اتود در قرمز لاکی

اتود در قرمز لاکی

اتود در قرمز لاکی

آرتور کانن دویل و 1 نفر دیگر
4.3
28 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

64

خواهم خواند

34

ناشر
هرمس
شابک
0000000059995
تعداد صفحات
184
تاریخ انتشار
1399/6/22

نسخه‌های دیگر

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
اتود در قرمز لاکی نخستین داستان شرلوک هولمز و همچنین نخستین کتابی بود که از آرتور کانن دویل منتشر می شد. دو مخلوق او- هولمز، استاد علم استنتاج، و واتسن، دوست باوفای این کارآگاه بزرگ- بلافاصله در نقش خود جا می افتد. معمای داستان، و راه حل عاری از خطای هولمز در دل لندن عصر ملکه ویکتوریا، نتیجه اجتناب ناپذیر فاجعه ای در غرب امریکا از کار در می آید. داستان به لحاظ افت و خیز امید و یاس هیجان انگیز است، هرچند بعدها خود هولمز لب به شکایت می گشاد که تاثیرش «کم و بیش مثل آن است که بخواهی یک داستان عاشقانه یا یک فرار مخفیانه با معشوق را در قضیه پنجم اقلیدس بگنجانی.»

      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

پست‌های مرتبط به اتود در قرمز لاکی

یادداشت‌ها

📝 وقتی آر
          📝 وقتی آرتور به شرلوک تقلب می‌رساند!

▪️ «اتود در قرمز لاکی» را از این جهت مهم می‌دانند که اولین کتاب از مجموعه داستان‌های شرلوک هولمز است و به اولین ملاقات هولمز و دکتر واتسون می‌پردازد. در این داستان با پروندهٔ قتل یک مرد ثروتمند آمریکایی در لندن مواجهیم که به‌ظاهر سرنخ‌های کافی برای حل آن وجود ندارد و پلیس را گیج کرده است. این پرونده فرصت خوبی به شرلوک هولمز می‌دهد تا هوش و توانایی خود را در زمینهٔ استنتاج و کشف قاتل به دوست جدیدش، واتسون، (و البته به‌واسطهٔ او به خوانندگان) نشان دهد. 

▪️ کتاب دو قسمت اصلی دارد. قسمت اول که توسط واتسون روایت می‌شود، به شرح آشنایی او با هولمز و درگیر شدن‌شان با ماجرای قتل اناک دربر می‌پردازد. پیش از نیمهٔ اول داستان، شرلوک هولمز معما را حل می‌کند؛ اما برای دوستان او و خوانندگان داستان چگونگی حل معما خود به عامل دیگری برای تداوم تعلیق تبدیل می‌شود. در قسمت دوم از طریق یک فلاش‌بک، داستانکی را با حال و هوای وسترن می‌خوانیم و کم‌کم شبکهٔ روابط میان اشخاص داستان پررنگ می‌شود. حالا می‌دانیم قاتل کیست و انگیزهٔ او چه بوده است، اما همچنان چگونگی استنتاج هولمز بر ما پوشیده است. در پایان هولمز توضیح می‌دهد که چطور با چیدن شواهد در کنار هم و استنتاج از آخر به اول، توانسته به‌سرعت معما را حل کند. چیزی که دربارهٔ مهندسی رویدادها در «اتود در قرمز لاکی» قابل ستایش است، تلاش نویسنده برای حفظ تنش و تداوم جذابیت از طریق «توزیع متناسب اطلاعات» در طول داستان است. نویسنده برای آنکه معما را تا پایان نگه دارد، در ارائهٔ اطلاعات خساست به خرج نمی‌دهد. شرلوک هولمز اگرچه مرموز و عجیب است، اما عادت ندارد روزهٔ سکوت بگیرد و همه‌چیز را پنهان کند؛ بلکه در طول داستان راهنمایی‌های کوچک و بزرگی در اختیار همکارانش می‌گذارد و برخی احتمال‌ها را دربارهٔ فرد قاتل به‌صراحت رد می‌کند. گاه ماموران پلیس مظنونی را دستگیر می‌کنند، اما زود معلوم می‌شود که فرد مظنون بی‌گناه بوده است (در برخی داستان‌ها، همهٔ اشخاص داستان تا لحظهٔ آخر مظنون هستند و به یک اندازه برای جنایت انگیزه دارند). از این رو، خواننده در جریان مستقیم داستان قرار می‌گیرد و پیشرفت تدریجی روایت، او را سر ذوق می‌آورد. 

▪️ از دیگر نکات مثبت و دوست‌داشتنی این داستان برای من، خلق شخصیت‌های منحصربه‌فردی مثل هولمز و واتسون است. نویسنده در وهلهٔ اول با اعطای باورها و دیدگاه‌های منحصربه‌فرد، هولمز را از بقیه متمایز کرده و سپس این دیدگاه‌ها را در رفتار و اخلاق او منعکس می‌کند و به آن عینیت می‌بخشد؛ برای مثال تکبری که هولمز سعی در پنهان کردنش دارد، اما از زاویهٔ دید واتسون قابل مشاهده است؛ و یا شوخ‌طبعی نامحسوس هولمز و دست انداختن ماموران پلیس. علاوه بر شرلوک هولمز، شخصیت‌های دیگر هم تا آنجا که داستان اجازه داده، پرداخت شده‌اند. آرتور کانن دویل حاضر می‌شود وقفه‌ای جدی در پیرنگ معمایی ایجاد کند، تا ما انگیزه‌های قاتل را درک و با او همدلی کنیم. لذا قاتل که تا نیمی از داستان ناشناخته بود، تبدیل به یک شخصیت با نوعی نیاز درونی قوی می‌شود. هولمز مثل پوآرو یک ماشین حل معما نیست و اگرچه در کارش سرعت و دقت دارد، اما به همان اندازه شخصیت‌پردازی‌اش مهم است. قاتل داستان هم یک آدم تک‌بعدی نیست که بتوانیم انگیزه‌اش را در چیزهای ساده و کلیشه‌ای مثل «دریافت ارثیه» یا «باج‌خواهی» (که در آثار آگاتا کریستی پرتکرار است) خلاصه کنیم. این پیچیدگی‌ها، تقسیم‌بندی عرفی میان قهرمان و حریف را برهم زده است و از شخصیتی که علی‌القاعده آنتاگونیست داستان است، یک قهرمان در داستان کوچک خودش می‌سازد.

▪️ بنابراین شاید اولین بار باشد که با خواندن یک داستان جنایی کلاسیک، توجهم بیش از پیرنگ معمایی، به خلق شخصیت‌ها و تیپ‌های جذاب آن داستان جلب شده باشد. اما این واقعیت را نمی‌توان نادیده گرفت که همین تمرکز بر شخصیت‌ها، به خط اصلی قصه محدودیت‌ها و لطماتی را تحمیل کرده است. به عنوان نمونه، دوپاره شدن داستان و انتظار ما برای بازگشت راوی به خانهٔ شرلوک هولمز و به بیان دیگر، فلاش‌بک نسبتاً طولانی‌ای که ژانر داستان را عوض کرده است، گویی مانعی در مسیر حل معماست و ضرباهنگ داستان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

▪️ یکی دیگر از انتقادها به این داستان و سایر داستان‌های هولمز، نحوهٔ استنتاج اوست. او معمولاً با استناد به نشانه‌های کوچک، چیزهایی بزرگ را اثبات می‌کند؛ اما گاهی ارتباط میان نشانه و معنا (یا همان سرنخ و نتیجه) سست است. برای مثال هولمز با دیدن رنگ پوست واتسون حدس می‌زند که او باید در جایی حوالی شبه‌قارهٔ هند بوده باشد. پرسش اینجاست که در هیچ نقطهٔ دیگری از دنیا امکان آفتاب‌سوختگی وجود ندارد؟ یا ممکن نیست به دلایل دیگری این تیرگی حاصل شده باشد؟ شکی نیست که قصد آرتور کانن دویل خلق شخصیتی بسیار باهوش‌تر و دقیق‌تر از مردم عادی بوده است؛ اما باید پرسید این شیوهٔ محاسبه و تحلیل چقدر با واقعیت‌های زندگی قابل تطبیق است و تا چه حد تصویری ابرقهرمانی از یک کارآگاه کلاسیک می‌سازد؟

▪️ در مجموع، اولین تجربهٔ من از خواندن آثار آرتور کانن دویل شیرین و دلچسب بود؛ هرچند منتقدان او ایرادهایی را به کارآگاه جذابش وارد می‌کنند که قابل تامل و محل اختلاف است. مهم‌ترین این ایرادها دربارهٔ «شیوهٔ دلالت» و «کیفیت استنتاج» است؛ گویی آرتور کانن دویل در حل معماها به شرلوک هولمز تقلب می‌رساند!
        

35

          اتود در قرمز لاکی نخستین داستان از مجموعه ماجراهای شرلوک هولمز است. داستان با دکتر واتسون آغاز می‌شود که پس از بازگشت از جنگ افغانستان به دنبال محلی برای زندگی در لندن است. او از طریق یک آشنا با شرلوک هولمز،  آشنا می‌شود و با او هم‌خانه می‌شود. هولمز توانایی های خارق‌العاده‌ای دارد و به‌عنوان یک کارآگاه خصوصی کار می‌کند.

پلیس لندن از هولمز می‌خواهد تا پرونده قتلی مرموز را حل کند. جسد مردی  در خانه‌ای متروکه پیدا شده است. او بدون جراحت مرده، اما کلمه "RACHE" (انتقام به آلمانی) با خون روی دیوار نوشته شده است. هیچ سرنخ مشخصی وجود ندارد، اما هولمز با بررسی دقیق صحنه جرم، شواهد پنهان را پیدا می‌کند و شروع به حل معما می‌کند.

در ادامه داستان، خواننده با گذشته قاتل آشنا می‌شود. قاتل مردی به نام جفرسون هوپ است که سال‌ها پیش عاشق دختری به نام لوسی بود. اما لوسی به اجبار با انوخ دربر، یکی از رهبران جامعه مورمون‌ها، ازدواج کرد. پس از مرگ لوسی، جفرسون هوپ تصمیم گرفت از دربر و همدستش، استنجرسون، انتقام بگیرد. او آن‌ها را تعقیب کرد و در نهایت موفق شد دربر را مسموم کند و استنجرسون را نیز به قتل برساند.
        

11

          در مورد خود کتاب و نویسنده‌اش چه گویم؟ گفتنی‌ها همه گفته شده. فقط تنها چیزی که می‌تونم اضافه کنم اینه که برخلاف تصوبر روی جلد، تصور من از شرلوک هومز و دکتر واتسن همون چهره‌های سریال قدیمیش بود که شبکه دو پخش می‌کرد و من همیشه پای ثابتش بودم. اصلا شرلوک فقط اون چهره یخی با اداهای خاص و تیک‌های ناگهانی جرمی برت.

اما بحث اصلی من سر عنوان کتابه. مژده دقیقی توضیح داده که به نظرش ترجمه کریم امامی از عنوان اصلی a study in scarlet بهترین ترجمه بوده و بهش دست نزده. اگر خانم دقیقی مثل آقای رضایی تو ترجمه‌ی غرور و تعصب می‌گفت این عنوان رو دست نزدم چون عنوان انتخابی مترجمین قبلی جاافتاده، برام قابل قبول‌تر بود.
من قبلا بارها این عنوان اتود در قرمز لاکی رو خونده بودم و هیچ‌وقت سردرنیاورده بودم منظورش چیه. خانم دقیقی در مقدمه خواننده رو به شرح و دلایل کریم امامی ارجاع داده. سوال اینه اگر این عنوان مفهوم بود چرا باید تو مقدمه به مطلبی روی اینترنت ارجاع داده بشه؟ چرا به جای تلاش برای توجیه این عبارت نامفهوم و حتی نادرست سعی نشده ترجمه‌ای اصولی ارائه بشه؟

کمترین ایرادی که میشه به این ترجمه عجیب گرفت اینه که قدیمیه. گویا دهه ۵۰ ترجمه شده، اونم با لحن و ادبیات قدیمی و غیرمتعارف کریم امامی که بیهوده کتاب رو سخت‌خوان می‌کنه. حالا که یه مجموعه کتاب مجدد ترجمه شده چرا نباید عنوانش رو تصحیح کرد؟
خلاصه اینکه بیخودی دور افراد هاله تقدس نپیچیم. تو شرایطی که روشنفکران خیلی راحت و باافتخار میگن خدا رو هم میشه نقد کرد، باور کنید نقد به کریم امامی به هیچ جای دنیا برنمی‌خوره.
        

14