بریدههای کتاب رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس حامد حمایت کار 1402/8/28 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 118 خداوندا، بادا که بیشتر در پی تسلی دادن باشم تا تسلی یافتن. در پی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن. در پی دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن. 2 39 زینب لطفعلیخانی 1403/3/4 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 150 فرزانگانی نوشتهاند هر قدر واژهای کمتر بر زبان آید، بیشتر به گوش میرسد، زیرا به باور آنان: آنچه نتواند بر شیار لبان برقصد، ژرفای جان را میسوزد. 0 0 حامد حمایت کار 1402/9/7 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 167 نزد ما حقیقت در دوردستها نمیدرخشد، همین نزدیکیها آواز سر میدهد. در انتهای راه نیست، خود راه است. برابر ما نیست، میان ما است. 0 10 زینب لطفعلیخانی 1403/3/4 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 177 عشق تنهایی را از میان نمیبرد. آن را کامل میسازد. 0 0 زینب لطفعلیخانی 1403/3/4 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 167 آن چیست که ما را بهتر از مادر میشناسد؟ مرگ. باد از کجا میوزد؟ از کتاب کهنهای که فراموش کردهایم آن را بربندیم. سخن راست را از کجا بازشناسیم؟ از سکوت آن. برف چیست؟ اندکی سردی، بسیاری کودکی. آن چیست که تا سپیده دم میرقصد؟ ستاره. آن چیست که هنگام راه رفتن رد پایش را پاک میکند؟ خوبی. آن چیست که فرشتگان را بر ما برتری میبخشد؟ سرشت بس والایشان. سگی که صاحب خود را به دندان میگزد چه نام دارد؟ افتخار. آن چیست که پس از مرگ میخندد؟ باران میان شاخساران. آن چیست که از دستان ما غذا میخورد؟ امید. آن چیست که تنها در غیاب ما به سراغمان میآید؟ عشق. آن چیست که تب دارد بی آن که هیچگاه بیمار باشد؟ زمان. آن چیست که نور را با دستمالی آلوده پاک میکند؟ جنون. آن چیست که ناخوانده وارد میشود و نارانده خارج؟ زندگی. 0 0 زینب لطفعلیخانی 1403/1/12 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 47 سرشت جیرجیرک چنین است که دلداده آواز خویش است و چندان از آن به وجد میآید که در پی یافتن غذا نمیرود و آوازخوان جان میسپارد. 0 4 حامد حمایت کار 1402/8/26 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 96 خدا آن چیزی است که کودکان میدانند، نه بزرگسالان. بزرگسالان وقت خود را برای غذا دادن به گنجشکان هدر نمیدهند. 0 32 زینب لطفعلیخانی 1403/1/16 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 51 چه کس میتواند آن که را در رؤیا است و در رؤیای خویش به پیروزی رسیده است بیدار کند؟ 0 0 حامد حمایت کار 1402/9/5 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 158 قدیسان ما معجزه نمیکنند. روی آب راه نمیروند. به کوهها حکم نمیرانند. باد را زیر فرمان در نمیآورند. قدیسان ما کاری بهتر و بس بهتر از معجزه میکنند. غم را شفا میبخشند و هر اندوهی را از دل میزدایند. 3 30 حامد حمایت کار 1402/8/19 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 19 دوستت داشتهام، دوستت دارم، دوستت خواهم داشت. برای زاده شدن تنها جسم کافی نیست. این کلام نیز لازم است.کلامی که از دوردستها میآید، از آبی دوردست آسمانها، و در وجود زندگان فرو مینشیند و به سان آبهای زیرزمینی، جریان سیال عشقی ناب را زیر پوست زندگان جاری میسازد. 1 56 زینب لطفعلیخانی 1403/2/23 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 95 دوستت دارم و تأسف میخورم چرا اینقدر کم دوستت دارم چرا اینقدر بد دوستت دارم و بلد نیستم چگونه دوستت بدارم. 0 0 حامد حمایت کار 1402/8/23 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 54 حقیقت در شناختی نیست که از آن پیدا میکنیم، بلکه در نشاطی است که بر ما ارزانی میدارد. 2 31 زینب لطفعلیخانی 1403/1/16 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 52 امپراتور میگوید من. پاپ میگوید من. کودک میگوید من. و هر سه آنها، امپراتور و پاپ و کودک شیرخوار، گرداگرد تلّی از ماسه تا پای جان با یکدیگر میستیزند. 0 0 زینب لطفعلیخانی 1403/3/4 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 107 اما قرن بیستم با چشمها سخن میگوید و از آن روی که بینایی یکی از ناپایدارترین حسها است، ناگزیر این قرن باید زوزه سر دهد و جیغ بکشد آن هم با نورهایی تند و رنگهایی که طنین آنها کرکننده است. با تصاویر یأسآوری که میخواهند شاد جلوه کنند. با تصاویر ناپاکی که میخواهند پاک و عاری از هرگونه سایه و اندوه بنمایند. تصاویری که به طرز لاعلاجی شادند. اینها همه بدان سبب است که قرن بیستم سخن میگوید تا بفروشد و لاجرم ناگزیر است چشم را بنوازد و در عین حال خیره کند و کور سازد. 0 0 زینب لطفعلیخانی 1403/1/16 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 53 خیلی راحت میتوانیم کاری را انجام دهیم و دل در جای دیگری داشته باشیم. حتی میتوانیم سهم عمده عمر خویش را سپری کنیم و در طول آن سخن بگوییم و کار کنیم و دوست بداریم اما دلمان در جایی دگر باشد. 0 0 حامد حمایت کار 1402/9/7 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 174 به دیگری باید آن چیزی را داد که برای خودش میخواهد، نه آنچه برای خویشتن میخواهید. آنچه او میخواهد، نه آنچه در وجود شما است. زیرا آنچه او میخواهد هرگز آنی نیست که در وجود شماست و همیشه چیز دیگری است.پس خیلی زود یاد گرفتم آن چیزی را بدهم که ندارم. نوشتن را همین طور آغاز کردم.نوشتن، عشق و بقیه چیزها را. 0 13 زینب لطفعلیخانی 1403/2/7 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 80 حقیقت هیچگاه به قدر زمانی عظمت نمی یابد که بر زبان آورنده آن تحقیر و خوار می شود. 0 0 زینب لطفعلیخانی 1403/2/30 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 99 میگویید همراهیم میکنید، اما دل آزرده ام میسازید. میگویید دوستم میدارید، اما اندوهگینم میسازید. بیش از تمامی پرندگان جنگل هیاهو به پا میکنید اما بر لبانتان چیزی که شبیه آواز باشد نیست. آن که آواز سر میدهد، در آواز خویش میسوزد. آن که عشق میورزد در عشق خویش میفرساید. آواز همین سوختگی است. عشق همین فرسودگی است. اما در شما سوختن و فرسودنی نمیبینم. از عشق چشم دارید که خلأهایتان را پُر کند. حال آن که عشق هیچ خلأی را پُر نمی سازد. نه حفرهای را که در مغزتان است و نه شکافی را که در قلبتان است. عشق بیش از آن که وفور باشد، کاستی است، عشق وفورِ کاستی است. از شما میپذیرم که عشق امری درک ناشدنی است اما آنچه درکش محال باشد، زیستنش بس ساده است. 0 0 حامد حمایت کار 1402/8/24 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 76 آنچه مایهی خستگی آنان بود(قوم موسی)، سفر از منزلی به منزل دیگر نبود، بلکه امید داشتن بود. از این روی، زمانی امید خود را از دست دادند و در خوابی نومیدکننده و نومیدانه آسودند. دیگر گامی برنداشتند و از پیش رفتن تن زدند. از خدا روی گرداندند و خدای دیگری اختیار کردند که بیش از خدای راستین دلخواه آنان بود. 0 12 زینب لطفعلیخانی 1403/2/14 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 43 مردها از زنان میترسند. این ترسی است که از فاصلهای به دوری زندگی بدانان رسیده است. ترسی است که از روز نخست در دلشان نهفته است و تنها ترس از تن و چهره و قلب زن نیست بلکه ترس از زندگی و ترس از خدا نیز هست. چرا که زن و خدا و زندگی پیوندی نزدیک با یکدگر دارند. 0 1
بریدههای کتاب رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس حامد حمایت کار 1402/8/28 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 118 خداوندا، بادا که بیشتر در پی تسلی دادن باشم تا تسلی یافتن. در پی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن. در پی دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن. 2 39 زینب لطفعلیخانی 1403/3/4 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 150 فرزانگانی نوشتهاند هر قدر واژهای کمتر بر زبان آید، بیشتر به گوش میرسد، زیرا به باور آنان: آنچه نتواند بر شیار لبان برقصد، ژرفای جان را میسوزد. 0 0 حامد حمایت کار 1402/9/7 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 167 نزد ما حقیقت در دوردستها نمیدرخشد، همین نزدیکیها آواز سر میدهد. در انتهای راه نیست، خود راه است. برابر ما نیست، میان ما است. 0 10 زینب لطفعلیخانی 1403/3/4 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 177 عشق تنهایی را از میان نمیبرد. آن را کامل میسازد. 0 0 زینب لطفعلیخانی 1403/3/4 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 167 آن چیست که ما را بهتر از مادر میشناسد؟ مرگ. باد از کجا میوزد؟ از کتاب کهنهای که فراموش کردهایم آن را بربندیم. سخن راست را از کجا بازشناسیم؟ از سکوت آن. برف چیست؟ اندکی سردی، بسیاری کودکی. آن چیست که تا سپیده دم میرقصد؟ ستاره. آن چیست که هنگام راه رفتن رد پایش را پاک میکند؟ خوبی. آن چیست که فرشتگان را بر ما برتری میبخشد؟ سرشت بس والایشان. سگی که صاحب خود را به دندان میگزد چه نام دارد؟ افتخار. آن چیست که پس از مرگ میخندد؟ باران میان شاخساران. آن چیست که از دستان ما غذا میخورد؟ امید. آن چیست که تنها در غیاب ما به سراغمان میآید؟ عشق. آن چیست که تب دارد بی آن که هیچگاه بیمار باشد؟ زمان. آن چیست که نور را با دستمالی آلوده پاک میکند؟ جنون. آن چیست که ناخوانده وارد میشود و نارانده خارج؟ زندگی. 0 0 زینب لطفعلیخانی 1403/1/12 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 47 سرشت جیرجیرک چنین است که دلداده آواز خویش است و چندان از آن به وجد میآید که در پی یافتن غذا نمیرود و آوازخوان جان میسپارد. 0 4 حامد حمایت کار 1402/8/26 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 96 خدا آن چیزی است که کودکان میدانند، نه بزرگسالان. بزرگسالان وقت خود را برای غذا دادن به گنجشکان هدر نمیدهند. 0 32 زینب لطفعلیخانی 1403/1/16 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 51 چه کس میتواند آن که را در رؤیا است و در رؤیای خویش به پیروزی رسیده است بیدار کند؟ 0 0 حامد حمایت کار 1402/9/5 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 158 قدیسان ما معجزه نمیکنند. روی آب راه نمیروند. به کوهها حکم نمیرانند. باد را زیر فرمان در نمیآورند. قدیسان ما کاری بهتر و بس بهتر از معجزه میکنند. غم را شفا میبخشند و هر اندوهی را از دل میزدایند. 3 30 حامد حمایت کار 1402/8/19 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 19 دوستت داشتهام، دوستت دارم، دوستت خواهم داشت. برای زاده شدن تنها جسم کافی نیست. این کلام نیز لازم است.کلامی که از دوردستها میآید، از آبی دوردست آسمانها، و در وجود زندگان فرو مینشیند و به سان آبهای زیرزمینی، جریان سیال عشقی ناب را زیر پوست زندگان جاری میسازد. 1 56 زینب لطفعلیخانی 1403/2/23 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 95 دوستت دارم و تأسف میخورم چرا اینقدر کم دوستت دارم چرا اینقدر بد دوستت دارم و بلد نیستم چگونه دوستت بدارم. 0 0 حامد حمایت کار 1402/8/23 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 54 حقیقت در شناختی نیست که از آن پیدا میکنیم، بلکه در نشاطی است که بر ما ارزانی میدارد. 2 31 زینب لطفعلیخانی 1403/1/16 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 52 امپراتور میگوید من. پاپ میگوید من. کودک میگوید من. و هر سه آنها، امپراتور و پاپ و کودک شیرخوار، گرداگرد تلّی از ماسه تا پای جان با یکدیگر میستیزند. 0 0 زینب لطفعلیخانی 1403/3/4 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 107 اما قرن بیستم با چشمها سخن میگوید و از آن روی که بینایی یکی از ناپایدارترین حسها است، ناگزیر این قرن باید زوزه سر دهد و جیغ بکشد آن هم با نورهایی تند و رنگهایی که طنین آنها کرکننده است. با تصاویر یأسآوری که میخواهند شاد جلوه کنند. با تصاویر ناپاکی که میخواهند پاک و عاری از هرگونه سایه و اندوه بنمایند. تصاویری که به طرز لاعلاجی شادند. اینها همه بدان سبب است که قرن بیستم سخن میگوید تا بفروشد و لاجرم ناگزیر است چشم را بنوازد و در عین حال خیره کند و کور سازد. 0 0 زینب لطفعلیخانی 1403/1/16 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 53 خیلی راحت میتوانیم کاری را انجام دهیم و دل در جای دیگری داشته باشیم. حتی میتوانیم سهم عمده عمر خویش را سپری کنیم و در طول آن سخن بگوییم و کار کنیم و دوست بداریم اما دلمان در جایی دگر باشد. 0 0 حامد حمایت کار 1402/9/7 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 174 به دیگری باید آن چیزی را داد که برای خودش میخواهد، نه آنچه برای خویشتن میخواهید. آنچه او میخواهد، نه آنچه در وجود شما است. زیرا آنچه او میخواهد هرگز آنی نیست که در وجود شماست و همیشه چیز دیگری است.پس خیلی زود یاد گرفتم آن چیزی را بدهم که ندارم. نوشتن را همین طور آغاز کردم.نوشتن، عشق و بقیه چیزها را. 0 13 زینب لطفعلیخانی 1403/2/7 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 80 حقیقت هیچگاه به قدر زمانی عظمت نمی یابد که بر زبان آورنده آن تحقیر و خوار می شود. 0 0 زینب لطفعلیخانی 1403/2/30 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 99 میگویید همراهیم میکنید، اما دل آزرده ام میسازید. میگویید دوستم میدارید، اما اندوهگینم میسازید. بیش از تمامی پرندگان جنگل هیاهو به پا میکنید اما بر لبانتان چیزی که شبیه آواز باشد نیست. آن که آواز سر میدهد، در آواز خویش میسوزد. آن که عشق میورزد در عشق خویش میفرساید. آواز همین سوختگی است. عشق همین فرسودگی است. اما در شما سوختن و فرسودنی نمیبینم. از عشق چشم دارید که خلأهایتان را پُر کند. حال آن که عشق هیچ خلأی را پُر نمی سازد. نه حفرهای را که در مغزتان است و نه شکافی را که در قلبتان است. عشق بیش از آن که وفور باشد، کاستی است، عشق وفورِ کاستی است. از شما میپذیرم که عشق امری درک ناشدنی است اما آنچه درکش محال باشد، زیستنش بس ساده است. 0 0 حامد حمایت کار 1402/8/24 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 76 آنچه مایهی خستگی آنان بود(قوم موسی)، سفر از منزلی به منزل دیگر نبود، بلکه امید داشتن بود. از این روی، زمانی امید خود را از دست دادند و در خوابی نومیدکننده و نومیدانه آسودند. دیگر گامی برنداشتند و از پیش رفتن تن زدند. از خدا روی گرداندند و خدای دیگری اختیار کردند که بیش از خدای راستین دلخواه آنان بود. 0 12 زینب لطفعلیخانی 1403/2/14 رفیق اعلی: روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدیس کریستیان بوبن 3.4 9 صفحۀ 43 مردها از زنان میترسند. این ترسی است که از فاصلهای به دوری زندگی بدانان رسیده است. ترسی است که از روز نخست در دلشان نهفته است و تنها ترس از تن و چهره و قلب زن نیست بلکه ترس از زندگی و ترس از خدا نیز هست. چرا که زن و خدا و زندگی پیوندی نزدیک با یکدگر دارند. 0 1