بریدههای کتاب سرلوحه ها: یادداشت های پراکنده ی سال های 81 تا 84 °•zari•° 1403/4/17 سرلوحه ها: یادداشت های پراکنده ی سال های 81 تا 84 رضا امیرخانی 3.4 13 صفحۀ 30 و حالا می فهمم که چیزی هست در عالم که اهلش را به هم وصل می کند.و من هنوز گرفتار آن نخ تسبیحم.همان پیوندی که نه فقط اشقیا را،نه فقط مقامران را،نه فقط اوباش و اشرار را،نه فقط بازها و کبوترها را،که حتی آن سیصد و سیزده نفر را بدون آن که یک دیگر را بشناسند،روزی در جایی گرد هم خواهد آورد. 0 6 ز²¹³ 3 روز پیش سرلوحه ها: یادداشت های پراکنده ی سال های 81 تا 84 رضا امیرخانی 3.4 13 صفحۀ 37 بهرام بعدتر برای من از کل سفرش به رودبار یک خاطره تعریف کرد. "سرِ ظهر بیل و کلنگ برداشته بودیم و برای کمک میرفتیم. آفتاب، قیرِ آسفالتِ پشتِ بامِ کج شدهای را آب کرده بود. قیر ذوب شده روی خاک ریخته بود و پای مرغی توی آن گیر کرده بود. مرغ بالبال میزد و قدقد میکرد، اما هر دو پایش سفت و محکم توی قیر بود و تکان نمیخورد. با بچهها خندیدیم و رفتیم. غروب که برگشتیم، روی قیرها کلی پر مرغ ریخته بود. جلوتر رفتیم، هنوز دو پای مرغ داخلِ قیر بود و تکان نمیخورد..." 0 0 ز²¹³ 3 روز پیش سرلوحه ها: یادداشت های پراکنده ی سال های 81 تا 84 رضا امیرخانی 3.4 13 صفحۀ 47 قوانینِ مدنی را بایستی با توجه به نیازهای روز منعطف تدوین کرد. در این ملک همه گان قوانین مدنی را مانندهی وحیِ الهی لایتغیر میپندارند و از آن طرف وحیِ الهی را مانندهی قوانین مدنی قابل انعطاف! 0 0 ز²¹³ دیروز سرلوحه ها: یادداشت های پراکنده ی سال های 81 تا 84 رضا امیرخانی 3.4 13 صفحۀ 223 معلوم است که تا یا علی نگویی کار جلو نمیرود. 0 0 ز²¹³ دیروز سرلوحه ها: یادداشت های پراکنده ی سال های 81 تا 84 رضا امیرخانی 3.4 13 صفحۀ 237 پیشتر نگاهمان به آسمان بود و امروز نگاهمان به زمین است! همین عاملِ تیرهبختیِ ماست،،، 0 0 °•zari•° 1403/4/22 سرلوحه ها: یادداشت های پراکنده ی سال های 81 تا 84 رضا امیرخانی 3.4 13 صفحۀ 104 مصیبت آن جایی نمود می یابد که جماعت نیازی به دانستنِ پیشینه شان نیز احساس نمی کنند. 0 1 محمدجواد کربلایی 1403/9/4 سرلوحه ها: یادداشت های پراکنده ی سال های 81 تا 84 رضا امیرخانی 3.4 13 صفحۀ 85 0 1
بریدههای کتاب سرلوحه ها: یادداشت های پراکنده ی سال های 81 تا 84 °•zari•° 1403/4/17 سرلوحه ها: یادداشت های پراکنده ی سال های 81 تا 84 رضا امیرخانی 3.4 13 صفحۀ 30 و حالا می فهمم که چیزی هست در عالم که اهلش را به هم وصل می کند.و من هنوز گرفتار آن نخ تسبیحم.همان پیوندی که نه فقط اشقیا را،نه فقط مقامران را،نه فقط اوباش و اشرار را،نه فقط بازها و کبوترها را،که حتی آن سیصد و سیزده نفر را بدون آن که یک دیگر را بشناسند،روزی در جایی گرد هم خواهد آورد. 0 6 ز²¹³ 3 روز پیش سرلوحه ها: یادداشت های پراکنده ی سال های 81 تا 84 رضا امیرخانی 3.4 13 صفحۀ 37 بهرام بعدتر برای من از کل سفرش به رودبار یک خاطره تعریف کرد. "سرِ ظهر بیل و کلنگ برداشته بودیم و برای کمک میرفتیم. آفتاب، قیرِ آسفالتِ پشتِ بامِ کج شدهای را آب کرده بود. قیر ذوب شده روی خاک ریخته بود و پای مرغی توی آن گیر کرده بود. مرغ بالبال میزد و قدقد میکرد، اما هر دو پایش سفت و محکم توی قیر بود و تکان نمیخورد. با بچهها خندیدیم و رفتیم. غروب که برگشتیم، روی قیرها کلی پر مرغ ریخته بود. جلوتر رفتیم، هنوز دو پای مرغ داخلِ قیر بود و تکان نمیخورد..." 0 0 ز²¹³ 3 روز پیش سرلوحه ها: یادداشت های پراکنده ی سال های 81 تا 84 رضا امیرخانی 3.4 13 صفحۀ 47 قوانینِ مدنی را بایستی با توجه به نیازهای روز منعطف تدوین کرد. در این ملک همه گان قوانین مدنی را مانندهی وحیِ الهی لایتغیر میپندارند و از آن طرف وحیِ الهی را مانندهی قوانین مدنی قابل انعطاف! 0 0 ز²¹³ دیروز سرلوحه ها: یادداشت های پراکنده ی سال های 81 تا 84 رضا امیرخانی 3.4 13 صفحۀ 223 معلوم است که تا یا علی نگویی کار جلو نمیرود. 0 0 ز²¹³ دیروز سرلوحه ها: یادداشت های پراکنده ی سال های 81 تا 84 رضا امیرخانی 3.4 13 صفحۀ 237 پیشتر نگاهمان به آسمان بود و امروز نگاهمان به زمین است! همین عاملِ تیرهبختیِ ماست،،، 0 0 °•zari•° 1403/4/22 سرلوحه ها: یادداشت های پراکنده ی سال های 81 تا 84 رضا امیرخانی 3.4 13 صفحۀ 104 مصیبت آن جایی نمود می یابد که جماعت نیازی به دانستنِ پیشینه شان نیز احساس نمی کنند. 0 1 محمدجواد کربلایی 1403/9/4 سرلوحه ها: یادداشت های پراکنده ی سال های 81 تا 84 رضا امیرخانی 3.4 13 صفحۀ 85 0 1