بریده‌های کتاب بخش دی

و بدترین بخش‌ماجرا اینجاست که‌حالا هیچکس نمانده که بتوانم بهش اعتماد کنم.

تنها راه اینکه بفهمی سلامت عقلی داری این است که یک فرد کاملا دیوانه را ببینی .

همیشه برای کتاب خواندن وقت می گذاشتم. هربار که کتابی را برمیداشتم برایم مثل فرار بود برای یکی دو ساعت به جای دنیای کسل کننده ی خودم بخشی از دنیای کتاب می شدم.

احساس عجیبی است که در فضایی کوچک بین آدم هایی باشم که روحشان خبر ندارد چه چیز هایی پشت سر گذاشته ام.

مطمئن باش.حتی بزرگترین دروغ ها هم کمی از حقیقت رو در خودشون دارن.

کمرون می خنده و میگه پس اسکیزوفرنیکه؟ دکتر بک اخم میکنه ... نه اسکیزوفرنیک نیست . ما به بیمار ها اینطوری اشاره نمی کنیم . اون یه آدمه و با اختلال روانیش توصیف نمیشه ، اون یه اسکیزوفرنیک نیست ، یه آدمه که به بیماری اسکیزوفرنی مبتلاست . متوجه شدی ؟

بخشی از من امیدوار است امشب که به تخت می‌روم و می‌خوابم،با آمدن صبح همه چیز دوباره خوب خواهد شد.

بهترین دروغ ها همیشه به حقیقت نزدیک‌ان.

بهترین دروغ ها همیشه به حقیقت نزدیکن.

دیگر شبیه بهترین دوستم نبود...

به هر حال ديدن کسی که دیوانه است تنها راهیست که می فهمید عاقلید ❤️‍🔥

ولی مگر همیشه نمی‌گویند افرادی که استعدادی باور نکردنی دارند بیشتر مستعد بیماری های روانی‌اند؟ یا شاید هم این را از خودم در آورده باشم.

تنها راه اینکه بفهمی سلامت عقلی داری این است که یک فرد کاملا دیوانه را ببینی

دیگر شبیه بهترین دوستم نبود...

بدترین بخش ماجرا این نیست که مرا دور انداخت... قبلاً هم مرا دور انداخته بودند و میتوانم با این مسئله کنار بیایم بدترین بخش ماجرا این است که چرا مرا دور انداخت؟

به هر حال، هیچ چیزی بدتر از آن نیست که عقلت را از دست به دهی.

مو های قهوه‌ای روشن کم پشتش مثل همیشه روی چشمانش میریزد و مثل همیشه میل دارم آن هارا از صورتش کنار بزنم. بهتر است این کار را نکنم، زیرا اگر به آنجا برسم، ممکن است در نهایت چشمان او را چنگ بزنم ::::))

ولی همیشه برای کتاب خواندن وقت می گذاشتم.هربار که کتابی را برمی داشتم،برایم مثل فرار بود.برای یکی دو ساعت،به جای دنیای کسل کننده ی خودم،بخشی از دنیای کتاب می شدم

بدترین بخش ماجرا این نیست که مرا دور انداخت....قبلا هم مرا دور انداخته بودند و می‌توانم با این مسئله کنار بیایم.بدترین‌ بخش ماجرا این این است که چرا مرا دور انداخت.