق ندارد و از اجتماعی که در آن زندگی میکند ریشه میگیرند: احتماعی که چشمبسته نیروی قوانین و اصول اخلاقی خود را اجتنابناپذیر فرض میکند و قدرت پلیس و آراء و عقاید خود را باور دارد. 0 0 مهدی حیدری 1403/12/28 قزاق ها لی یف نیکالایویچ تولستوی 3.2 1 صفحۀ 160 فداکاری حرف مفت است، بازی است، همهاش از سر کبر و غرور است، پناهگاهی است برای فرار از بدبختیای که سزاوارش هستیم، بهانهای است برای رهایی از حسادتی به خوشبختی دیگران داریم. زندگی کردن به خاطر دیگران، خوبی کردن! برای چه؟ 0 0 مهدی حیدری 1403/12/24 قزاق ها لی یف نیکالایویچ تولستوی 3.2 1 صفحۀ 15 انسان هیچگاه به اندازه لحظات خلسه روحی، خودخواه نمیشود 0 1 مهدی حیدری 1403/12/22 خواب عموجان فیودور داستایفسکی 3.3 2 صفحۀ 130 استبداد عادتی است که به نیاز تبدیل میشود 0 1 مهدی حیدری 1403/12/22 خواب عموجان فیودور داستایفسکی 3.3 2 صفحۀ 118 به خیالمان زندگی میکنیم، در حالی که با عقل و هوش و افکار کسی دیگر به زندگی نگاه میکنیم 0 0 مهدی حیدری 1403/12/22 خواب عموجان فیودور داستایفسکی 3.3 2 صفحۀ 117 ما حتی در بیریاترین و شرافتمندانهترین کارهایمان بیآنکه بخواهیم هم به منافع خودمان فکر میکنیم، حساب و کتاب میکنیم! البته همه مردم خودشان را فریب میدهند و به خودشان تلقین میکنند که فقط از روی نیکدلی و بزرگواری این کار را میکنند 0 0 مهدی حیدری 1403/12/22 خواب عموجان فیودور داستایفسکی 3.3 2 صفحۀ 111 آن کسی را که نمیتوانند و نمیخواهند نفرتشان را از او پنهان کنند فریب نمیدهند 0 0 مهدی حیدری 1403/12/15 جود گمنام تامس هاردی 4.2 4 صفحۀ 416 شاید پیش از مردنم مفید واقع شوم. اقلا سرمشقی باشم تا مردم بدانند که چه نباید بکنند [...] و تجسم یک داستان اخلاقی باشم. شاید هم، دست آخر، قربانی حقیر همان بیقراری ذهنی و اجتماعیی باشم که امروزه بسیاری را به بدبختی سوق داده است. 0 0 مهدی حیدری 1403/12/14 جود گمنام تامس هاردی 4.2 4 صفحۀ 406 خشونت قانونی است که بر تمام طبیعت و جامعه حاکم است. خواسته باشیم هم نمیتوانیم از چنگ آن خلاصی پیدا کنیم. 0 39
بریدههای کتاب مهدی حیدری مهدی حیدری 5 روز پیش قصه های جنگ جوزف کنراد 3.7 1 صفحۀ 175 آدم در حین سفر گاهی با آدمهای تنهایی مواجه میشود، کسانی که تنها کارشان انتظار کشیدن برای پایانی ناگزیر است. مرگها و ازدواجها چنان تنهاییای در اطرافشان ایجاد کرده که نمیتوان به آنها خرده گرفت که میخواهند این انتظار را به راحتترین شکل ممکن سپری کنند. 0 0 مهدی حیدری 5 روز پیش قصه های جنگ جوزف کنراد 3.7 1 صفحۀ 169 این یک واقعیت است که تلخترین تتاقضها و مرگبارترین اختلافات جهان به دست کسانی رقم میخورد که احساسات و امیال شدیدی در قلب خود دارند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 223 هیچ دشمنی بدتر و هیچ دوستی بهتر از برادر آدمی نیست، چون برادر هرکسی او را میشناسد، و شناخت کامل قدرت میآورد، چه خوب باشد و چه بد. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 211 راز درون قلبها، که وحشتناکتر از آن بودند که چشمان بزدل مردم تحمل دیدن آنها را داشته باشند، دوباره به سوی آفریننده مرموز خوبیها و بدیها، و خداوندگار همه شبهها و شهودها باز خواهد گشت و برای همیشه مخفی باقی خواهد ماند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 204 زندگی بدون اعتقاد یا عشق هیچ است... اعتقاد به دل آدمی و عشق به یک آدمیزاد! همان فیضی که در زندگی حتی یک بار هم شده نصیب نالایقترین انسانهای روی زمین هم میشود و دروازههای راه به جهان ماوراء را رو به آنها میگشاید.[...] اعتقاد کامل و بیچونوچرا به حقیقی بودن روح یک نفر دیگر... عظمت مهربانی جاری در آن، که مثل اقیانوس عمیق و آرام و همیشگی است، درست مثل آرامشی همیشگی فراسوی طوفانهای گذرای زندگی. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 201 آرامش حقیقت و آسایش مرگ تنها زمانی معنا دارند که آدمی حجم عظیمی از نفرت نسبت به مشقتهای سودمند زندگی داشته باشد. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 154 عشق گناه نابخشودنی و رسوایی پنهان قلبهای ماست، چیزی که باید لعن و نفرینش کرد، باید آن را مخفی نگه داشت و انکار کرد؛ چیز وقیح و بیشرمی که قولها و وعدههای شیرین را زیر پایش لگدمال میکند، نقاب آرامش را برمیکند و پیکر زندگی را لختوعور میکند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 153 مرگ تنها حقیقت مسلم زندگی بشری است که آدمی با وجود همه تلاشهایش، هرگز نتوانسته است چهره آن را در پس غوغای کلمات و شکوه عبارات پنهان کند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/4 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 137 از مکاشفات تازهاش لذت میبرد. مثل بعضی دیوانهها که خیال میکنند عاقلاند در مورد همه چیز جهان با خودش بحث میکرد. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/4 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 129 ترس همیشه باقی میماند. آدم شاید بتواند بر هرچیزی در درون خود غلبه کند. عشق و نفرت و باور و حتی تردید را هم میتوان در دل از میان برد اما هر کس تا زمانی که به زندگی چنگ میزند نمیتواند وحشت را از دلش بیرون کند، همان وحشت پنهانی و نابودناشدنی و هولناک که آرام در وجود آدمی رخنه میکند، افکار او را تیره و تار میکند، در دل او پنهان میشود و آخرین نفسهای او را به هنگام جان دادن نظاره میکند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/4 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 128 همه حرفهایی را که از دهان خودشان یا اطرافیانشان بیرون میآید قبول دارند ولی هیچکس نمیتواند احساس پشت آن حرفها را واقعا بفهمد. ما خوب میتوانیم با خشم و هیجان حرفهای بزرگ بزنیم؛ از ظلم و ستم و جنایت و اعتقاد و فداکاری و ارزش دم بزنیم، ولی واقعا چیزی از معنای واقعی این کلمات نمیدانیم. شاید هیچکس واقعا نداند رنج یا فداکاری چه معنایی میدهد، مگر کسانی که به دلیلی چنین رفتارهایی کرده باشند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/4 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 110 اندک مردمی متوجه این مطلباند که زندگیشان، کنه وجودشان، تواناییها و شجاهتهایشان، همه و همه، تنها نمودی از باور آنها [جوامع متمدن] به امنیت محیط پیرامونشان است. آن شجاعت، وقار، اعتمادبهنفس، آن اصول و احساسات، تکتک آن فکرها، چه مهم و چه بیاهمیت، هیچکدام به خود فرد تعلق ندارد و از اجتماعی که در آن زندگی میکند ریشه میگیرند: احتماعی که چشمبسته نیروی قوانین و اصول اخلاقی خود را اجتنابناپذیر فرض میکند و قدرت پلیس و آراء و عقاید خود را باور دارد. 0 0 مهدی حیدری 1403/12/28 قزاق ها لی یف نیکالایویچ تولستوی 3.2 1 صفحۀ 160 فداکاری حرف مفت است، بازی است، همهاش از سر کبر و غرور است، پناهگاهی است برای فرار از بدبختیای که سزاوارش هستیم، بهانهای است برای رهایی از حسادتی به خوشبختی دیگران داریم. زندگی کردن به خاطر دیگران، خوبی کردن! برای چه؟ 0 0 مهدی حیدری 1403/12/24 قزاق ها لی یف نیکالایویچ تولستوی 3.2 1 صفحۀ 15 انسان هیچگاه به اندازه لحظات خلسه روحی، خودخواه نمیشود 0 1 مهدی حیدری 1403/12/22 خواب عموجان فیودور داستایفسکی 3.3 2 صفحۀ 130 استبداد عادتی است که به نیاز تبدیل میشود 0 1 مهدی حیدری 1403/12/22 خواب عموجان فیودور داستایفسکی 3.3 2 صفحۀ 118 به خیالمان زندگی میکنیم، در حالی که با عقل و هوش و افکار کسی دیگر به زندگی نگاه میکنیم 0 0 مهدی حیدری 1403/12/22 خواب عموجان فیودور داستایفسکی 3.3 2 صفحۀ 117 ما حتی در بیریاترین و شرافتمندانهترین کارهایمان بیآنکه بخواهیم هم به منافع خودمان فکر میکنیم، حساب و کتاب میکنیم! البته همه مردم خودشان را فریب میدهند و به خودشان تلقین میکنند که فقط از روی نیکدلی و بزرگواری این کار را میکنند 0 0 مهدی حیدری 1403/12/22 خواب عموجان فیودور داستایفسکی 3.3 2 صفحۀ 111 آن کسی را که نمیتوانند و نمیخواهند نفرتشان را از او پنهان کنند فریب نمیدهند 0 0 مهدی حیدری 1403/12/15 جود گمنام تامس هاردی 4.2 4 صفحۀ 416 شاید پیش از مردنم مفید واقع شوم. اقلا سرمشقی باشم تا مردم بدانند که چه نباید بکنند [...] و تجسم یک داستان اخلاقی باشم. شاید هم، دست آخر، قربانی حقیر همان بیقراری ذهنی و اجتماعیی باشم که امروزه بسیاری را به بدبختی سوق داده است. 0 0 مهدی حیدری 1403/12/14 جود گمنام تامس هاردی 4.2 4 صفحۀ 406 خشونت قانونی است که بر تمام طبیعت و جامعه حاکم است. خواسته باشیم هم نمیتوانیم از چنگ آن خلاصی پیدا کنیم. 0 39