بریده کتابهای آخرین چیزی که به من گفت: رمان آنیل 1403/5/15 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 163 بعضی وقتها، کاری که اشتیاق زیادی به انجامش داری از اون چیزی که انتظارش رو داشتی سختتره، ولی بهخاطر اینکه آسون نیست نباید ازش دست بکشی. 0 0 Fatima 1403/2/22 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 55 0 3 ریحون خانم:) 1403/8/15 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 183 گاهی،بلافاصله،با کسی حس نزدیکی میکنی و این یکی از آن حس هایی است که یا فورا با کسی تجربه میکنی یا هیچ وقت به آن نمیرسی،یعنی از آن چیز هایی نیست که به مرور زمان،به وجود بیاید. 0 1 جامیوگر(گربه ماهی سابق) 1403/2/29 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 98 این اصلا آن آیندهای نیست که تجسم میکردم. 0 4 melika.R 1403/3/17 آخرین کلمات او لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 83 بعدها هیچوقت نگو کسی بی گناهه.اگه لازم بود بگو گناهکار نیست.اما اینکه بگی کسی بی گناهه ازت یه احمق میسازه.مخصوصا وقتی که اون فرد به طرز فجیعی گناهکاره. 0 8 جامیوگر(گربه ماهی سابق) 1403/2/29 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 119 بابا، تو مراقب منی،مگه نه؟ 0 4 جامیوگر(گربه ماهی سابق) 1403/2/29 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 24 ناگهان،میبینی در یک دنیای جدید تنهایی و مجبوری راه خودت را پیدا کنی،و مهم ترین آدم زندگیات دیگر حواسش به تو نیست. 0 26 ریحون خانم:) 1403/8/15 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 207 نمی توانی به کسی دستور دهی تا به تو اعتماد کند.باید در عمل،این را ثابت کنی. 0 1 ریحون خانم:) 1403/8/15 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 166 اینکه حقیقت تورا به سمتی می برد که مایل به رفتن به سوی آن نیستی،آن وقت،حس میکنی اگر این پیروزی را نداشتی. 0 1 زهرا 1402/12/25 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 2 0 1 ستایش 1402/10/13 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 160 اکثر مردم نمیخوان بشنون چی میتونه باعث بشه کار بهتر انجام بشه، اونها فقط میخوان بدونن چطوری میتونن این کار رو راحت انجام بدن. 0 26 آنیل 1403/5/15 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 130 وقتی اتفاق بدی برای آدم میافتد، این سختترین قسمتش است. هر لحظه، آن اتفاق را به خاطر نداری، مدتی فراموشش میکنی و بعد، دوباره، سراغت میآید. بالاخره، خیلی خوب میفهمی که مجبوری با آن کنار بیایی. از تو انتظار میرود تا به زندگی ادامه دهی. 0 2
بریده کتابهای آخرین چیزی که به من گفت: رمان آنیل 1403/5/15 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 163 بعضی وقتها، کاری که اشتیاق زیادی به انجامش داری از اون چیزی که انتظارش رو داشتی سختتره، ولی بهخاطر اینکه آسون نیست نباید ازش دست بکشی. 0 0 Fatima 1403/2/22 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 55 0 3 ریحون خانم:) 1403/8/15 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 183 گاهی،بلافاصله،با کسی حس نزدیکی میکنی و این یکی از آن حس هایی است که یا فورا با کسی تجربه میکنی یا هیچ وقت به آن نمیرسی،یعنی از آن چیز هایی نیست که به مرور زمان،به وجود بیاید. 0 1 جامیوگر(گربه ماهی سابق) 1403/2/29 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 98 این اصلا آن آیندهای نیست که تجسم میکردم. 0 4 melika.R 1403/3/17 آخرین کلمات او لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 83 بعدها هیچوقت نگو کسی بی گناهه.اگه لازم بود بگو گناهکار نیست.اما اینکه بگی کسی بی گناهه ازت یه احمق میسازه.مخصوصا وقتی که اون فرد به طرز فجیعی گناهکاره. 0 8 جامیوگر(گربه ماهی سابق) 1403/2/29 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 119 بابا، تو مراقب منی،مگه نه؟ 0 4 جامیوگر(گربه ماهی سابق) 1403/2/29 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 24 ناگهان،میبینی در یک دنیای جدید تنهایی و مجبوری راه خودت را پیدا کنی،و مهم ترین آدم زندگیات دیگر حواسش به تو نیست. 0 26 ریحون خانم:) 1403/8/15 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 207 نمی توانی به کسی دستور دهی تا به تو اعتماد کند.باید در عمل،این را ثابت کنی. 0 1 ریحون خانم:) 1403/8/15 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 166 اینکه حقیقت تورا به سمتی می برد که مایل به رفتن به سوی آن نیستی،آن وقت،حس میکنی اگر این پیروزی را نداشتی. 0 1 زهرا 1402/12/25 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 2 0 1 ستایش 1402/10/13 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 160 اکثر مردم نمیخوان بشنون چی میتونه باعث بشه کار بهتر انجام بشه، اونها فقط میخوان بدونن چطوری میتونن این کار رو راحت انجام بدن. 0 26 آنیل 1403/5/15 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 130 وقتی اتفاق بدی برای آدم میافتد، این سختترین قسمتش است. هر لحظه، آن اتفاق را به خاطر نداری، مدتی فراموشش میکنی و بعد، دوباره، سراغت میآید. بالاخره، خیلی خوب میفهمی که مجبوری با آن کنار بیایی. از تو انتظار میرود تا به زندگی ادامه دهی. 0 2