بریدهای از کتاب چمدان اثر بزرگ علوی
1404/1/19
صفحۀ 120
من در این چند ساله زندگی در زندان_زندگی نه،زنده بگوری،زیاد نامزد مرگ دیدهام. دیدهام که چگونه در موقع ابلاغ حکم دادگاه رنگشان پریده،زانوهایشان سست شده و نزدیک بوده است که همان جا جان از تنشان در رود،اما این حالت یک ثانیه بیشتر طول نکیشده و فوری امید جای آن را گرفته است،امید به نقض فرمان،امید به عفو،امید به زیر و رو شدن تمام دنیا فقط برای نجات آنها،امید به معجزه،نه تنها امید،بلکه ایمان به پوچترین بیفکریها و تصور اینکه ممکن است صاحبمنصبان دلشان رحم بیاید و آنها ببخشند.
من در این چند ساله زندگی در زندان_زندگی نه،زنده بگوری،زیاد نامزد مرگ دیدهام. دیدهام که چگونه در موقع ابلاغ حکم دادگاه رنگشان پریده،زانوهایشان سست شده و نزدیک بوده است که همان جا جان از تنشان در رود،اما این حالت یک ثانیه بیشتر طول نکیشده و فوری امید جای آن را گرفته است،امید به نقض فرمان،امید به عفو،امید به زیر و رو شدن تمام دنیا فقط برای نجات آنها،امید به معجزه،نه تنها امید،بلکه ایمان به پوچترین بیفکریها و تصور اینکه ممکن است صاحبمنصبان دلشان رحم بیاید و آنها ببخشند.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.