بریدههای کتاب چمدان سارا ایمانی 1404/1/21 چمدان جلد 8 بزرگ علوی 3.1 3 صفحۀ 168 0 6 سارا ایمانی 1404/1/21 چمدان جلد 8 بزرگ علوی 3.1 3 صفحۀ 149 زیبایی دنیا در همین ندانستگی است،در همین امید که فردا بهتر خواهد شد،دنیا آرام تر و زیباتر خواهد شد... 0 4 فاطمه محمدی 1404/2/17 چمدان جلد 8 بزرگ علوی 3.1 3 صفحۀ 47 آنهایی که در دنیا زیاد زجر کشیدهاند ،ماسکی روی صورتشان زدهاند ،آنهایی که زیاد گریه و به همان اندازه زیاد ناله میکنند ،اصلا نمیدانند درد چیست . 0 28 سارا ایمانی 1404/1/21 چمدان جلد 8 بزرگ علوی 3.1 3 صفحۀ 129 0 4 سارا ایمانی 1404/1/19 چمدان جلد 8 بزرگ علوی 3.1 3 صفحۀ 121 من محکوم به مرگی را دیدهام که شب پیش از اجرای فرمان مرد. من محکوم به مرگی را میشناسم که قبل از تیرباران شدن صورتش را تراشید،لباسهای قشنگ تنش کرد،از دوستانش خداحافظی کرد و مردانه رو به مرگ رفت. من محکوم به مرگی را میشناسم که در موقع مردن《زنده باد ایران》 بر زبان داشت. من محکوم به مرگی را میشناسم که آهنگ سرود آنها《برخیز ای داغ نفرت خورده،دنیای لخت و گرسنگان》مدتی پس از شلیک تفنگها در هوا طنینانداز بود. اما هیچکدام از آنها را من به این نزدیکی نمیشناختم.بسیاری از آنها را دیده بودم.هیچ یک را از میان ما نبردند،آن طوری که گوسفند را از میان گلهای برای کشتارگاه برمیگزینند. 0 4 سارا ایمانی 1404/1/19 چمدان جلد 8 بزرگ علوی 3.1 3 صفحۀ 120 من در این چند ساله زندگی در زندان_زندگی نه،زنده بگوری،زیاد نامزد مرگ دیدهام. دیدهام که چگونه در موقع ابلاغ حکم دادگاه رنگشان پریده،زانوهایشان سست شده و نزدیک بوده است که همان جا جان از تنشان در رود،اما این حالت یک ثانیه بیشتر طول نکیشده و فوری امید جای آن را گرفته است،امید به نقض فرمان،امید به عفو،امید به زیر و رو شدن تمام دنیا فقط برای نجات آنها،امید به معجزه،نه تنها امید،بلکه ایمان به پوچترین بیفکریها و تصور اینکه ممکن است صاحبمنصبان دلشان رحم بیاید و آنها ببخشند. 0 1
بریدههای کتاب چمدان سارا ایمانی 1404/1/21 چمدان جلد 8 بزرگ علوی 3.1 3 صفحۀ 168 0 6 سارا ایمانی 1404/1/21 چمدان جلد 8 بزرگ علوی 3.1 3 صفحۀ 149 زیبایی دنیا در همین ندانستگی است،در همین امید که فردا بهتر خواهد شد،دنیا آرام تر و زیباتر خواهد شد... 0 4 فاطمه محمدی 1404/2/17 چمدان جلد 8 بزرگ علوی 3.1 3 صفحۀ 47 آنهایی که در دنیا زیاد زجر کشیدهاند ،ماسکی روی صورتشان زدهاند ،آنهایی که زیاد گریه و به همان اندازه زیاد ناله میکنند ،اصلا نمیدانند درد چیست . 0 28 سارا ایمانی 1404/1/21 چمدان جلد 8 بزرگ علوی 3.1 3 صفحۀ 129 0 4 سارا ایمانی 1404/1/19 چمدان جلد 8 بزرگ علوی 3.1 3 صفحۀ 121 من محکوم به مرگی را دیدهام که شب پیش از اجرای فرمان مرد. من محکوم به مرگی را میشناسم که قبل از تیرباران شدن صورتش را تراشید،لباسهای قشنگ تنش کرد،از دوستانش خداحافظی کرد و مردانه رو به مرگ رفت. من محکوم به مرگی را میشناسم که در موقع مردن《زنده باد ایران》 بر زبان داشت. من محکوم به مرگی را میشناسم که آهنگ سرود آنها《برخیز ای داغ نفرت خورده،دنیای لخت و گرسنگان》مدتی پس از شلیک تفنگها در هوا طنینانداز بود. اما هیچکدام از آنها را من به این نزدیکی نمیشناختم.بسیاری از آنها را دیده بودم.هیچ یک را از میان ما نبردند،آن طوری که گوسفند را از میان گلهای برای کشتارگاه برمیگزینند. 0 4 سارا ایمانی 1404/1/19 چمدان جلد 8 بزرگ علوی 3.1 3 صفحۀ 120 من در این چند ساله زندگی در زندان_زندگی نه،زنده بگوری،زیاد نامزد مرگ دیدهام. دیدهام که چگونه در موقع ابلاغ حکم دادگاه رنگشان پریده،زانوهایشان سست شده و نزدیک بوده است که همان جا جان از تنشان در رود،اما این حالت یک ثانیه بیشتر طول نکیشده و فوری امید جای آن را گرفته است،امید به نقض فرمان،امید به عفو،امید به زیر و رو شدن تمام دنیا فقط برای نجات آنها،امید به معجزه،نه تنها امید،بلکه ایمان به پوچترین بیفکریها و تصور اینکه ممکن است صاحبمنصبان دلشان رحم بیاید و آنها ببخشند. 0 1