بریده کتابهای در انتظار بوجانگلز Fatima 1403/9/1 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 39 گفتم :« من که کسی را مجبور نکردم داستان هایم را باور کند ؛ این داستان ها پسندتان افتاد و شما هم آنها را باور کردید ! من با شما بازی کردم و شما باختید ...» 0 3 Fatima 1403/9/1 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 32 این لذت دیوانهوار و خودخواهانه را مزمزه کردم ؛ لذت جلب توجه دیگران ، حتی برای یک لحظه ، با نقل داستان هایی به استواری باد... 0 2 Fatima 1403/9/3 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 51 خطرناک ترین دشمنان آنهایی هستند که به آنها ظن دشمنی نمیرود... 0 4 Fatima 1403/9/1 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 20 گاهی به من میگفت:« اگر بچۀ عاقلی نباشی ، تلویزیون را روشن میکنم !» تماشای تلویزیون کار طاقت فرسایی بود ، اما پدرم به ندرت از این ابزار تنبیهی استفاده میکرد . بدجنس نبود. 0 2 Fatima 1403/9/1 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 20 کاناپه خیلی بزرگ بود ، آبی و پنبه دوزی شده . مادرم توصیه میکرد روی آن بالا و پایین بپرم ؛ خودش هم اغلب با من همراه میشد و آنقدر بالا میپرید که دستش به آویز های بلورین چلچراغ میخورد ! 0 2 Fatima 1403/9/3 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 72 مشکل این بود که سرش را به کلی از دست داده بود . البته سرش روی تنش مانده بود ، اما معلوم نبود محتویاتش کجا رفته اند. 3 28 نرگس 1403/2/3 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 48 خطرناکترین دشمنان آنهایی هستند که به آنها ظن دشمنی نمیرود. 2 78 طاهره گوهری 1403/7/15 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 41 0 2 Fatima 1403/9/3 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 57 آخر این چه جور دنیایی است که در آن زندگی میکنیم ؟ گل را که نمیفروشند ؛ گل قشنگ است ؛ باید مجانی باشد ؛ کافی است خم شوی و آن را بچینی . گل زندگی است و تا آنجا که من میدانم ، نمیشود زندگی را فروخت! 0 2 Fatima 1403/9/4 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 156 راضی بودم که دیگران ، هر چند برای مدتی کوتاه در اندوهم شریک باشند . برای تحمل چنین مصیبتی ، هر چه تعداد آدم ها بیشتر باشد بهتر است... 0 2 عرفان بساکی 1403/5/14 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 126 0 2 نرگس 1403/2/3 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 105 هرچقدر موقع فرار بیشتر جلب توجه کنی، راحتتر در میروی. درست مثل دروغ که هرچه بزرگتر باشد، راحتتر آن را باور میکنند! 0 25 فاطمه 1403/2/5 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 16 نه میخواست چیزی از گرفتاریها بشنود و نه از ناراحتیها. میگفت: "حالا که واقعیت اینقدر پیشپا افتاده و ناراحتکننده است، قصهی قشنگی برایمان تعریف کنید. شما خوب دروغ میگویید، حیف است ما را از آن محروم کنید." 0 11 Fatima 1403/9/4 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 88 گریستن در روز روشن واقعاً فرق میکند ، چون نشان دهندۀ میزان دیگری از اندوه است... 0 2 Mahdieh Marousi 1403/5/16 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 31 ساده ترین کار جهان دل بردن با دروغ پردازی هایی است که حساسیت قربانی ها را نشانه می گیرند. 0 13 عرفان بساکی 1403/5/14 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 140 تعداد ما برای تحمل چنین اندوه سنگین و ناگواری کافی نبود 0 0 Fatima 1403/9/4 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 118 مادرش به او یاد داد که همه را « شما » خطاب کند ، چون معتقد بود « تو گفتن » زمینه ساز سلطۀ دیگران بر ماست . گفته بود « شما » اولین سد امنیت در زندگی است. 0 2 فاطمه خدامی 1403/2/4 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 20 0 2 روشنا 1402/12/15 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 57 آخر این چه جور دنیایی است که در آن زندگی میکنیم؟ گل را که نمیفروشند. گل قشنگ است. باید مجانی باشد. کافی است خم شوی و آنها را بچینی. گل زندگی است و تا آنجا که من میدانم، نمیشود زندگی را فروخت! 2 26 Fatima 1403/9/4 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 79 افراد زیادی در راهرو دیده میشدند که ظاهری پر ، اما درونی کم و بیش خالی داشتند ... 0 2
بریده کتابهای در انتظار بوجانگلز Fatima 1403/9/1 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 39 گفتم :« من که کسی را مجبور نکردم داستان هایم را باور کند ؛ این داستان ها پسندتان افتاد و شما هم آنها را باور کردید ! من با شما بازی کردم و شما باختید ...» 0 3 Fatima 1403/9/1 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 32 این لذت دیوانهوار و خودخواهانه را مزمزه کردم ؛ لذت جلب توجه دیگران ، حتی برای یک لحظه ، با نقل داستان هایی به استواری باد... 0 2 Fatima 1403/9/3 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 51 خطرناک ترین دشمنان آنهایی هستند که به آنها ظن دشمنی نمیرود... 0 4 Fatima 1403/9/1 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 20 گاهی به من میگفت:« اگر بچۀ عاقلی نباشی ، تلویزیون را روشن میکنم !» تماشای تلویزیون کار طاقت فرسایی بود ، اما پدرم به ندرت از این ابزار تنبیهی استفاده میکرد . بدجنس نبود. 0 2 Fatima 1403/9/1 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 20 کاناپه خیلی بزرگ بود ، آبی و پنبه دوزی شده . مادرم توصیه میکرد روی آن بالا و پایین بپرم ؛ خودش هم اغلب با من همراه میشد و آنقدر بالا میپرید که دستش به آویز های بلورین چلچراغ میخورد ! 0 2 Fatima 1403/9/3 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 72 مشکل این بود که سرش را به کلی از دست داده بود . البته سرش روی تنش مانده بود ، اما معلوم نبود محتویاتش کجا رفته اند. 3 28 نرگس 1403/2/3 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 48 خطرناکترین دشمنان آنهایی هستند که به آنها ظن دشمنی نمیرود. 2 78 طاهره گوهری 1403/7/15 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 41 0 2 Fatima 1403/9/3 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 57 آخر این چه جور دنیایی است که در آن زندگی میکنیم ؟ گل را که نمیفروشند ؛ گل قشنگ است ؛ باید مجانی باشد ؛ کافی است خم شوی و آن را بچینی . گل زندگی است و تا آنجا که من میدانم ، نمیشود زندگی را فروخت! 0 2 Fatima 1403/9/4 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 156 راضی بودم که دیگران ، هر چند برای مدتی کوتاه در اندوهم شریک باشند . برای تحمل چنین مصیبتی ، هر چه تعداد آدم ها بیشتر باشد بهتر است... 0 2 عرفان بساکی 1403/5/14 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 126 0 2 نرگس 1403/2/3 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 105 هرچقدر موقع فرار بیشتر جلب توجه کنی، راحتتر در میروی. درست مثل دروغ که هرچه بزرگتر باشد، راحتتر آن را باور میکنند! 0 25 فاطمه 1403/2/5 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 16 نه میخواست چیزی از گرفتاریها بشنود و نه از ناراحتیها. میگفت: "حالا که واقعیت اینقدر پیشپا افتاده و ناراحتکننده است، قصهی قشنگی برایمان تعریف کنید. شما خوب دروغ میگویید، حیف است ما را از آن محروم کنید." 0 11 Fatima 1403/9/4 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 88 گریستن در روز روشن واقعاً فرق میکند ، چون نشان دهندۀ میزان دیگری از اندوه است... 0 2 Mahdieh Marousi 1403/5/16 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 31 ساده ترین کار جهان دل بردن با دروغ پردازی هایی است که حساسیت قربانی ها را نشانه می گیرند. 0 13 عرفان بساکی 1403/5/14 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 140 تعداد ما برای تحمل چنین اندوه سنگین و ناگواری کافی نبود 0 0 Fatima 1403/9/4 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 118 مادرش به او یاد داد که همه را « شما » خطاب کند ، چون معتقد بود « تو گفتن » زمینه ساز سلطۀ دیگران بر ماست . گفته بود « شما » اولین سد امنیت در زندگی است. 0 2 فاطمه خدامی 1403/2/4 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 20 0 2 روشنا 1402/12/15 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 57 آخر این چه جور دنیایی است که در آن زندگی میکنیم؟ گل را که نمیفروشند. گل قشنگ است. باید مجانی باشد. کافی است خم شوی و آنها را بچینی. گل زندگی است و تا آنجا که من میدانم، نمیشود زندگی را فروخت! 2 26 Fatima 1403/9/4 در انتظار بوجانگلز اولیویه بوردو 3.9 17 صفحۀ 79 افراد زیادی در راهرو دیده میشدند که ظاهری پر ، اما درونی کم و بیش خالی داشتند ... 0 2