بریدههای کتاب او و گربهاش mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 100 روی تختخوابش دراز کشید و شروع به گریه کرد. میخواستم او را دلداری دهم و آرامش کنم، اما او توی دنیای خودش زندانی شده بود. 0 6 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 120 اگه آرزوتون رو همیشه توی قلبتون نگه دارین،یه روزی برآورده میشه. 0 5 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 34 فکر نمیکنم که هیچکار اشتباهی انجام داده باشد. من تنها کسی بودم که هر روز او را می دید. او مهربانتر و دوستداشتنیتر از هر فرد دیگری بود و بیشتر از هر کسی سعی میکرد که به بهترین نحو زندگی کند. 0 5 Sahar Chambary 1404/4/2 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 53 اونقدری که حفظ کردن استعداد مهمه، شکل دادنش مهم نیست. 0 5 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 115 من از مرگ نمی ترسم.مرگ هیچ فرقی با خوابیدن نداره.انگار هر شب این اتفاق برای ما می افته. 0 5 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 7 قطعا کار کردن با اسناد، برایم راحتتر از کار کردن با مردم بود. من نمیتوانستم به خوبی با دیگران ارتباط برقرار کنم، تقریبا بلافاصله حرفهایم تمام میشد و دیگر حرفی برای گفتن نداشتم. 0 5 Zahra 1404/4/19 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 32 من نمیتوانستم معانیای را که پشت دریای کلمات وجود داشت، بفهمم. من فقط میتوانستم در سطح دریا به حرکت خود ادامه دهم. 0 3 Zahra 1404/4/19 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 130 نمیدانستم مشکل من چه بود. من داشتم مثل تمام آدمهای دور و برم زندگی خودم را میکردم. گویی نردبانی که در حال بالا رفتن از آن بودم، سقوط کرده بود و من بین زمین و هوا معلق مانده بودم. چیزی که آن را زندگی معمولی مینامیدم، تنها به افراد باهوش و یا آدمهایی که استعداد خاصی داشتند اعطا میشد. 0 4 Zahra 1404/4/19 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 130 من میپنداشتم اگر همان کارهایی را که دیگران انجام میدادند انجام دهم، میتوانم زندگی آرام و بدون دردسری داشته باشم. اما شاید اشتباه میکردم. مردم همه جور حرفی میزدند. مثلاً میگفتند عدم موفقیت من به خاطر نسل من و یا شرایط اقتصادی جامعه است. یا اینکه میگفتند جوانها نمیتوانند شغلی را برای خودشان انتخاب کنند. شاید وقتی میگفتیم اشتباه از دنیاست و نه از ما، کمی حالمان بهتر میشد اما این هیچ مشکلی را حل نمیکرد. 0 3 Zahra 1404/4/19 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 134 آدمایی که خیلی مهربونن، نمیتونن دیگران رو سرزنش کنن. پس همیشه خودشون رو سرزنش میکنن و به همین دلیل خیلی رنج میکشن. 0 13 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 114 اگر رقابتی وجود نداشته باشد،موجود برتری که بهتر با محیط سازگار شود نیز به وجود نخواهد آمد. 0 8 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 129 من نه بلندپرواز و جاهطلب بودم و نه میخواستم به جایگاه بسیار بالایی برسم. فقط میخواستم یک زندگی معمولی داشته باشم. 0 10 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 27 استعداد،قدرت و اندوخته هایی که در اختیار انسان هاست،تا ابد با آنها باقی نخواهد ماند. 0 4 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 125 پرستاری از یک فرد بیمار در خانه،هم برای کسی که از او مراقبت می کند، زجر آور است و هم برای خود بیمار. 0 5 Sahar Chambary 1404/4/2 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 65 این زندگی توئه؛ پس حواست باشه که از اون بهاندازهٔ کافی برای خودت نگه داری. 0 6 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 125 "این زندگی خودته و باید به قدر کافی برای خودت هم زندگی کنی." 0 6 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 27 استعداد، قدرت و اندوختههایی که در اختیار انسانهاست، تا ابد با آنها باقی نخواهد ماند. انسانها نیز چنین هستند. آنها هم تا ابد باقی نخواهند ماند... - کنجی میازاوا - 0 6 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 15 اینکه یک نفر در خانه منتظر برگشتت باشد،خیلی خوب است. 0 4 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 9 کلمات توانسته بودند دنیایم را تغییر دهند و این کمی ترسناک به نظر می رسید. 0 4 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 30 به هرحال من ترجیح می دادم وقتم را آدم های بالغ سپری کنم. 0 4
بریدههای کتاب او و گربهاش mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 100 روی تختخوابش دراز کشید و شروع به گریه کرد. میخواستم او را دلداری دهم و آرامش کنم، اما او توی دنیای خودش زندانی شده بود. 0 6 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 120 اگه آرزوتون رو همیشه توی قلبتون نگه دارین،یه روزی برآورده میشه. 0 5 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 34 فکر نمیکنم که هیچکار اشتباهی انجام داده باشد. من تنها کسی بودم که هر روز او را می دید. او مهربانتر و دوستداشتنیتر از هر فرد دیگری بود و بیشتر از هر کسی سعی میکرد که به بهترین نحو زندگی کند. 0 5 Sahar Chambary 1404/4/2 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 53 اونقدری که حفظ کردن استعداد مهمه، شکل دادنش مهم نیست. 0 5 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 115 من از مرگ نمی ترسم.مرگ هیچ فرقی با خوابیدن نداره.انگار هر شب این اتفاق برای ما می افته. 0 5 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 7 قطعا کار کردن با اسناد، برایم راحتتر از کار کردن با مردم بود. من نمیتوانستم به خوبی با دیگران ارتباط برقرار کنم، تقریبا بلافاصله حرفهایم تمام میشد و دیگر حرفی برای گفتن نداشتم. 0 5 Zahra 1404/4/19 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 32 من نمیتوانستم معانیای را که پشت دریای کلمات وجود داشت، بفهمم. من فقط میتوانستم در سطح دریا به حرکت خود ادامه دهم. 0 3 Zahra 1404/4/19 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 130 نمیدانستم مشکل من چه بود. من داشتم مثل تمام آدمهای دور و برم زندگی خودم را میکردم. گویی نردبانی که در حال بالا رفتن از آن بودم، سقوط کرده بود و من بین زمین و هوا معلق مانده بودم. چیزی که آن را زندگی معمولی مینامیدم، تنها به افراد باهوش و یا آدمهایی که استعداد خاصی داشتند اعطا میشد. 0 4 Zahra 1404/4/19 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 130 من میپنداشتم اگر همان کارهایی را که دیگران انجام میدادند انجام دهم، میتوانم زندگی آرام و بدون دردسری داشته باشم. اما شاید اشتباه میکردم. مردم همه جور حرفی میزدند. مثلاً میگفتند عدم موفقیت من به خاطر نسل من و یا شرایط اقتصادی جامعه است. یا اینکه میگفتند جوانها نمیتوانند شغلی را برای خودشان انتخاب کنند. شاید وقتی میگفتیم اشتباه از دنیاست و نه از ما، کمی حالمان بهتر میشد اما این هیچ مشکلی را حل نمیکرد. 0 3 Zahra 1404/4/19 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 134 آدمایی که خیلی مهربونن، نمیتونن دیگران رو سرزنش کنن. پس همیشه خودشون رو سرزنش میکنن و به همین دلیل خیلی رنج میکشن. 0 13 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 114 اگر رقابتی وجود نداشته باشد،موجود برتری که بهتر با محیط سازگار شود نیز به وجود نخواهد آمد. 0 8 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 129 من نه بلندپرواز و جاهطلب بودم و نه میخواستم به جایگاه بسیار بالایی برسم. فقط میخواستم یک زندگی معمولی داشته باشم. 0 10 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 27 استعداد،قدرت و اندوخته هایی که در اختیار انسان هاست،تا ابد با آنها باقی نخواهد ماند. 0 4 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 125 پرستاری از یک فرد بیمار در خانه،هم برای کسی که از او مراقبت می کند، زجر آور است و هم برای خود بیمار. 0 5 Sahar Chambary 1404/4/2 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 65 این زندگی توئه؛ پس حواست باشه که از اون بهاندازهٔ کافی برای خودت نگه داری. 0 6 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 125 "این زندگی خودته و باید به قدر کافی برای خودت هم زندگی کنی." 0 6 mobina 1404/1/26 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 27 استعداد، قدرت و اندوختههایی که در اختیار انسانهاست، تا ابد با آنها باقی نخواهد ماند. انسانها نیز چنین هستند. آنها هم تا ابد باقی نخواهند ماند... - کنجی میازاوا - 0 6 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 15 اینکه یک نفر در خانه منتظر برگشتت باشد،خیلی خوب است. 0 4 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 9 کلمات توانسته بودند دنیایم را تغییر دهند و این کمی ترسناک به نظر می رسید. 0 4 NJM 1404/1/29 او و گربهاش ماکوتو شینکای 3.8 10 صفحۀ 30 به هرحال من ترجیح می دادم وقتم را آدم های بالغ سپری کنم. 0 4