بریده‌های کتاب Fatemeh Amooee

ترس از عشق همان ترس از زندگی است و آن کس که از زندگی می ترسد، از قبل مرده است . (ترجمه ابوالفضل بهمن یار انتشارات اردیبهشت )

هیچ وقت ازادی رو هدیه نمی دن ، اگه میخواهید ازاد باشین ، مردم باید کشته بشن .

اگر چیزی یاد نگیری ، مثل این است که چشم نداشته باشی .

تو خورشید رو دیدی . حالا که دیدیش ، می تونی به نور ستاره ها راضی بشی ؟ این برات کافیه ؟

ناگهان صدای امام در تالار پیچید :« اگر خلافت حق توست و خداوند آن را برای تو قرار داده است ، روا نیست که ان را به دیگری واگذاری و اگر خلافت مال تو نیست ، چیزی را که مال تو نیست چگونه به من می‌بخشی ؟ »

با دانه های برف سقوط می کنم . نمی دانم زنده می مانم یا می میرم . تنها چیزی که برایش زمان دارم .

کتاب به ادم کمک میکند ذهنش باز شود و به حقایق زندگی بهتر پی ببرد و تعصب و خودخواهی را کنار بگذارد و با دید روشن تری به زندگی و اطرافش نگاه کند .

کسانی که در برابر سختی ها و مشکلات مقاومت می‌کنند ، انسان های باشرف و ازاده اند که میتوان به آنها اعتماد کرد .

این جماعت بزرگتر که باهوش و ذکاوت خودشون ادم رو له میکنن ، در اصل مغزشون رو به کار نمی اندازند. عموما ظاهر اتفاق رو میبینن و بهش اهمیت می دن ، اما چیزی که زیر پوست این اتفاق ها خوابیده رو نمیبینند ، بخاطر همین هم خیلی اشتباه میکنند . متوجه نمیشن که داری سعی میکنی ، حقایق رو بهشون بفهمونی . غیر از اون کیف میکنن ادم رو خطاکار جلوه بدن !

هیچوقت نمی تونی کتابی رو از جلدش قضاوت کنی.

به من یاد داده بودن که هر آدمی تو زندگیش سه تا انتخاب داره ، بخشی از خوبی ها باشه یا بخشی از شر یا سعی کنه جایی بین این دو تا وایسته . اما دیگه فکر نکنم این حرف درستی باشه . وسطی وجود نداره . اون هایی که نمی‌خوان یک طرف رو انتخاب کنن ، فقط مانع کسایی میشن که کار های خوب میکنن . این جوری آخر سر به کسایی کمک میکنن که دوست دارن شرور باشن .

به رهبری که هر قولی بهت میده اعتماد نکن ، چون یا دروغ میگه یا قصد داره اول همه چیزت رو ازت بگیره تا بعد بتونه پسشون بده !