بریدههای کتاب تذکره اندوهگینان |امیــن| 1402/9/4 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 117 ما را پرسش راه زیستن بود و آنان را پاسخ راه مرگ. 0 12 احمد رضائیان 1402/10/22 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 48 و بدان که غم، اگر نبود حیات بیثمر میبود و شادمانی گوهری میشد بیارج. و غم، نه رنجش است که مجال برخاستن است بشر را و سرِّ خلقت جز این نباشد... 1 9 |امیــن| 1402/9/4 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 123 غریب آن نیست که تنش در این جهان غریب است، غریب دلی است که در تن غریب است. 0 10 |امیــن| 1402/9/2 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 74 دلدادگان را نخستین قدم انکار است. 0 9 |امیــن| 1402/9/2 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 97 کاش ما نیز گریخته بودیم برای هم. 0 2 فائزه عادلی 1403/5/26 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 60 ماهان میگفت: «ستارگان با تو سخن نمیگویند عبدالله؟» و عبدالله اندیشیده بود: «چنان حرفهاشان در من اثر میکند که کلماتشان در کلامم میآمیزد و دیگر نمیدانم من میگویم یا آنها». 0 13 |امیــن| 1402/9/5 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 149 زمان هیچ زخم را مرهم نیست. 0 7 احمد رضائیان 1402/10/22 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 193 آنکه پندارد مالک حقیقت است هلاک شود و آنکه پندارد طالب حقیقت است، باشد که رستگاری یابد. دوزخیان همآناناند که به جفا گویند ماییم حق و بهشت از آنِ آن کسان باشد که بجویند حقیقت را و خود حق باشند. گواراتر از آن دم که بدانی مالک حقیقت نیستی و باید بجویی آن را کدام لحظه است؟ هیچ. 0 3 فائزه عادلی 1403/5/26 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 173 0 10 محدثه سادات صباحی 1403/1/7 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 3 1 8 Marzie.a 1404/2/31 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 163 « عبدالله! حقیقت نیست جز آرامش درون به شناختِ خویشتن و اگر خود را یافتی، همه را یافتی. و اگر گویی همه را یافتم جز خود و بازشناختم جهان را و خدای را اما خود بازنیافتم، بدان که همه عمر بر جان و تن خود تازیانه نشاندی و هیچ نیافتی. و تا خود نیابی در اندوهی. » 0 4 سجاد مقید 1403/9/24 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 173 عبدالله ... پرسید: «انبان از چه پر کنم؟ حقیقت نمییابم و مرا رنجیست ناگفتنی.» ... کدام است رنج تو؟ رنج فراق؟ عبدالله نگاه برگرفت سوی یحیی، آشفته و مبهوت: «فراق که؟» ... هر آنکه طالبش باشی و حیران او. «چیست حیرانی یحیی؟» «بگردی و نیابی. بگردی و نیابی و ندانی که گشتنت را بهره و بهانه چیست. بگردی و جان به گشتن تازه کنی و بمیری و عمر به این بکاهی و باز تشنهتر شوی بر گشتن. بطلبی آنچه ندانی.» «هان یحیی، هان، همین است.» 0 2
بریدههای کتاب تذکره اندوهگینان |امیــن| 1402/9/4 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 117 ما را پرسش راه زیستن بود و آنان را پاسخ راه مرگ. 0 12 احمد رضائیان 1402/10/22 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 48 و بدان که غم، اگر نبود حیات بیثمر میبود و شادمانی گوهری میشد بیارج. و غم، نه رنجش است که مجال برخاستن است بشر را و سرِّ خلقت جز این نباشد... 1 9 |امیــن| 1402/9/4 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 123 غریب آن نیست که تنش در این جهان غریب است، غریب دلی است که در تن غریب است. 0 10 |امیــن| 1402/9/2 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 74 دلدادگان را نخستین قدم انکار است. 0 9 |امیــن| 1402/9/2 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 97 کاش ما نیز گریخته بودیم برای هم. 0 2 فائزه عادلی 1403/5/26 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 60 ماهان میگفت: «ستارگان با تو سخن نمیگویند عبدالله؟» و عبدالله اندیشیده بود: «چنان حرفهاشان در من اثر میکند که کلماتشان در کلامم میآمیزد و دیگر نمیدانم من میگویم یا آنها». 0 13 |امیــن| 1402/9/5 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 149 زمان هیچ زخم را مرهم نیست. 0 7 احمد رضائیان 1402/10/22 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 193 آنکه پندارد مالک حقیقت است هلاک شود و آنکه پندارد طالب حقیقت است، باشد که رستگاری یابد. دوزخیان همآناناند که به جفا گویند ماییم حق و بهشت از آنِ آن کسان باشد که بجویند حقیقت را و خود حق باشند. گواراتر از آن دم که بدانی مالک حقیقت نیستی و باید بجویی آن را کدام لحظه است؟ هیچ. 0 3 فائزه عادلی 1403/5/26 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 173 0 10 محدثه سادات صباحی 1403/1/7 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 3 1 8 Marzie.a 1404/2/31 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 163 « عبدالله! حقیقت نیست جز آرامش درون به شناختِ خویشتن و اگر خود را یافتی، همه را یافتی. و اگر گویی همه را یافتم جز خود و بازشناختم جهان را و خدای را اما خود بازنیافتم، بدان که همه عمر بر جان و تن خود تازیانه نشاندی و هیچ نیافتی. و تا خود نیابی در اندوهی. » 0 4 سجاد مقید 1403/9/24 تذکره اندوهگینان حسام الدین مطهری 4.0 9 صفحۀ 173 عبدالله ... پرسید: «انبان از چه پر کنم؟ حقیقت نمییابم و مرا رنجیست ناگفتنی.» ... کدام است رنج تو؟ رنج فراق؟ عبدالله نگاه برگرفت سوی یحیی، آشفته و مبهوت: «فراق که؟» ... هر آنکه طالبش باشی و حیران او. «چیست حیرانی یحیی؟» «بگردی و نیابی. بگردی و نیابی و ندانی که گشتنت را بهره و بهانه چیست. بگردی و جان به گشتن تازه کنی و بمیری و عمر به این بکاهی و باز تشنهتر شوی بر گشتن. بطلبی آنچه ندانی.» «هان یحیی، هان، همین است.» 0 2