بریده‌ای از کتاب تذکره اندوهگینان اثر حسام الدین مطهری

بریدۀ کتاب

صفحۀ 173

عبدالله ... پرسید: «انبان از چه پر کنم؟ حقیقت نمی‌یابم و مرا رنجی‌ست ناگفتنی.» ... کدام است رنج تو؟ رنج فراق؟ عبدالله نگاه برگرفت سوی یحیی، آشفته و مبهوت: «فراق که؟» ... هر آنکه طالبش باشی و حیران او. «چیست حیرانی یحیی؟» «بگردی و نیابی. بگردی و نیابی و ندانی که گشتنت را بهره و بهانه چیست. بگردی و جان به گشتن تازه کنی و بمیری و عمر به این بکاهی و باز تشنه‌تر شوی بر گشتن. بطلبی آنچه ندانی.» «هان یحیی، هان، همین است.»

عبدالله ... پرسید: «انبان از چه پر کنم؟ حقیقت نمی‌یابم و مرا رنجی‌ست ناگفتنی.» ... کدام است رنج تو؟ رنج فراق؟ عبدالله نگاه برگرفت سوی یحیی، آشفته و مبهوت: «فراق که؟» ... هر آنکه طالبش باشی و حیران او. «چیست حیرانی یحیی؟» «بگردی و نیابی. بگردی و نیابی و ندانی که گشتنت را بهره و بهانه چیست. بگردی و جان به گشتن تازه کنی و بمیری و عمر به این بکاهی و باز تشنه‌تر شوی بر گشتن. بطلبی آنچه ندانی.» «هان یحیی، هان، همین است.»

8

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.