بریدههای کتاب فهیمه . مؤذن فهیمه . مؤذن 1404/1/7 درخت انجیر معابد (دو جلدی) احمد محمود 4.5 0 صفحۀ 39 0 9 فهیمه . مؤذن 1404/1/1 دوزخ ژان پل سارتر 3.8 23 صفحۀ 55 0 9 فهیمه . مؤذن 1403/11/3 همین حوالی جومپا لاهیری 3.3 20 صفحۀ 23 0 8 فهیمه . مؤذن 1403/10/10 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 304 0 9 فهیمه . مؤذن 1403/10/10 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 285 در این دنیا، همه چیز دست خود آدم است، حتی عشق، حتی جنون، حتی ترس. آدمیزاد می تواند اگر بخواهد کوه ها را جا به جا کند. می تواند آب ها را بخشکاند. می تواند چرخ و فلک را بهم بریزد. آدمیزاد حکایتی است. می تواند همه جور حکایتی باشد. حکایت شیرین، حکایت تلخ ، حکایت زشت ...وحکایت پهلوانی... بدن آدمیزاد شکننده است اما هیچ نیرویی در این دنیا، به قدرت نیروی روحی او نمی رسد، به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد. 0 4 فهیمه . مؤذن 1403/10/9 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 284 دنیا مثل اتاق تاریکی است که ما را با چشم های بسته وارد آن کردهاند. یک نفر از ما، ممکن است چشمش باز باشد. ممکن است یک عده بخواهند با کوشش چشم های خود را باز کنند و یا ممکن است بخت کسی بخواند و یک نوری از یک روزن ناگهان بتابد و آن آدم یک آن بتواند ببیند و بفهمد. 0 2 فهیمه . مؤذن 1403/10/8 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 234 کار بچه فرشته ها این بود که ستاره ی هر کس را بدهند دست خودش و بگویند : " اینک ستاره ات را به دستت می سپاریم تا بدانی که از حالا آزادی . خودت پشت و پناه و تکیه گاه خودت هستی ." * بچه ها از دیدن ستاره هایشان ، چشمهایشان برق زده ، آنها را گرفته اند و با آنها بازی کرده اند . ** پیرها گفته اند : حالا دیگر خیلی دیر است . ***اما بشنوید از جوانها و میانه سالها که کار دنیای زمینی بیشتر بدست این گروه می گردد. ستاره هایشان را دریافت داشته اند اما بیشترشان هر چه توضیح بهشان داده شده، مقصود ارباب آسمانی را نفهمیده اند. بعضی هایشان ستاره هایشان را خیلی زود گم کرده اند. بعضی ها ستاره هایشان را در گریبانهایشان پنهان کرده اند و لبخند زده اند که ستاره ای در گریبان دارند . اما عده ی معدودی از گروه جوان و میانه سال خوب حالیشان شده.... از این گروه عده ای گفته اند : ما از اولش همین طور بودیم. چشمداشت از هیچ اختری چه در آسمان و چه در زمین نداشتیم . نه هرگز به سرنوشت اعتقاد داشته ایم و نه هرگز کسی را برای بد و خوب اخترمان نکوهش کرده ایم.... و عده ی دیگر از همین گروه اخیر گفته اند : چه خوب شد که دل هر کس به ستاره اش روشن شد. این عده فورا دست بکار شده اند و به سراغ کتابهای لغت زبانهایشان رفته اند و خیلی از لغتها را از توی کتابهای لغتشان حذف کرده اند. کلماتی از قبیل * تقدیر و بخت و اقبال و سرنوشت و پیشانی نوشت و حکم و احکام * و هر چه مترادف با این لغتها بوده و یا معنی آنها را میداده ، یا از ریشه این کلمه ها ساخته شده بود، دور ریخته اند و حالا داشتند لغتهایی از ریشه ی * آزادی و آزادگی * می ساختند . 0 8 فهیمه . مؤذن 1403/10/6 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 228 نسلشان را از روی زمین بردار و همه را خلاص کن. اینها که آدم بشو نیستند. حیف از آن جرقه هایی که از آتش دل خودت در سینه هایشان ودیعه گذاشتی! جان به جانشان بکنی تخم و ترکه های آن عنتر حرف نشنو هستند. خودت که بالای سرشان بودی چه بلاها که سر همدیگر درنیاوردند، حالا می خواهی افسارشان را دست خودشان بدهی؟ چقدر لی لی به لالایشان می گذاری! چقدر به این وروجکهای زمینی رو می دهی؟ از وقتی روی دو پایشان ایستادند ذوق زده شدی، هی از نژاد شریف انسانی حرف زدی. نژاد شریف انسانیت را می شناسم، ***این طور که شنیده ام غیر از کشت و کشتار و ضعیف چزانی هنری ندارد…*** 0 7 فهیمه . مؤذن 1403/10/5 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 183 اگر آدم گناه کرد و موفق شد، آن گناه به عقیده خودش و دیگران گناه نیست ولی اگر موفق نشد، آن وقت گناه گناه است و باید جبرانش کرد. 0 14 فهیمه . مؤذن 1403/10/4 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 146 آدمیزاد چیست؟ یک امید کوچک ، یک واقعه ی خوش چه زود می تواند از نو دست و دلش را به زندگی بخواند؟اما وقتی همه اش تودهنی و نومیدی است، آدم احساس می کند که مثل تفاله شده ، لاشه ای ، مرداری است که در لجن افتاده . 0 14 فهیمه . مؤذن 1403/10/4 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 141 ولی همیشه هم تقصیر تو نیست . نمی گذارند تو از اول راه را درست بروی و بعد مجبوری آنقدر جوش و جلا بزنی و سرت به سنگ بخورد تا راهی را که کج رفته ای ، جبران کنی . 0 4 فهیمه . مؤذن 1403/10/3 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 131 زری حتی یک آن به این نتیجه رسید که زندگی زناشویی از اساس کار غلطی است. اینکه یک مرد تمام عمر پابند یک زن و بچه های قد و نیم قد باشد..... یا بعکس زنی را تا به این حد وابسته و دلبسته ی یک مرد و چند تا بچه کنند که خودش نتواند یک نفس راحت و آزاد بکشد ، درست نیست. اما می دید که تمام لذتهای عمر خودش به این دلبستگیها وابسته . 0 2 فهیمه . مؤذن 1403/10/3 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 126 وقتی جامعه درست شد دیگر هیچکس دیوانه نمی شود و همه جا باغ می شود. 0 1 فهیمه . مؤذن 1403/10/3 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 126 آدم باید پل ها را خراب کند تا راه برگشتن نداشته باشد . 7 63 فهیمه . مؤذن 1403/10/3 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 125 " حرف اساسی من این بود که بهشان گفتم بهاین آسانی که شما خیال میکنید نیست. گفتم مارکسیسم یا حتی سوسیالیسم شیوهی فکری مشکلی است که تعلیم و تربیت دقیق میخواهد. گفتم تطبیق آن با زندگی و روحیه و روش اجتماعی ما ، مستلزم پختگی و وسعتنظر و فداکاری بیحد و حصری است. گفتم میترسم نمایشی با بازیگران ناشی روی صحنه بیاورید، چند صباحی ، بهعلت وجود بازیگران تازه و حرفهای تازهترشان ، عدهی زیادی را بهخود جلب کنید، اما زود غالب تماشاگران و بازیگران را ناامید و خسته و دلزده و واخورده کنید. من گفتم روشندلی لازم است تا بتوان با روشنفکری و بیدخالت غیر ، برای مردم این مملکت کاری کرد ....." 0 3 فهیمه . مؤذن 1403/8/6 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 78 0 3 فهیمه . مؤذن 1403/7/29 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 67 2 67 فهیمه . مؤذن 1403/7/28 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 29 0 12 فهیمه . مؤذن 1403/7/20 جایی دیگر گلی ترقی 3.5 9 صفحۀ 150 خبر نداشتم که عشق منتظر آدم ها نمی ماند و خط بطلان روی آن ها که حسابگر و ترسو و جاه طلب اند می کشد . 0 14 فهیمه . مؤذن 1403/7/20 جایی دیگر گلی ترقی 3.5 9 صفحۀ 123 0 27
بریدههای کتاب فهیمه . مؤذن فهیمه . مؤذن 1404/1/7 درخت انجیر معابد (دو جلدی) احمد محمود 4.5 0 صفحۀ 39 0 9 فهیمه . مؤذن 1404/1/1 دوزخ ژان پل سارتر 3.8 23 صفحۀ 55 0 9 فهیمه . مؤذن 1403/11/3 همین حوالی جومپا لاهیری 3.3 20 صفحۀ 23 0 8 فهیمه . مؤذن 1403/10/10 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 304 0 9 فهیمه . مؤذن 1403/10/10 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 285 در این دنیا، همه چیز دست خود آدم است، حتی عشق، حتی جنون، حتی ترس. آدمیزاد می تواند اگر بخواهد کوه ها را جا به جا کند. می تواند آب ها را بخشکاند. می تواند چرخ و فلک را بهم بریزد. آدمیزاد حکایتی است. می تواند همه جور حکایتی باشد. حکایت شیرین، حکایت تلخ ، حکایت زشت ...وحکایت پهلوانی... بدن آدمیزاد شکننده است اما هیچ نیرویی در این دنیا، به قدرت نیروی روحی او نمی رسد، به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد. 0 4 فهیمه . مؤذن 1403/10/9 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 284 دنیا مثل اتاق تاریکی است که ما را با چشم های بسته وارد آن کردهاند. یک نفر از ما، ممکن است چشمش باز باشد. ممکن است یک عده بخواهند با کوشش چشم های خود را باز کنند و یا ممکن است بخت کسی بخواند و یک نوری از یک روزن ناگهان بتابد و آن آدم یک آن بتواند ببیند و بفهمد. 0 2 فهیمه . مؤذن 1403/10/8 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 234 کار بچه فرشته ها این بود که ستاره ی هر کس را بدهند دست خودش و بگویند : " اینک ستاره ات را به دستت می سپاریم تا بدانی که از حالا آزادی . خودت پشت و پناه و تکیه گاه خودت هستی ." * بچه ها از دیدن ستاره هایشان ، چشمهایشان برق زده ، آنها را گرفته اند و با آنها بازی کرده اند . ** پیرها گفته اند : حالا دیگر خیلی دیر است . ***اما بشنوید از جوانها و میانه سالها که کار دنیای زمینی بیشتر بدست این گروه می گردد. ستاره هایشان را دریافت داشته اند اما بیشترشان هر چه توضیح بهشان داده شده، مقصود ارباب آسمانی را نفهمیده اند. بعضی هایشان ستاره هایشان را خیلی زود گم کرده اند. بعضی ها ستاره هایشان را در گریبانهایشان پنهان کرده اند و لبخند زده اند که ستاره ای در گریبان دارند . اما عده ی معدودی از گروه جوان و میانه سال خوب حالیشان شده.... از این گروه عده ای گفته اند : ما از اولش همین طور بودیم. چشمداشت از هیچ اختری چه در آسمان و چه در زمین نداشتیم . نه هرگز به سرنوشت اعتقاد داشته ایم و نه هرگز کسی را برای بد و خوب اخترمان نکوهش کرده ایم.... و عده ی دیگر از همین گروه اخیر گفته اند : چه خوب شد که دل هر کس به ستاره اش روشن شد. این عده فورا دست بکار شده اند و به سراغ کتابهای لغت زبانهایشان رفته اند و خیلی از لغتها را از توی کتابهای لغتشان حذف کرده اند. کلماتی از قبیل * تقدیر و بخت و اقبال و سرنوشت و پیشانی نوشت و حکم و احکام * و هر چه مترادف با این لغتها بوده و یا معنی آنها را میداده ، یا از ریشه این کلمه ها ساخته شده بود، دور ریخته اند و حالا داشتند لغتهایی از ریشه ی * آزادی و آزادگی * می ساختند . 0 8 فهیمه . مؤذن 1403/10/6 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 228 نسلشان را از روی زمین بردار و همه را خلاص کن. اینها که آدم بشو نیستند. حیف از آن جرقه هایی که از آتش دل خودت در سینه هایشان ودیعه گذاشتی! جان به جانشان بکنی تخم و ترکه های آن عنتر حرف نشنو هستند. خودت که بالای سرشان بودی چه بلاها که سر همدیگر درنیاوردند، حالا می خواهی افسارشان را دست خودشان بدهی؟ چقدر لی لی به لالایشان می گذاری! چقدر به این وروجکهای زمینی رو می دهی؟ از وقتی روی دو پایشان ایستادند ذوق زده شدی، هی از نژاد شریف انسانی حرف زدی. نژاد شریف انسانیت را می شناسم، ***این طور که شنیده ام غیر از کشت و کشتار و ضعیف چزانی هنری ندارد…*** 0 7 فهیمه . مؤذن 1403/10/5 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 183 اگر آدم گناه کرد و موفق شد، آن گناه به عقیده خودش و دیگران گناه نیست ولی اگر موفق نشد، آن وقت گناه گناه است و باید جبرانش کرد. 0 14 فهیمه . مؤذن 1403/10/4 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 146 آدمیزاد چیست؟ یک امید کوچک ، یک واقعه ی خوش چه زود می تواند از نو دست و دلش را به زندگی بخواند؟اما وقتی همه اش تودهنی و نومیدی است، آدم احساس می کند که مثل تفاله شده ، لاشه ای ، مرداری است که در لجن افتاده . 0 14 فهیمه . مؤذن 1403/10/4 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 141 ولی همیشه هم تقصیر تو نیست . نمی گذارند تو از اول راه را درست بروی و بعد مجبوری آنقدر جوش و جلا بزنی و سرت به سنگ بخورد تا راهی را که کج رفته ای ، جبران کنی . 0 4 فهیمه . مؤذن 1403/10/3 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 131 زری حتی یک آن به این نتیجه رسید که زندگی زناشویی از اساس کار غلطی است. اینکه یک مرد تمام عمر پابند یک زن و بچه های قد و نیم قد باشد..... یا بعکس زنی را تا به این حد وابسته و دلبسته ی یک مرد و چند تا بچه کنند که خودش نتواند یک نفس راحت و آزاد بکشد ، درست نیست. اما می دید که تمام لذتهای عمر خودش به این دلبستگیها وابسته . 0 2 فهیمه . مؤذن 1403/10/3 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 126 وقتی جامعه درست شد دیگر هیچکس دیوانه نمی شود و همه جا باغ می شود. 0 1 فهیمه . مؤذن 1403/10/3 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 126 آدم باید پل ها را خراب کند تا راه برگشتن نداشته باشد . 7 63 فهیمه . مؤذن 1403/10/3 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 125 " حرف اساسی من این بود که بهشان گفتم بهاین آسانی که شما خیال میکنید نیست. گفتم مارکسیسم یا حتی سوسیالیسم شیوهی فکری مشکلی است که تعلیم و تربیت دقیق میخواهد. گفتم تطبیق آن با زندگی و روحیه و روش اجتماعی ما ، مستلزم پختگی و وسعتنظر و فداکاری بیحد و حصری است. گفتم میترسم نمایشی با بازیگران ناشی روی صحنه بیاورید، چند صباحی ، بهعلت وجود بازیگران تازه و حرفهای تازهترشان ، عدهی زیادی را بهخود جلب کنید، اما زود غالب تماشاگران و بازیگران را ناامید و خسته و دلزده و واخورده کنید. من گفتم روشندلی لازم است تا بتوان با روشنفکری و بیدخالت غیر ، برای مردم این مملکت کاری کرد ....." 0 3 فهیمه . مؤذن 1403/8/6 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 78 0 3 فهیمه . مؤذن 1403/7/29 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 67 2 67 فهیمه . مؤذن 1403/7/28 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 29 0 12 فهیمه . مؤذن 1403/7/20 جایی دیگر گلی ترقی 3.5 9 صفحۀ 150 خبر نداشتم که عشق منتظر آدم ها نمی ماند و خط بطلان روی آن ها که حسابگر و ترسو و جاه طلب اند می کشد . 0 14 فهیمه . مؤذن 1403/7/20 جایی دیگر گلی ترقی 3.5 9 صفحۀ 123 0 27