بریدههای کتاب وصال در وادی هفتم ؛ یک غزل غمناک مهدی ام 1402/8/13 وصال در وادی هفتم ؛ یک غزل غمناک عباس نعلبندیان 4.4 1 صفحۀ 1 علیقلی جان، به سگِ لنگِ ولگردی میمانم در کوچههای غروب. بر سر چهارراهی حقیر٬ در انتهای شب٬ ایستادهام [...]؛ پایم اذیتم میکند و گرسنهام٬ عابری مست و خراب میگذرد. میایستد و مرا سدا میکند. بهسوی من میآید و دست بر سرم میکشد و گریه میکند. دست لنگم را میبوسد و اشک مستش میبارد. 1 1 حانیه 7 روز پیش وصال در وادی هفتم ؛ یک غزل غمناک عباس نعلبندیان 4.4 1 صفحۀ 27 «شاید میخاهد گریهام بگیرد، اما غمگینتر از آنم.» 0 0 حانیه 7 روز پیش وصال در وادی هفتم ؛ یک غزل غمناک عباس نعلبندیان 4.4 1 صفحۀ 12 0 1 حانیه 6 روز پیش وصال در وادی هفتم ؛ یک غزل غمناک عباس نعلبندیان 4.4 1 صفحۀ 40 آیا این نفخهی مجسم و شیرین و ازلی مرگ است که به تلخی بر من میوزد؟ 0 0 حانیه 4 روز پیش وصال در وادی هفتم ؛ یک غزل غمناک عباس نعلبندیان 4.4 1 صفحۀ 46 «آب خوب است. چه خوب بود آدم آب میشد.» 0 0 حانیه 4 روز پیش وصال در وادی هفتم ؛ یک غزل غمناک عباس نعلبندیان 4.4 1 صفحۀ 62 0 0 حانیه 4 روز پیش وصال در وادی هفتم ؛ یک غزل غمناک عباس نعلبندیان 4.4 1 صفحۀ 81 خودم خاستم که تو را، لیلا، لیلا، لیلا، لیلا، به باد بفروشم؟ 0 0 حانیه 4 روز پیش وصال در وادی هفتم ؛ یک غزل غمناک عباس نعلبندیان 4.4 1 صفحۀ 84 شبها که مهتاب، نرم، نرم، نرم، نرم بر گورها میپاشد و بوتههای تنها، تنها، تنها، تنها به نسیم میجنبند، آیا کسی در گوش مردگان راز میگوید؟ 0 0 آبی 1403/10/1 وصال در وادی هفتم ؛ یک غزل غمناک عباس نعلبندیان 4.4 1 صفحۀ 124 تو لبخند شیرین مرگی که روبنده از چهره بر میدارد و پرمهر میگوید: سلام. 0 0
بریدههای کتاب وصال در وادی هفتم ؛ یک غزل غمناک مهدی ام 1402/8/13 وصال در وادی هفتم ؛ یک غزل غمناک عباس نعلبندیان 4.4 1 صفحۀ 1 علیقلی جان، به سگِ لنگِ ولگردی میمانم در کوچههای غروب. بر سر چهارراهی حقیر٬ در انتهای شب٬ ایستادهام [...]؛ پایم اذیتم میکند و گرسنهام٬ عابری مست و خراب میگذرد. میایستد و مرا سدا میکند. بهسوی من میآید و دست بر سرم میکشد و گریه میکند. دست لنگم را میبوسد و اشک مستش میبارد. 1 1 حانیه 7 روز پیش وصال در وادی هفتم ؛ یک غزل غمناک عباس نعلبندیان 4.4 1 صفحۀ 27 «شاید میخاهد گریهام بگیرد، اما غمگینتر از آنم.» 0 0 حانیه 7 روز پیش وصال در وادی هفتم ؛ یک غزل غمناک عباس نعلبندیان 4.4 1 صفحۀ 12 0 1 حانیه 6 روز پیش وصال در وادی هفتم ؛ یک غزل غمناک عباس نعلبندیان 4.4 1 صفحۀ 40 آیا این نفخهی مجسم و شیرین و ازلی مرگ است که به تلخی بر من میوزد؟ 0 0 حانیه 4 روز پیش وصال در وادی هفتم ؛ یک غزل غمناک عباس نعلبندیان 4.4 1 صفحۀ 46 «آب خوب است. چه خوب بود آدم آب میشد.» 0 0 حانیه 4 روز پیش وصال در وادی هفتم ؛ یک غزل غمناک عباس نعلبندیان 4.4 1 صفحۀ 62 0 0 حانیه 4 روز پیش وصال در وادی هفتم ؛ یک غزل غمناک عباس نعلبندیان 4.4 1 صفحۀ 81 خودم خاستم که تو را، لیلا، لیلا، لیلا، لیلا، به باد بفروشم؟ 0 0 حانیه 4 روز پیش وصال در وادی هفتم ؛ یک غزل غمناک عباس نعلبندیان 4.4 1 صفحۀ 84 شبها که مهتاب، نرم، نرم، نرم، نرم بر گورها میپاشد و بوتههای تنها، تنها، تنها، تنها به نسیم میجنبند، آیا کسی در گوش مردگان راز میگوید؟ 0 0 آبی 1403/10/1 وصال در وادی هفتم ؛ یک غزل غمناک عباس نعلبندیان 4.4 1 صفحۀ 124 تو لبخند شیرین مرگی که روبنده از چهره بر میدارد و پرمهر میگوید: سلام. 0 0