بریدههای کتاب حاج آخوند سمیه بینا 1404/1/20 - 07:40 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 162 0 6 سارا حسینی 1403/3/11 - 22:14 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 197 انتخاب راه، مهمتر از چگونه رفتن است. راه را باید درست انتخاب کنی! مقصد را باید درست شناسایی کنی. میخوای کجا بروی؟ چرا بروی؟ چه به دست میآوری و چه از دست میدهی؟ یادت باشد که در این جهان تا چیزی را از دست ندهی، چیزی به دست نمیآوری. اگر بخواهی دانشمند و فقیه و ادیب شوی، با آسانگیری و باری به هر جهت وقت را گذراندن جمع نمیشود. و من طلب العلی، سهر اللیالی! «اگر جان همیخواهی افروختن زمانی میاسای ز آموختن» 0 13 سمیه بینا 1404/1/16 - 18:27 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 111 0 3 سارا حسینی 1403/2/20 - 20:05 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 95 مثل نوره کمشکوة! ما باید مثل نور خدا باشیم. سخن ما، نگاه ما، سلوک ما، دوست و همراه و همدل و حتی مخالف را به یاد خدا بیندازد. 0 14 سارا حسینی 1403/1/28 - 01:53 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 57 خیام میداند که توانایی خرد انسانی محدود است. کُنهِ خرد ما اگر آفتاب ایمان بر آن نتابد، جان ما آرام نمیگیرد. کنهِ خردم درخور اثبات تو نیست واندیشهٔ من به جز مناجات تو نیست من ذات تو را به واجبی کی دانم دانندهٔ ذات تو به جز ذات تو نیست 0 10 فرجی 1404/4/8 - 01:41 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 178 کار بزرگ از روح کوچک ساخته نیست 0 2 سارا حسینی 1403/1/28 - 18:47 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 79 سکینه خانم تُنگ بلور شربت انگور برایمان آورد... حاج آخوند جلدی برخاست و تُنگ را از دست سکینه خانم گرفت و شانهاش را بوسید... حاج آخوند که رفت، اولین حرفی که احمد با ذوق و شتاب و شادمانه زد این بود: «این آخوند با همهٔ آخوندا فرق داره!» بعد رو به آقای عامری کرد و گفت: «تا به حال آخوند ندیده بودیم شانهٔ زنش را ماچ کند!» 0 5 محمدجواد کربلایی 1403/8/27 - 19:35 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 54 0 1 Razie.bahrekani 1403/10/26 - 01:59 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 55 0 0 سمیه بینا 1404/1/20 - 10:48 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 185 0 3 سارا حسینی 1403/3/11 - 19:56 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 177 یادتانه همیشه وقتی میگفتند فلانی مثل گرگه؟ حاجآخوند لبخند میزد و میگفت: بیچاره گرگ. هارترین جانور، خود انسان است. وقتی انسان نیست. 0 23 سارا حسینی 1403/1/28 - 19:02 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 84 آقای عامری که کنار نشسته بود، گفت خدا خیرت بدهد. احمد فراهانی راست گفت این آخوند با همهٔ آخوندا که ما دیدهایم، فرق داره. چرا در این ده، خودش را حبس کرده؟! گفتم او که از همه آزادتر است. شیخ شاد بیخانقاه است! برایش این بیت مورد علاقهٔ حاجآخوند را خواندم: رطل گرانم دِه ای مرید خرابات شادی شیخی که خانقاه ندارد 0 10 سارا حسینی 1403/3/10 - 23:30 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 172 در زندگی، انسان گاهی بر سر دوراهه قرار میگیرد؛ بین حقیقت و مصلحت. حقیقت همان است که دلتان میگوید و مصلحت همان است که عقل حسابگر میخواهد. برای حقیقت باید از چیزی بگذرید و برای مصلحت، برعکس چیزی به دست میآورید. البته چیزی که به دستتان میآید، مثل ماهی زنده چندان توی دست نمیماند، میلغزد. برای لقمه نان هیچ وقت کمرتان را خم نکنید. یادتان باشد وقتی انسان حقیقت را میطلبد، اگر هم به ظاهر چیزی را از دست بدهد، چیز بزرگتری به دستش میآید. مصلحتطلب هم که خیال میکند چیزی به دست میآورد، نمیداند که چه گوهری را از دست میدهد. 1 9 سارا حسینی 1403/1/28 - 01:36 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 53 شاید تفاوت من با استادان دانشگاه دربارهٔ خیام و یا حافظ این باشد که آنها درس میدهند. ما در روستایمان با خیام و حافظ زندگی میکنیم. زندگی در روستا، چشم شما را تیز و نگاه شما را صیقل میزند. 0 6 نازنین 1404/4/2 - 06:32 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 34 اما بنظرم فردوسی بیش از همه به سیاوش شبیه است. اصلا ملت ایران به سیاوش شبیه است. سیاوش منتهی زیبایی و پاکی و پایبندی به ایمان است. گندم خوشآبورنگیست که در میانه دو سنگ آسیابِ سودابهیعربتبار و افراسیاب تورانی خرد میشود. 0 29 سارا حسینی 1403/1/28 - 19:14 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 90 «پسرم، برخی پرسشها پرسش عمرند. گذار سال و ده سال، کافی نیست. باید پاسخ مثل چشمهای از جانت بجوشد. خواندنی نیست، شدنی است!» 0 13 نادر آبیار 1404/5/2 - 19:33 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 70 ریشه دشمنی انسان ها نادانی است در صورتی که باید دشمن نادانی خویش باشند. 0 0 نادر آبیار 1404/5/9 - 05:03 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 115 حاج آخوند گفت بچهها آب هم که میخورید به آب خوب نگاه کنید دو زاغه که میروید خوب توی چشمه نگاه کنید هم آب را ببینید هم عکس خودتان را . به سنگهای کف دوزاغه خوب نگاه کنید ببینید سنگا چه رنگی هستند رنگ گل پیراهن مادرتان چه جوره به آن گلهای ریز و درشت دقت کردید. بچهها این تپه مارون که بالای سر ماست و حالا پوشیده از برف یادتونه پاییز چه رنگی بود بهار چه رنگی داشت؟ 0 0 نادر آبیار 1404/5/9 - 05:15 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 130 یک بار حاج آخوند گفت شکار آهو و گوزن با گلوله است و شکار دلها با کلمه. چشمان مات و مفتون آقای مدیر فریاد میزد که شکار شده است 0 39 نادر آبیار 1404/5/21 - 22:25 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 210 مرگ همینطور است. خانه اش پشت پلکهای ماست. 0 1
بریدههای کتاب حاج آخوند سمیه بینا 1404/1/20 - 07:40 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 162 0 6 سارا حسینی 1403/3/11 - 22:14 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 197 انتخاب راه، مهمتر از چگونه رفتن است. راه را باید درست انتخاب کنی! مقصد را باید درست شناسایی کنی. میخوای کجا بروی؟ چرا بروی؟ چه به دست میآوری و چه از دست میدهی؟ یادت باشد که در این جهان تا چیزی را از دست ندهی، چیزی به دست نمیآوری. اگر بخواهی دانشمند و فقیه و ادیب شوی، با آسانگیری و باری به هر جهت وقت را گذراندن جمع نمیشود. و من طلب العلی، سهر اللیالی! «اگر جان همیخواهی افروختن زمانی میاسای ز آموختن» 0 13 سمیه بینا 1404/1/16 - 18:27 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 111 0 3 سارا حسینی 1403/2/20 - 20:05 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 95 مثل نوره کمشکوة! ما باید مثل نور خدا باشیم. سخن ما، نگاه ما، سلوک ما، دوست و همراه و همدل و حتی مخالف را به یاد خدا بیندازد. 0 14 سارا حسینی 1403/1/28 - 01:53 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 57 خیام میداند که توانایی خرد انسانی محدود است. کُنهِ خرد ما اگر آفتاب ایمان بر آن نتابد، جان ما آرام نمیگیرد. کنهِ خردم درخور اثبات تو نیست واندیشهٔ من به جز مناجات تو نیست من ذات تو را به واجبی کی دانم دانندهٔ ذات تو به جز ذات تو نیست 0 10 فرجی 1404/4/8 - 01:41 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 178 کار بزرگ از روح کوچک ساخته نیست 0 2 سارا حسینی 1403/1/28 - 18:47 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 79 سکینه خانم تُنگ بلور شربت انگور برایمان آورد... حاج آخوند جلدی برخاست و تُنگ را از دست سکینه خانم گرفت و شانهاش را بوسید... حاج آخوند که رفت، اولین حرفی که احمد با ذوق و شتاب و شادمانه زد این بود: «این آخوند با همهٔ آخوندا فرق داره!» بعد رو به آقای عامری کرد و گفت: «تا به حال آخوند ندیده بودیم شانهٔ زنش را ماچ کند!» 0 5 محمدجواد کربلایی 1403/8/27 - 19:35 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 54 0 1 Razie.bahrekani 1403/10/26 - 01:59 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 55 0 0 سمیه بینا 1404/1/20 - 10:48 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 185 0 3 سارا حسینی 1403/3/11 - 19:56 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 177 یادتانه همیشه وقتی میگفتند فلانی مثل گرگه؟ حاجآخوند لبخند میزد و میگفت: بیچاره گرگ. هارترین جانور، خود انسان است. وقتی انسان نیست. 0 23 سارا حسینی 1403/1/28 - 19:02 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 84 آقای عامری که کنار نشسته بود، گفت خدا خیرت بدهد. احمد فراهانی راست گفت این آخوند با همهٔ آخوندا که ما دیدهایم، فرق داره. چرا در این ده، خودش را حبس کرده؟! گفتم او که از همه آزادتر است. شیخ شاد بیخانقاه است! برایش این بیت مورد علاقهٔ حاجآخوند را خواندم: رطل گرانم دِه ای مرید خرابات شادی شیخی که خانقاه ندارد 0 10 سارا حسینی 1403/3/10 - 23:30 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 172 در زندگی، انسان گاهی بر سر دوراهه قرار میگیرد؛ بین حقیقت و مصلحت. حقیقت همان است که دلتان میگوید و مصلحت همان است که عقل حسابگر میخواهد. برای حقیقت باید از چیزی بگذرید و برای مصلحت، برعکس چیزی به دست میآورید. البته چیزی که به دستتان میآید، مثل ماهی زنده چندان توی دست نمیماند، میلغزد. برای لقمه نان هیچ وقت کمرتان را خم نکنید. یادتان باشد وقتی انسان حقیقت را میطلبد، اگر هم به ظاهر چیزی را از دست بدهد، چیز بزرگتری به دستش میآید. مصلحتطلب هم که خیال میکند چیزی به دست میآورد، نمیداند که چه گوهری را از دست میدهد. 1 9 سارا حسینی 1403/1/28 - 01:36 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 53 شاید تفاوت من با استادان دانشگاه دربارهٔ خیام و یا حافظ این باشد که آنها درس میدهند. ما در روستایمان با خیام و حافظ زندگی میکنیم. زندگی در روستا، چشم شما را تیز و نگاه شما را صیقل میزند. 0 6 نازنین 1404/4/2 - 06:32 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 34 اما بنظرم فردوسی بیش از همه به سیاوش شبیه است. اصلا ملت ایران به سیاوش شبیه است. سیاوش منتهی زیبایی و پاکی و پایبندی به ایمان است. گندم خوشآبورنگیست که در میانه دو سنگ آسیابِ سودابهیعربتبار و افراسیاب تورانی خرد میشود. 0 29 سارا حسینی 1403/1/28 - 19:14 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 90 «پسرم، برخی پرسشها پرسش عمرند. گذار سال و ده سال، کافی نیست. باید پاسخ مثل چشمهای از جانت بجوشد. خواندنی نیست، شدنی است!» 0 13 نادر آبیار 1404/5/2 - 19:33 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 70 ریشه دشمنی انسان ها نادانی است در صورتی که باید دشمن نادانی خویش باشند. 0 0 نادر آبیار 1404/5/9 - 05:03 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 115 حاج آخوند گفت بچهها آب هم که میخورید به آب خوب نگاه کنید دو زاغه که میروید خوب توی چشمه نگاه کنید هم آب را ببینید هم عکس خودتان را . به سنگهای کف دوزاغه خوب نگاه کنید ببینید سنگا چه رنگی هستند رنگ گل پیراهن مادرتان چه جوره به آن گلهای ریز و درشت دقت کردید. بچهها این تپه مارون که بالای سر ماست و حالا پوشیده از برف یادتونه پاییز چه رنگی بود بهار چه رنگی داشت؟ 0 0 نادر آبیار 1404/5/9 - 05:15 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 130 یک بار حاج آخوند گفت شکار آهو و گوزن با گلوله است و شکار دلها با کلمه. چشمان مات و مفتون آقای مدیر فریاد میزد که شکار شده است 0 39 نادر آبیار 1404/5/21 - 22:25 حاج آخوند سیدعطاء الله مهاجرانی 3.8 50 صفحۀ 210 مرگ همینطور است. خانه اش پشت پلکهای ماست. 0 1