بریده‌ای از کتاب لرد جیم اثر جوزف کنراد

بریدۀ کتاب

صفحۀ 54

امید محال داشتم - امید فرونشاندن آنچه سرسخت‌ترین شبح آفرینش انسان است، فرونشاندن تردیدی ناآرام که چون مه قد برمی‌افرازد و چون کرم رازناک و جونده است و بیش از حقیقت مرگ بر جان آدم لرزه می‌افکند - تردید پادشاهی خودکامه، که بر سریر آدابی ثابت تکیه زده است. و این سخت‌ترین چیزی است که پای آدم به آن بند می‌شود. چیزی که مایه هراسهای غوغایی و شرارتهای آرام و ناچیز و بی‌آزار. است. سایه واقعی فاجعه است.

امید محال داشتم - امید فرونشاندن آنچه سرسخت‌ترین شبح آفرینش انسان است، فرونشاندن تردیدی ناآرام که چون مه قد برمی‌افرازد و چون کرم رازناک و جونده است و بیش از حقیقت مرگ بر جان آدم لرزه می‌افکند - تردید پادشاهی خودکامه، که بر سریر آدابی ثابت تکیه زده است. و این سخت‌ترین چیزی است که پای آدم به آن بند می‌شود. چیزی که مایه هراسهای غوغایی و شرارتهای آرام و ناچیز و بی‌آزار. است. سایه واقعی فاجعه است.

4

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.