بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 1

آن‌وقت‌هایی که بی‌هوا و رها می‌خندی و سرخوش سرت را عقب می‌بری و بی‌گاه چشم‌هایت را می‌بندی و گاه هم با انگشت، طره پیش‌آمده بر پیشانی را عقب می‌دهی... همان‌وقت‌ها، هر بارش حس پیامبری را دارم که طعم اولین وحی‌اش را می‌چشد...

آن‌وقت‌هایی که بی‌هوا و رها می‌خندی و سرخوش سرت را عقب می‌بری و بی‌گاه چشم‌هایت را می‌بندی و گاه هم با انگشت، طره پیش‌آمده بر پیشانی را عقب می‌دهی... همان‌وقت‌ها، هر بارش حس پیامبری را دارم که طعم اولین وحی‌اش را می‌چشد...

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.