بریده کتابهای هشت کتاب مهدیه عربصالحی 1402/10/11 هشت کتاب سهراب سپهری 4.3 15 صفحۀ 22 نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر،سحر نزدیک است. هر دمی این بانگ برآرم از دل: وای،این شب چقدر تاریک است. 2 22 عمو حسام 1403/6/15 هشت کتاب همراه با تصویر و زندگینامه شاعر به قلم خودش سهراب سپهری 4.3 15 صفحۀ 23 دیر زمانی است روی شاخه این بید مرغی بنشسته کو به رنگ معماست نیست هم آهنگ او صدایی، رنگی چون من در این دیار، تنها، تنهاست گرچه درونش همیشه پر زهیاهوست، مانده بر این پرده لیک صورت خاموش روزی اگر بشکند سکوت پر از حرف، بام و در این سرای میرود از هوش. راه فرو بسته گرچه مرغ به آوا، قالب خاموش او صدایی گویاست. میگذرد لحظهها به چشمش بیدار، پیکر او لیک سایه–روشن رؤیاست. رسته ز بالا و پست بال و پر او زندگی دور مانده: موج سرابی سایهاش افسرده بر درازی دیوار پرده دیوار و سایه: پرده خوابی خیره نگاهش به طرح خیالی آنچه در آن چشمهاست نقش هوس نیست دارد خاموشیاش چون با من پیوند، چشم نهانش به راه صحبت کس نیست ره به درون میبرد حکایت این مرغ: آنچه نیاید به دل، خیال فریب است دارد با شهرهای گمشده پیوند: مرغ معما در این دیار غریب است 0 1 امید ابد 1403/8/7 هشت کتاب سهراب سپهری 4.3 15 صفحۀ 15 0 12 امید ابد 1403/8/7 هشت کتاب سهراب سپهری 4.3 15 صفحۀ 13 0 11 بهارفلاح 1403/3/18 هشت کتاب سهراب سپهری 4.3 15 صفحۀ 12 فکر تاریکی واین ویرانی بی خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی نیست رنگی که بگوید بامن اندکی صبر,سحر نزدیک است هردم این بانگ برآرم از دل: وای این شب چقدر تاریک است! 2 39 عمو حسام 1403/6/16 هشت کتاب همراه با تصویر و زندگینامه شاعر به قلم خودش سهراب سپهری 4.3 15 صفحۀ 29 2 37
بریده کتابهای هشت کتاب مهدیه عربصالحی 1402/10/11 هشت کتاب سهراب سپهری 4.3 15 صفحۀ 22 نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر،سحر نزدیک است. هر دمی این بانگ برآرم از دل: وای،این شب چقدر تاریک است. 2 22 عمو حسام 1403/6/15 هشت کتاب همراه با تصویر و زندگینامه شاعر به قلم خودش سهراب سپهری 4.3 15 صفحۀ 23 دیر زمانی است روی شاخه این بید مرغی بنشسته کو به رنگ معماست نیست هم آهنگ او صدایی، رنگی چون من در این دیار، تنها، تنهاست گرچه درونش همیشه پر زهیاهوست، مانده بر این پرده لیک صورت خاموش روزی اگر بشکند سکوت پر از حرف، بام و در این سرای میرود از هوش. راه فرو بسته گرچه مرغ به آوا، قالب خاموش او صدایی گویاست. میگذرد لحظهها به چشمش بیدار، پیکر او لیک سایه–روشن رؤیاست. رسته ز بالا و پست بال و پر او زندگی دور مانده: موج سرابی سایهاش افسرده بر درازی دیوار پرده دیوار و سایه: پرده خوابی خیره نگاهش به طرح خیالی آنچه در آن چشمهاست نقش هوس نیست دارد خاموشیاش چون با من پیوند، چشم نهانش به راه صحبت کس نیست ره به درون میبرد حکایت این مرغ: آنچه نیاید به دل، خیال فریب است دارد با شهرهای گمشده پیوند: مرغ معما در این دیار غریب است 0 1 امید ابد 1403/8/7 هشت کتاب سهراب سپهری 4.3 15 صفحۀ 15 0 12 امید ابد 1403/8/7 هشت کتاب سهراب سپهری 4.3 15 صفحۀ 13 0 11 بهارفلاح 1403/3/18 هشت کتاب سهراب سپهری 4.3 15 صفحۀ 12 فکر تاریکی واین ویرانی بی خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی نیست رنگی که بگوید بامن اندکی صبر,سحر نزدیک است هردم این بانگ برآرم از دل: وای این شب چقدر تاریک است! 2 39 عمو حسام 1403/6/16 هشت کتاب همراه با تصویر و زندگینامه شاعر به قلم خودش سهراب سپهری 4.3 15 صفحۀ 29 2 37