بریده‌های کتاب قصه های سرزمین اشباح: سیرک عجایب

من از حقیقت خیلی بیشتر از دروغ خوشم می اید ، هرچند هم که تلخ باشد.

خب،انسان ها هم بالاخره نوعی حیوان هستند.

تو به طور کلی مرا نادیده می‌گیری.آخر،تو بهترین دوست من هستی.تو تنها کسی هستی که میتوانم حرف‌های دلم را به او بگویم.اگر تو دیگر با من دوست نباشی،نمی‌دانم باید چه کار کنم.

مامان خندید،پیشانیم را بوسید و گفت:"معلوم است که عجیب و غریب نیستی،عزیزم! تو فرشته کوچولوی منی." با پشت،آستینم پیشانیم را پاک کردم و غرغر کردم:"مامان!مامان!"

لبخند زدم.هیچ‌وقت به اندازه آن لحظه دوستش نداشتم. گفتم:"ممنون،خواهر خوبم."