بریدههای کتاب محدثه دلنواز محدثه دلنواز 1403/10/18 خیال خال تو محدثه دلنواز 3.0 2 صفحۀ 17 اشک پسر میچکد روی سرخی گلبرگها و راه میکشد سمت درخت انار و از خاطرش میگذرد دستی که دختر آخرینبار به شاخه برد و توانست میوه را بچیند. اناری رسیده، سالم و خوشرنگ. دل پسر ریخت به این خیال که قدیمیها، در گوشش خوانده بودند که دستِ بهخوننشسته از انار تَرَکخورده، "نرسیدن" است و تصاحب میوه سرخ و سالم، "رسیدن"... با آنکه پسر قول قدیمیها را خرافات میدانست، با تردید گل را روی تخته سنگی گذاشت و با دلهره نیت کرد و دست برد سوی شاخهای که تنها یک میوه داشت و گردی انار که در کف دستش جا باز کرد، گردن کشید بهسوی جاده از خنده بلندی و خون انار ترکخورده پاشید در چشمش و دختر از کنارش گذشت، دست بر بازوی مردی... 0 25 محدثه دلنواز 1403/1/6 زمان دست دوم سوتلانا آلکسیویچ 4.3 6 صفحۀ 6 از دوستانم پرسیدم، چطور توانستند دوستی دوران دانشجوییشان را این همه سال همچنان ادامه دهند و آنها چنین گفتند: "قرار گذاشتیم به موضوعهایی که باعث آزار بقیه میشه کاری نداشته باشیم، مدتی جروبحث کردیم روابطمون به هم خورد، حتی چندین سال باهم حرف هم نزدیم ولی همه اینا گذشت؛ الآن فقط درباره بچهها و نوههامون صحبت میکنیم و از اینکه توو خونههای بیرون از شهرمون چه درختهایی داریم. وقتی با دوستا دور هم جمع میشیم حتی یه کلمه درباره سیاست حرف نمیزنیم هرکدوم از ما به روش خودش به این نتیجه رسید با هم دیگه زندگی میکنیم آقاوار و دوستانه، سفید و سرخ کنار همیم و هیچکدوممون هم نمیخوایم اون یکی رو بکشیم. خونریزی دیگه کافیه." 0 71 محدثه دلنواز 1402/12/26 مقامات اولیاء: شرحی بر زیارت جامعه کبیره جلد 4 سیدمجتبی حسینی 5.0 0 صفحۀ 185 امام حسن علیه السلام در نامه به معاویه نوشتند: تو از کسانی هستی که به نام دین با دین بازی میکنی. 0 42 محدثه دلنواز 1402/12/22 به جان می خوانمت سیدعلی شجاعی 3.5 2 صفحۀ 7 اللهمَ اجْعلْ صِیامی فیه صِیام الصّائِمینَ وقیامی فیهِ قیامَ القائِمینَ ونَبهْنی فیهِ عن نَومَة الغافِلینَ وهَبْ لی جُرمی فیهِ یا الهَ العالَمینَ واعْفُ عنّی یا عافیاً عنِ المجْرمینَ. . خدای من و پروردگار من، در این ماه و به این رمضان؛ روزهام را چنان کن که روزه روزهدارانت و عبادتم را چنان فرما که عبادت عابدانت. در این ماه و در این رمضان؛ بیدارم گردان از خواب غافلان و ببخشایم همه گناهان، ای خداوند جمله جهانیان. و ستر و عفو برکش بر معاصیام یا عافیا عن المجرمین... . دعای روز اول 0 29 محدثه دلنواز 1402/11/23 فصل شکوفههای نخل محدثه دلنواز 4.8 4 صفحۀ 7 0 20 محدثه دلنواز 1402/9/25 کوری ژوزه ساراماگو 4.1 162 صفحۀ 392 2 55 محدثه دلنواز 1402/8/19 یک استکان چای تلخ سیدعلی شجاعی 2.4 4 صفحۀ 98 انگار وقتی قراره بریم، مهلت یه استکان چایی تلخ هم نمیمونه واسهمون... 0 30 محدثه دلنواز 1402/8/19 چهل عاشقانه سرگردان گلرخ محتاج الفضل 3.3 2 صفحۀ 39 عطر نفسهایت را دوست دارم وقتی "دوستت دارم"ی را در دهان حبس میکنی و میگردانی و میگردانی و میگردانی و می... نمیگویی... 0 7 محدثه دلنواز 1402/8/19 چهل عاشقانه سرگردان گلرخ محتاج الفضل 3.3 2 صفحۀ 1 آنوقتهایی که بیهوا و رها میخندی و سرخوش سرت را عقب میبری و بیگاه چشمهایت را میبندی و گاه هم با انگشت، طره پیشآمده بر پیشانی را عقب میدهی... همانوقتها، هر بارش حس پیامبری را دارم که طعم اولین وحیاش را میچشد... 0 4 محدثه دلنواز 1402/8/19 چهل عاشقانه سرگردان گلرخ محتاج الفضل 3.3 2 صفحۀ 1 از تقدیر گریز نیست از تو هم که سرنوشتی برای من و لایمکن الفرار من اندوهک 0 4
بریدههای کتاب محدثه دلنواز محدثه دلنواز 1403/10/18 خیال خال تو محدثه دلنواز 3.0 2 صفحۀ 17 اشک پسر میچکد روی سرخی گلبرگها و راه میکشد سمت درخت انار و از خاطرش میگذرد دستی که دختر آخرینبار به شاخه برد و توانست میوه را بچیند. اناری رسیده، سالم و خوشرنگ. دل پسر ریخت به این خیال که قدیمیها، در گوشش خوانده بودند که دستِ بهخوننشسته از انار تَرَکخورده، "نرسیدن" است و تصاحب میوه سرخ و سالم، "رسیدن"... با آنکه پسر قول قدیمیها را خرافات میدانست، با تردید گل را روی تخته سنگی گذاشت و با دلهره نیت کرد و دست برد سوی شاخهای که تنها یک میوه داشت و گردی انار که در کف دستش جا باز کرد، گردن کشید بهسوی جاده از خنده بلندی و خون انار ترکخورده پاشید در چشمش و دختر از کنارش گذشت، دست بر بازوی مردی... 0 25 محدثه دلنواز 1403/1/6 زمان دست دوم سوتلانا آلکسیویچ 4.3 6 صفحۀ 6 از دوستانم پرسیدم، چطور توانستند دوستی دوران دانشجوییشان را این همه سال همچنان ادامه دهند و آنها چنین گفتند: "قرار گذاشتیم به موضوعهایی که باعث آزار بقیه میشه کاری نداشته باشیم، مدتی جروبحث کردیم روابطمون به هم خورد، حتی چندین سال باهم حرف هم نزدیم ولی همه اینا گذشت؛ الآن فقط درباره بچهها و نوههامون صحبت میکنیم و از اینکه توو خونههای بیرون از شهرمون چه درختهایی داریم. وقتی با دوستا دور هم جمع میشیم حتی یه کلمه درباره سیاست حرف نمیزنیم هرکدوم از ما به روش خودش به این نتیجه رسید با هم دیگه زندگی میکنیم آقاوار و دوستانه، سفید و سرخ کنار همیم و هیچکدوممون هم نمیخوایم اون یکی رو بکشیم. خونریزی دیگه کافیه." 0 71 محدثه دلنواز 1402/12/26 مقامات اولیاء: شرحی بر زیارت جامعه کبیره جلد 4 سیدمجتبی حسینی 5.0 0 صفحۀ 185 امام حسن علیه السلام در نامه به معاویه نوشتند: تو از کسانی هستی که به نام دین با دین بازی میکنی. 0 42 محدثه دلنواز 1402/12/22 به جان می خوانمت سیدعلی شجاعی 3.5 2 صفحۀ 7 اللهمَ اجْعلْ صِیامی فیه صِیام الصّائِمینَ وقیامی فیهِ قیامَ القائِمینَ ونَبهْنی فیهِ عن نَومَة الغافِلینَ وهَبْ لی جُرمی فیهِ یا الهَ العالَمینَ واعْفُ عنّی یا عافیاً عنِ المجْرمینَ. . خدای من و پروردگار من، در این ماه و به این رمضان؛ روزهام را چنان کن که روزه روزهدارانت و عبادتم را چنان فرما که عبادت عابدانت. در این ماه و در این رمضان؛ بیدارم گردان از خواب غافلان و ببخشایم همه گناهان، ای خداوند جمله جهانیان. و ستر و عفو برکش بر معاصیام یا عافیا عن المجرمین... . دعای روز اول 0 29 محدثه دلنواز 1402/11/23 فصل شکوفههای نخل محدثه دلنواز 4.8 4 صفحۀ 7 0 20 محدثه دلنواز 1402/9/25 کوری ژوزه ساراماگو 4.1 162 صفحۀ 392 2 55 محدثه دلنواز 1402/8/19 یک استکان چای تلخ سیدعلی شجاعی 2.4 4 صفحۀ 98 انگار وقتی قراره بریم، مهلت یه استکان چایی تلخ هم نمیمونه واسهمون... 0 30 محدثه دلنواز 1402/8/19 چهل عاشقانه سرگردان گلرخ محتاج الفضل 3.3 2 صفحۀ 39 عطر نفسهایت را دوست دارم وقتی "دوستت دارم"ی را در دهان حبس میکنی و میگردانی و میگردانی و میگردانی و می... نمیگویی... 0 7 محدثه دلنواز 1402/8/19 چهل عاشقانه سرگردان گلرخ محتاج الفضل 3.3 2 صفحۀ 1 آنوقتهایی که بیهوا و رها میخندی و سرخوش سرت را عقب میبری و بیگاه چشمهایت را میبندی و گاه هم با انگشت، طره پیشآمده بر پیشانی را عقب میدهی... همانوقتها، هر بارش حس پیامبری را دارم که طعم اولین وحیاش را میچشد... 0 4 محدثه دلنواز 1402/8/19 چهل عاشقانه سرگردان گلرخ محتاج الفضل 3.3 2 صفحۀ 1 از تقدیر گریز نیست از تو هم که سرنوشتی برای من و لایمکن الفرار من اندوهک 0 4