بریدههای کتاب kan@shi kan@shi دیروز قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 136 «کاش میشد قبل از اینکه بمیرم، یک تپه ی خاک داشته باشم!» 0 10 kan@shi دیروز قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 136 حالا تنها دلخوشیاش در دنیا این بود که به خاندانش بخندد، همان طور که امروز خندیده بود. فکر کرد این موضوع مایهٔ دلسوزی است. (حالا که کسی را نداشت)، بهتر نبود (خودش) کمی (دلش) برای (خودش) بسوزد؟(🖤) 0 2 kan@shi دیروز قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 134 به طرزی رقت انگیز احساس (تنهایی) میکرد.(🖤) وقتی توانست افکارش را نظم ببخشد، فکر کرد چه حسی دارد آدم یک نفر را کنارش داشته باشد که با او (همدلی) کند، کسی که واقعاً به او اهمیت دهد - فقط دستش را محکم بگیرد، همین - کسی که بگوید "میدانم وحشتناک است. شجاع باش. حالت به زودی بهتر میشود." نه کسی که فقط داد و بیداد کند و هشدار بدهد. 0 8 kan@shi دیروز قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 117 (والنسی) گفت: میدانید همهٔ ما مُردهایم، تمام خاندان (استرلینگ). فقط بعضیهایمان دفن شده اند و بعضی هنوز دفن نشدهایم. این تنها تفاوت بین ما و آنهاست. 0 5 kan@shi دیروز قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 113 ما همه حریصیم. غرق خودخواهی و مادیات و گناه شدهایم. 0 4 kan@shi دیروز قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 106 درخشش شادی از چشمانِ (والنسی) رفت و جای آن را اندوه و غم گرفت...(🖤) 0 10 kan@shi دیروز رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 62 صفحۀ 120 آه از این حسِ گم کردگی، این کمبود وحشتناکی که در سینه ی خود دارم!(🖤) - اغلب می اندیشم، اگر که میشد یک بار، تنها یک بار او را بر قلب خود بفشارم، تمامی این کمبود از میان می رفت💫❤️ 0 6 kan@shi دیروز رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 62 صفحۀ 118 در این مملکت کد خدا که به کاری اراده کرد، از دیگران کاری بر نمی آید. 0 4 kan@shi دیروز رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 62 صفحۀ 114 این (عشق و دلدادگی و شیدایی) پرداخته ی (خیال) نیست، بلکه زنده است و با همه ی پاکی و صافیِ بزرگ خود در جان انسان هایی می تپد که امثال ما مکتب ندیده و خامشان می دانند، چرا که درس و مدرسه آن خلوص نخستین را از ما زایل کرده است. 0 7 kan@shi دیروز رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 62 صفحۀ 111 همین که طبیعت رنگ پاییزی به خود می گیرد، در دل و پیرامون من هم پاییز می شود. برگ های وجودم زردی می گیرند و همزمان برگ درختان در دور و برم می ریزد. 0 8 kan@shi 2 روز پیش قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 91 ناامیدی آغازِ آزادی و امید باعثِ بردگی است. 0 13 kan@shi 2 روز پیش قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 90 من هیچ چیز درباره ی هیچ نوعی از دوست داشتن نمیدانم. زندگی من خالیِ خالی بوده است. هیچ چیز بدتر از این خلأ نیست، هیچ چیز! 0 3 kan@shi 2 روز پیش قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 79 در آن ساعت های تاریکی شب، عصیان در روح او شعله ور می شد، نه به این علت که آینده ای نداشت، بلکه به این دلیل که (گذشته ای) نداشت. 2 16 kan@shi 2 روز پیش قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 54 تقریباً همهٔ چیزهای شر در دنیا ریشه در این واقعیت دارند که کسی از چیزی ترسیده است. ترس مثل ماری خزنده است که دور آدم حلقه می زند. (زندگی با ترس وحشتناک است) و ترس از هر چیزی پست کننده تر است. 0 3 kan@shi 2 روز پیش قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 52 (هیچ کس) نفهمید (چرا) بیمار شد.🎭 0 3 kan@shi 2 روز پیش قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 48 - (زمان) مثل برق و باد می گذرد.⚡ - برای (من) انگار زمان آرام آرام می خزد و می گذرد.🌫️ 0 2 kan@shi 2 روز پیش قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 44 چه می شد اگر من یک خانه برای خودم داشتم؟ حتی یک خانه ی فقیرانه ی کوچک (اما برای خودم) 0 11 kan@shi 2 روز پیش قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 36 با حسرت فکر کرد این که یک نفر آدم را بخواهد، این که یک نفر به آدم نیاز داشته باشد، چه (حسی) دارد؟ هیچ کس در این دنیا به او نیاز نداشت. اگر او ناگهان نیست و نابود می شد، هیچ چیزی از زندگی کم نمی شد. (هیچ کس) او را دوست نداشت. 0 7 kan@shi 2 روز پیش قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 31 زیر بارانی که می بارید، همه چیز بدتر از همیشه به نظر می رسید.🖤🌧️🎭 0 5 kan@shi 2 روز پیش قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 30 و من همیشه همین طور خواهم بود. می دانم. نمی توانم جلوی ترسم را بگیرم. اصلاً (نمی دانم) زندگی کردن بدون ترس چگونه است. (⌛🖤؟💚⏳) 0 3
بریدههای کتاب kan@shi kan@shi دیروز قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 136 «کاش میشد قبل از اینکه بمیرم، یک تپه ی خاک داشته باشم!» 0 10 kan@shi دیروز قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 136 حالا تنها دلخوشیاش در دنیا این بود که به خاندانش بخندد، همان طور که امروز خندیده بود. فکر کرد این موضوع مایهٔ دلسوزی است. (حالا که کسی را نداشت)، بهتر نبود (خودش) کمی (دلش) برای (خودش) بسوزد؟(🖤) 0 2 kan@shi دیروز قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 134 به طرزی رقت انگیز احساس (تنهایی) میکرد.(🖤) وقتی توانست افکارش را نظم ببخشد، فکر کرد چه حسی دارد آدم یک نفر را کنارش داشته باشد که با او (همدلی) کند، کسی که واقعاً به او اهمیت دهد - فقط دستش را محکم بگیرد، همین - کسی که بگوید "میدانم وحشتناک است. شجاع باش. حالت به زودی بهتر میشود." نه کسی که فقط داد و بیداد کند و هشدار بدهد. 0 8 kan@shi دیروز قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 117 (والنسی) گفت: میدانید همهٔ ما مُردهایم، تمام خاندان (استرلینگ). فقط بعضیهایمان دفن شده اند و بعضی هنوز دفن نشدهایم. این تنها تفاوت بین ما و آنهاست. 0 5 kan@shi دیروز قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 113 ما همه حریصیم. غرق خودخواهی و مادیات و گناه شدهایم. 0 4 kan@shi دیروز قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 106 درخشش شادی از چشمانِ (والنسی) رفت و جای آن را اندوه و غم گرفت...(🖤) 0 10 kan@shi دیروز رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 62 صفحۀ 120 آه از این حسِ گم کردگی، این کمبود وحشتناکی که در سینه ی خود دارم!(🖤) - اغلب می اندیشم، اگر که میشد یک بار، تنها یک بار او را بر قلب خود بفشارم، تمامی این کمبود از میان می رفت💫❤️ 0 6 kan@shi دیروز رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 62 صفحۀ 118 در این مملکت کد خدا که به کاری اراده کرد، از دیگران کاری بر نمی آید. 0 4 kan@shi دیروز رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 62 صفحۀ 114 این (عشق و دلدادگی و شیدایی) پرداخته ی (خیال) نیست، بلکه زنده است و با همه ی پاکی و صافیِ بزرگ خود در جان انسان هایی می تپد که امثال ما مکتب ندیده و خامشان می دانند، چرا که درس و مدرسه آن خلوص نخستین را از ما زایل کرده است. 0 7 kan@shi دیروز رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 62 صفحۀ 111 همین که طبیعت رنگ پاییزی به خود می گیرد، در دل و پیرامون من هم پاییز می شود. برگ های وجودم زردی می گیرند و همزمان برگ درختان در دور و برم می ریزد. 0 8 kan@shi 2 روز پیش قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 91 ناامیدی آغازِ آزادی و امید باعثِ بردگی است. 0 13 kan@shi 2 روز پیش قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 90 من هیچ چیز درباره ی هیچ نوعی از دوست داشتن نمیدانم. زندگی من خالیِ خالی بوده است. هیچ چیز بدتر از این خلأ نیست، هیچ چیز! 0 3 kan@shi 2 روز پیش قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 79 در آن ساعت های تاریکی شب، عصیان در روح او شعله ور می شد، نه به این علت که آینده ای نداشت، بلکه به این دلیل که (گذشته ای) نداشت. 2 16 kan@shi 2 روز پیش قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 54 تقریباً همهٔ چیزهای شر در دنیا ریشه در این واقعیت دارند که کسی از چیزی ترسیده است. ترس مثل ماری خزنده است که دور آدم حلقه می زند. (زندگی با ترس وحشتناک است) و ترس از هر چیزی پست کننده تر است. 0 3 kan@shi 2 روز پیش قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 52 (هیچ کس) نفهمید (چرا) بیمار شد.🎭 0 3 kan@shi 2 روز پیش قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 48 - (زمان) مثل برق و باد می گذرد.⚡ - برای (من) انگار زمان آرام آرام می خزد و می گذرد.🌫️ 0 2 kan@shi 2 روز پیش قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 44 چه می شد اگر من یک خانه برای خودم داشتم؟ حتی یک خانه ی فقیرانه ی کوچک (اما برای خودم) 0 11 kan@shi 2 روز پیش قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 36 با حسرت فکر کرد این که یک نفر آدم را بخواهد، این که یک نفر به آدم نیاز داشته باشد، چه (حسی) دارد؟ هیچ کس در این دنیا به او نیاز نداشت. اگر او ناگهان نیست و نابود می شد، هیچ چیزی از زندگی کم نمی شد. (هیچ کس) او را دوست نداشت. 0 7 kan@shi 2 روز پیش قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 31 زیر بارانی که می بارید، همه چیز بدتر از همیشه به نظر می رسید.🖤🌧️🎭 0 5 kan@shi 2 روز پیش قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 30 و من همیشه همین طور خواهم بود. می دانم. نمی توانم جلوی ترسم را بگیرم. اصلاً (نمی دانم) زندگی کردن بدون ترس چگونه است. (⌛🖤؟💚⏳) 0 3