بریدههای کتاب گیلآ گیلآ دیروز ناشناخته ماندگان پاتریک مودیانو 3.0 2 صفحۀ 101 " ما به زندگی کردن روز به روز بسنده میکردیم. " آدمهایی هستند که عکسهای هر لحظهی زندگیشان را در آلبوم میچسبانند و به شما نشان میدهند. آنها این امکان را دارند که همیشه دوربینی در دسترس داشته باشند که کار شاهد را برایشان انجام دهد. 0 4 گیلآ 7 روز پیش چشم هایت نزار قبانی 3.8 3 صفحۀ 52 فکر میکردم که عشق وحدتم میبخشد، اما زنان تکهتکهام کردند. 0 11 گیلآ 7 روز پیش چشم هایت نزار قبانی 3.8 3 صفحۀ 45 من صاحب هیچ چیز در دنیا نیستم جز چشمانت، و غم چشمانت... 0 10 گیلآ 7 روز پیش چشم هایت نزار قبانی 3.8 3 صفحۀ 43 ای که در چشمانت دریاچههای جنوب را اندوختهای! پیوسته با من باش، تا دریا هم پیوسته آبی بماند. 0 13 گیلآ 7 روز پیش چشم هایت نزار قبانی 3.8 3 صفحۀ 41 چشمانت آخرین مرکبهای سفرند. آیا آنجا جایی برای من هست؟ من از پرسه زدن در منزلگاههای جنون خسته شدهام؛ و آرام جایی نیافتهام. 0 5 گیلآ 7 روز پیش چشم هایت نزار قبانی 3.8 3 صفحۀ 28 من ماهی کوچکی هستم که در سیاهی سرمهی چشمان تو رخصتی برای زیستن میجویم. 0 6 گیلآ 7 روز پیش چشم هایت نزار قبانی 3.8 3 صفحۀ 14 به من شیوهای بیاموز که زیر بارانهای چشمانت راه بسپارم و خیس نشوم. 0 13 گیلآ 7 روز پیش به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.8 18 صفحۀ 42 البته اساسا تقدیر نویسنده همین است چون هر قصه زاییدهی فرو بلعیدن فریادی از سر وحشت یا حیرت است، و درست همین جاست -در همین فضای آنیِ بازشده به سبب غیاب فریاد یا گریه- که چند کلمه از قلم چکه میکنند. و بعد آبها از آسیاب میافتند. 0 4 گیلآ 7 روز پیش به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.8 18 صفحۀ 40 کتاب هم به بخش بیدفاع و آشکار وجودمان متعلق بود و لگدکوب کردنش، مخصوصا اگر باز بود، به این میماند که صورتمان را به بدترین شکل ممکن از ریخت بیندازند. 0 8 گیلآ 7 روز پیش به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.8 18 صفحۀ 40 کتاب یک جورهایی محافظ بهترین خصلتهای ما بود. 0 63 گیلآ 1404/5/8 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.8 18 صفحۀ 26 تنها مقصود نوشتن تسکین درد فقدانِ چیزی خواندنی است. وقتی جایی خالی، جای خالی کتابی خاص، را در کتابخانهمان میبینیم دلیل کافی داریم که قلم برداریم و به برازندهترین شکل ممکن خودمان آن را بنویسیم. نوشتن برای جبران کاستیها. نوشتن برای استمرار خواندن. 0 4 گیلآ 1404/5/7 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.8 18 صفحۀ 20 سالهای زیادی گذشته اما من هنوز هم صبحِ خیلی زود، وقتی همه خواباند، بیدار میشوم تا بنویسم. انگار نوشتن کاری نیست که بشود آشکارا و در روشنایی روز انجامش داد. انگار کاری یواشکی است. من برای فرار از حس همیشگی خفقان، دنبال سکههای مناسب میگردم. 0 1 گیلآ 1404/5/7 ناشناخته ماندگان پاتریک مودیانو 3.0 2 صفحۀ 25 شاید گمان میکرد که با کمترین تردید، با کمترین آشوبی که در چهرهاش خوانده شود، دچار دردسر خواهد شد. به همین دلیل آرام میماند و از حرکات تند اجتناب میکرد. لبخند میزد بیآنکه لبخند زده باشد. 0 1
بریدههای کتاب گیلآ گیلآ دیروز ناشناخته ماندگان پاتریک مودیانو 3.0 2 صفحۀ 101 " ما به زندگی کردن روز به روز بسنده میکردیم. " آدمهایی هستند که عکسهای هر لحظهی زندگیشان را در آلبوم میچسبانند و به شما نشان میدهند. آنها این امکان را دارند که همیشه دوربینی در دسترس داشته باشند که کار شاهد را برایشان انجام دهد. 0 4 گیلآ 7 روز پیش چشم هایت نزار قبانی 3.8 3 صفحۀ 52 فکر میکردم که عشق وحدتم میبخشد، اما زنان تکهتکهام کردند. 0 11 گیلآ 7 روز پیش چشم هایت نزار قبانی 3.8 3 صفحۀ 45 من صاحب هیچ چیز در دنیا نیستم جز چشمانت، و غم چشمانت... 0 10 گیلآ 7 روز پیش چشم هایت نزار قبانی 3.8 3 صفحۀ 43 ای که در چشمانت دریاچههای جنوب را اندوختهای! پیوسته با من باش، تا دریا هم پیوسته آبی بماند. 0 13 گیلآ 7 روز پیش چشم هایت نزار قبانی 3.8 3 صفحۀ 41 چشمانت آخرین مرکبهای سفرند. آیا آنجا جایی برای من هست؟ من از پرسه زدن در منزلگاههای جنون خسته شدهام؛ و آرام جایی نیافتهام. 0 5 گیلآ 7 روز پیش چشم هایت نزار قبانی 3.8 3 صفحۀ 28 من ماهی کوچکی هستم که در سیاهی سرمهی چشمان تو رخصتی برای زیستن میجویم. 0 6 گیلآ 7 روز پیش چشم هایت نزار قبانی 3.8 3 صفحۀ 14 به من شیوهای بیاموز که زیر بارانهای چشمانت راه بسپارم و خیس نشوم. 0 13 گیلآ 7 روز پیش به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.8 18 صفحۀ 42 البته اساسا تقدیر نویسنده همین است چون هر قصه زاییدهی فرو بلعیدن فریادی از سر وحشت یا حیرت است، و درست همین جاست -در همین فضای آنیِ بازشده به سبب غیاب فریاد یا گریه- که چند کلمه از قلم چکه میکنند. و بعد آبها از آسیاب میافتند. 0 4 گیلآ 7 روز پیش به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.8 18 صفحۀ 40 کتاب هم به بخش بیدفاع و آشکار وجودمان متعلق بود و لگدکوب کردنش، مخصوصا اگر باز بود، به این میماند که صورتمان را به بدترین شکل ممکن از ریخت بیندازند. 0 8 گیلآ 7 روز پیش به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.8 18 صفحۀ 40 کتاب یک جورهایی محافظ بهترین خصلتهای ما بود. 0 63 گیلآ 1404/5/8 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.8 18 صفحۀ 26 تنها مقصود نوشتن تسکین درد فقدانِ چیزی خواندنی است. وقتی جایی خالی، جای خالی کتابی خاص، را در کتابخانهمان میبینیم دلیل کافی داریم که قلم برداریم و به برازندهترین شکل ممکن خودمان آن را بنویسیم. نوشتن برای جبران کاستیها. نوشتن برای استمرار خواندن. 0 4 گیلآ 1404/5/7 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.8 18 صفحۀ 20 سالهای زیادی گذشته اما من هنوز هم صبحِ خیلی زود، وقتی همه خواباند، بیدار میشوم تا بنویسم. انگار نوشتن کاری نیست که بشود آشکارا و در روشنایی روز انجامش داد. انگار کاری یواشکی است. من برای فرار از حس همیشگی خفقان، دنبال سکههای مناسب میگردم. 0 1 گیلآ 1404/5/7 ناشناخته ماندگان پاتریک مودیانو 3.0 2 صفحۀ 25 شاید گمان میکرد که با کمترین تردید، با کمترین آشوبی که در چهرهاش خوانده شود، دچار دردسر خواهد شد. به همین دلیل آرام میماند و از حرکات تند اجتناب میکرد. لبخند میزد بیآنکه لبخند زده باشد. 0 1