بریده‌های کتاب Elmira

شما فقط با تماشای رفتار خود می‌توانید دریابید که واقعا به چه چیزی اعتقاد دارید، نه با توجه به آنچه که فکر می‌کنید به آن اعتقاد دارید. پ.ن: پیشنهاد می‌کنم چندبار جمله رو بخونید!

بهتر از اینکه از افرادی که تحت مراقبت شما قرار دارند محافظت کنید، این است که آنها را با کفایت بار بیاورید. «ترجمه سارا سلیمانی طرزکی»

زیر آفتاب، هیچ چیز تازه نیست. همه چیز قبلا اتفاق افتاده است.

زیر آفتاب، هیچ چیز تازه نیست. همه چیز قبلا اتفاق افتاده است.

بر روی مرسدس بنز باهوش‌ترین پروفسور نسبی‌گرای پسامدرن با یک کلید خطی بکشید و خواهید دید که نقاب نسبی‌گرایی (با تظاهر به اینکه درست یا غلط وجود ندارد) و ردای تاب‌آوری افراطی با چه سرعتی از چهره او می‌افتد.

می دانی چرا وقتی مردم با گلوله سوراخ می‌شوند می‌میرند؟  چون ۷۰ درصد بدن آدم از آب تشکیل شده درست مثل اینکه مخزن آبی را سوراخ کنی.

زن عاقل از روی صندلی راحتی زهوار در رفته با لب‌هایی به هم فشرده با حزم و احتیاط با دخترش سخن می‌گفت. از کتاب ترس می‌گفت که نویسنده‌اش عقل سلیم بود. دختر جوان گوش نمی‌داد. در زندان عشق آزاد بود.

فرزند پس از مدتی باید خانواده را ترک کند، چاره‌ای ندارد: دیگر کسی در خانواده حرف او را درک نمی‌کند_ چون او را خیلی خوب می‌شناسند و چون دیگر او را نمی‌شناسند.

در زندگی می‌توان همه چیز را هدیه کرد، مگر یک چیز را_ هدیه کردن زیباترین طریقه از دست دادن است._ فقط یک چیز مهم است، شادی؛ هرگز اجازه نده کسی شادی تو را از تو بگیرد.

راستی در زندگی به غیر از «سلام، شب بخیر، دوستت دارم و هنوز برای مدتی کوتاه اینجا هستم، روی زمینی که تو هستی، من هم زنده‌ام» چه چیزی برای گفتن داریم؟