بریده‌های کتاب فهیمه . مؤذن

بریدۀ کتاب

صفحۀ 234

کار بچه فرشته ها این بود که ستاره ی هر کس را بدهند دست خودش و بگویند : " اینک ستاره ات را به دستت می سپاریم تا بدانی که از حالا آزادی . خودت پشت و پناه و تکیه گاه خودت هستی ." * بچه ها از دیدن ستاره هایشان ، چشمهایشان برق زده ، آنها را گرفته اند و با آنها بازی کرده اند . ** پیرها گفته اند : حالا دیگر خیلی دیر است . ***اما بشنوید از جوانها و میانه سالها که کار دنیای زمینی بیشتر بدست این گروه می گردد. ستاره هایشان را دریافت داشته اند اما بیشترشان هر چه توضیح بهشان داده شده، مقصود ارباب آسمانی را نفهمیده اند. بعضی هایشان ستاره هایشان را خیلی زود گم کرده اند. بعضی ها ستاره هایشان را در گریبانهایشان پنهان کرده اند و لبخند زده اند که ستاره ای در گریبان دارند ‌. اما عده ی معدودی از گروه جوان و میانه سال خوب حالیشان شده.... از این گروه عده ای گفته اند : ما از اولش همین طور بودیم. چشمداشت از هیچ اختری چه در آسمان و چه در زمین نداشتیم . نه هرگز به سرنوشت اعتقاد داشته ایم و نه هرگز کسی را برای بد و خوب اخترمان نکوهش کرده ایم.... و عده ی دیگر از همین گروه اخیر گفته اند : چه خوب شد که دل هر کس به ستاره اش روشن شد. این عده فورا دست بکار شده اند و به سراغ کتابهای لغت زبانهایشان رفته اند و خیلی از لغتها را از توی کتابهای لغتشان حذف کرده اند. کلماتی از قبیل * تقدیر و بخت و اقبال و سرنوشت و پیشانی نوشت و حکم و احکام * و هر چه مترادف با این لغتها بوده و یا معنی آنها را میداده ، یا از ریشه این کلمه ها ساخته شده بود، دور ریخته اند و حالا داشتند لغتهایی از ریشه ی * آزادی و آزادگی * می ساختند .

8