بریده کتابهای از غبار بپرس سامان 1403/10/2 از غبار بپرس جان فانته 3.8 10 صفحۀ 40 اما تو پاکتر از منی چون ذهنی نداری که بفروشی، فقط آن جسم مفلوک را داری. 0 1 Parya 1403/7/18 از غبار بپرس جان فانته 3.8 10 صفحۀ 200 0 4 نیک 1402/12/25 از غبار بپرس جان فانته 3.8 10 صفحۀ 106 چیزهای پیشپاافتادهای مینوشتم که دنیا هرگز نمیخواندشان و هرگز فرصت فراموش کردنشان را به دست نمیآورد. 0 23 سامان 1403/10/2 از غبار بپرس جان فانته 3.8 10 صفحۀ 100 رقصیدهام، تا زنبقهای بی رنگ و گم شدهای را به دست فراموشی بسپارم؛ اما غمگین و ناخوش بودم از آن شور قدیمی آری، همواره، زیرا رقص طولانی بود؛ من به تو وفادار بودم، کامیلا، اما به شیوهی خود. 0 10 سامان 1403/10/3 از غبار بپرس جان فانته 3.8 10 صفحۀ 160 آه، زندگی! ای تراژدی تلخ و شیرین، ای فاحشهی خیره کننده که من را به سوی نابودی هدایت کردی! 0 14
بریده کتابهای از غبار بپرس سامان 1403/10/2 از غبار بپرس جان فانته 3.8 10 صفحۀ 40 اما تو پاکتر از منی چون ذهنی نداری که بفروشی، فقط آن جسم مفلوک را داری. 0 1 Parya 1403/7/18 از غبار بپرس جان فانته 3.8 10 صفحۀ 200 0 4 نیک 1402/12/25 از غبار بپرس جان فانته 3.8 10 صفحۀ 106 چیزهای پیشپاافتادهای مینوشتم که دنیا هرگز نمیخواندشان و هرگز فرصت فراموش کردنشان را به دست نمیآورد. 0 23 سامان 1403/10/2 از غبار بپرس جان فانته 3.8 10 صفحۀ 100 رقصیدهام، تا زنبقهای بی رنگ و گم شدهای را به دست فراموشی بسپارم؛ اما غمگین و ناخوش بودم از آن شور قدیمی آری، همواره، زیرا رقص طولانی بود؛ من به تو وفادار بودم، کامیلا، اما به شیوهی خود. 0 10 سامان 1403/10/3 از غبار بپرس جان فانته 3.8 10 صفحۀ 160 آه، زندگی! ای تراژدی تلخ و شیرین، ای فاحشهی خیره کننده که من را به سوی نابودی هدایت کردی! 0 14