بریدههای کتاب او و گربهاش NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 114 اگر رقابتی وجود نداشته باشد،موجود برتری که بهتر با محیط سازگار شود نیز به وجود نخواهد آمد. 0 7 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 129 من نه بلندپرواز و جاهطلب بودم و نه میخواستم به جایگاه بسیار بالایی برسم. فقط میخواستم یک زندگی معمولی داشته باشم. 0 6 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 27 استعداد،قدرت و اندوخته هایی که در اختیار انسان هاست،تا ابد با آنها باقی نخواهد ماند. 0 3 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 125 پرستاری از یک فرد بیمار در خانه،هم برای کسی که از او مراقبت می کند، زجر آور است و هم برای خود بیمار. 0 4 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 125 "این زندگی خودته و باید به قدر کافی برای خودت هم زندگی کنی." 0 5 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 27 استعداد، قدرت و اندوختههایی که در اختیار انسانهاست، تا ابد با آنها باقی نخواهد ماند. انسانها نیز چنین هستند. آنها هم تا ابد باقی نخواهند ماند... - کنجی میازاوا - 0 4 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 15 اینکه یک نفر در خانه منتظر برگشتت باشد،خیلی خوب است. 0 3 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 9 کلمات توانسته بودند دنیایم را تغییر دهند و این کمی ترسناک به نظر می رسید. 0 3 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 30 به هرحال من ترجیح می دادم وقتم را آدم های بالغ سپری کنم. 0 3 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 134 "آدمایی که خیلی مهربونن، نمیتونن دیگران رو سرزنش کنن. پس همیشه خودشون رو سرزنش میکنن و به همین دلیل خیلی رنج میکشن." 0 8 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 125 این زندگی خودته و باید به قدر کافی برای خودت هم زندگی کنی. 0 5 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 35 او واقعا زیبا به نظر میرسید. ای کاش صورتش هم مثل موهایش درخشان بود. 0 4 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 83 پادشاه بودن یعنی تنها بودن؛ زیرا دیگران فاصله ی خودشان را با تو حفظ می کنند. 0 4 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 134 آدمایی که خیلی مهربونن،نمی تونن دیگران رو سرزنش کنن. پس همیشه خودشون رو سرزنش می کنن و به همین دلیل خیلی رنج می کشن. 0 6 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 73 هیچ انسانی همیشه قوی نیست و هیچ کس هم تا ابد ضعیف نمی مونه. 0 3 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 130 نمیدانستم مشکل من چه بود. من داشتم مثل تمام آدمهای دور و برم زندگی خودم را میکردم.گویی نردبانی که در حال بالا رفتن از آن بودم، سقوط کرده بود و من بین زمین و هوا معلق مانده بودم. چیزی که آن را زندگی معمولی مینامیدم، تنها به افراد باهوش و یا آدمهایی که استعداد خاصی داشتند اعطا میشد. 0 5 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 45 من باور داشتم که چیزهایی مثل خوشبختی یا بدبختی،به نگرش خود انسان بستگی دارد. 0 3 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 80 حتی پسرهای مورد علاقهمان هم یکسان بودند. اما این موضوع هرگز مشکلی برای ما ایجاد نمیکرد چون ما فقط به کاراکترهایی که توی مانگاها بودند، علاقهمند میشدیم. 0 5 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 16 به غیر از همهی اینها، آیا خودم واقعا دوست داشتم ازدواج کنم؟ خودم را تصور کردم که پیر شدهام، هنوز در آپارتمان کوچکم زندگی میکنم و گربههای زیادی هم دور و برم هستند. 0 5 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 143 آن روز بارانی که چابی را نجات دادم، به یاد آوردم. البته آن موقع چنین باوری داشتم. در واقع این من بودم که نجات پیدا کردم. 0 8
بریدههای کتاب او و گربهاش NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 114 اگر رقابتی وجود نداشته باشد،موجود برتری که بهتر با محیط سازگار شود نیز به وجود نخواهد آمد. 0 7 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 129 من نه بلندپرواز و جاهطلب بودم و نه میخواستم به جایگاه بسیار بالایی برسم. فقط میخواستم یک زندگی معمولی داشته باشم. 0 6 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 27 استعداد،قدرت و اندوخته هایی که در اختیار انسان هاست،تا ابد با آنها باقی نخواهد ماند. 0 3 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 125 پرستاری از یک فرد بیمار در خانه،هم برای کسی که از او مراقبت می کند، زجر آور است و هم برای خود بیمار. 0 4 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 125 "این زندگی خودته و باید به قدر کافی برای خودت هم زندگی کنی." 0 5 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 27 استعداد، قدرت و اندوختههایی که در اختیار انسانهاست، تا ابد با آنها باقی نخواهد ماند. انسانها نیز چنین هستند. آنها هم تا ابد باقی نخواهند ماند... - کنجی میازاوا - 0 4 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 15 اینکه یک نفر در خانه منتظر برگشتت باشد،خیلی خوب است. 0 3 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 9 کلمات توانسته بودند دنیایم را تغییر دهند و این کمی ترسناک به نظر می رسید. 0 3 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 30 به هرحال من ترجیح می دادم وقتم را آدم های بالغ سپری کنم. 0 3 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 134 "آدمایی که خیلی مهربونن، نمیتونن دیگران رو سرزنش کنن. پس همیشه خودشون رو سرزنش میکنن و به همین دلیل خیلی رنج میکشن." 0 8 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 125 این زندگی خودته و باید به قدر کافی برای خودت هم زندگی کنی. 0 5 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 35 او واقعا زیبا به نظر میرسید. ای کاش صورتش هم مثل موهایش درخشان بود. 0 4 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 83 پادشاه بودن یعنی تنها بودن؛ زیرا دیگران فاصله ی خودشان را با تو حفظ می کنند. 0 4 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 134 آدمایی که خیلی مهربونن،نمی تونن دیگران رو سرزنش کنن. پس همیشه خودشون رو سرزنش می کنن و به همین دلیل خیلی رنج می کشن. 0 6 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 73 هیچ انسانی همیشه قوی نیست و هیچ کس هم تا ابد ضعیف نمی مونه. 0 3 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 130 نمیدانستم مشکل من چه بود. من داشتم مثل تمام آدمهای دور و برم زندگی خودم را میکردم.گویی نردبانی که در حال بالا رفتن از آن بودم، سقوط کرده بود و من بین زمین و هوا معلق مانده بودم. چیزی که آن را زندگی معمولی مینامیدم، تنها به افراد باهوش و یا آدمهایی که استعداد خاصی داشتند اعطا میشد. 0 5 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 45 من باور داشتم که چیزهایی مثل خوشبختی یا بدبختی،به نگرش خود انسان بستگی دارد. 0 3 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 80 حتی پسرهای مورد علاقهمان هم یکسان بودند. اما این موضوع هرگز مشکلی برای ما ایجاد نمیکرد چون ما فقط به کاراکترهایی که توی مانگاها بودند، علاقهمند میشدیم. 0 5 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 16 به غیر از همهی اینها، آیا خودم واقعا دوست داشتم ازدواج کنم؟ خودم را تصور کردم که پیر شدهام، هنوز در آپارتمان کوچکم زندگی میکنم و گربههای زیادی هم دور و برم هستند. 0 5 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 4.0 8 صفحۀ 143 آن روز بارانی که چابی را نجات دادم، به یاد آوردم. البته آن موقع چنین باوری داشتم. در واقع این من بودم که نجات پیدا کردم. 0 8