بریدههای کتاب شوهرم داستایفسکی سامان 1404/3/6 شوهرم داستایفسکی آنا گریگوریونا داستایفسکایا 4.0 2 صفحۀ 150 نخستین بار در زندگیام بود که انسانی هوشمند و مهربان و در عین حال بدبخت را ملاقات میکردم که گویی رانده شده بود و این موضوع حس عمیق دلسوزی و شفقت را در قلبم برمیانگیخت. 0 6 سامان 1404/3/7 شوهرم داستایفسکی آنا گریگوریونا داستایفسکایا 4.0 2 صفحۀ 200 آنا خانم میگه انتشاراتیها به تورگنیف برای رمان پدران و پسران صفحهای پونصد روبل میدادند و برای جنایت و مکافات شوهرش، صفحهای صد و پنجاه روبل! اینم بگم منظور از صفحه،صفحه های بزرگ روزنامه بوده 1 11 سامان 7 روز پیش شوهرم داستایفسکی آنا گریگوریونا داستایفسکایا 4.0 2 صفحۀ 700 در هشت و سی و هشت دقیقه عصر فیودور میخایلوویچ به ابدیت پیوست. دکتر ن. پ. چرپین فقط توانست واپسین تپشهای قلب او را با گوشی پزشکیاش گوش کند. هنگامی که کار به فرجام رسید، من و فرزندانم تسلیم اندوه خود شدیم؛ گریستیم، ضجه زدیم، کلماتی گفتیم، رخسار و دستان هنوز گرم عزیز از دست رفتهمان را بوسیدیم. 9 7 سامان 1404/3/15 شوهرم داستایفسکی آنا گریگوریونا داستایفسکایا 4.0 2 صفحۀ 600 پرتره چه باشد، مگر پرتره میتواند آدمی را بر ملا کند؟ دیدن خود شخص چیز دیگری است! گاهی یک نگاه کافی است تا نقش آدمی برای سراسر عمر بر دلت حک شود. نیکلای نیکلایویچ، برای اینکه او را به من نشان ندادید هرگز نمیبخشمتان! پ.ن: این پاراگراف از جانب داستایفسکی است و کسی که ندیده و این چنین ناراحت شده از ندیدنش تولستویه! 2 10 سامان 1404/3/14 شوهرم داستایفسکی آنا گریگوریونا داستایفسکایا 4.0 2 صفحۀ 550 یه جا میگه باردار بودم و یه شب درد اومد سراغم، داستایفسکی رو از خواب بیدار کردم که پاشو دردم گرفته مرد،اونم گفت متاسفم و روشو کرد اونور و خوابید...😃😃😃 هر وقت یادش میفتم خندم میگیره. 5 6 سامان 1404/3/12 شوهرم داستایفسکی آنا گریگوریونا داستایفسکایا 4.0 2 صفحۀ 440 دوست من! خودم به خوبی میدانم که بدتر از تورگنیف مینویسم، اما هر چه باشد آنقدرها هم بدتر از او نمینویسم. به هر حال امیدوارم که خیلی بدتر از او ننویسم!( نامه داستایفسکی به برادرش در سال 1859) 17 13 Nazila Faghani7 1404/1/8 شوهرم داستایفسکی آنا گریگوریونا داستایفسکایا 4.0 2 صفحۀ 608 فیودور میخایلویچ خطاب به آنا:« ... نه، آنیا، دلتنگی کم چیزی نیست. هنگام دلتنگی کار نیز عذابآور میشود. اصلاً زندان بهتر است، نه، واقعاً زندان بهتر بود.» 0 1 Nazila Faghani7 1404/1/8 شوهرم داستایفسکی آنا گریگوریونا داستایفسکایا 4.0 2 صفحۀ 609 فیودور میخایلویچ خطاب به آنا :« فردا دقیقاً دو هفته از خاموشیام در اینجا میگذرد، زیرا این فقط تنهایی نیست، بلکه خاموشی نیز است. من سخن گفتن را کاملاً از یاد بردهام، حتی مانند دیوانهها با خودم حرف میزنم.» 0 1 سامان 1404/3/10 شوهرم داستایفسکی آنا گریگوریونا داستایفسکایا 4.0 2 صفحۀ 300 فیودور بسیار خوشحال بود که من به خاطر پولهایی که باخته است نه تنها افسوس نمیخورم و سرزنشش نمیکنم، بلکه برعکس تسلیاش هم میدهم و خود من از او خواهش میکنم که غصه نخورد... پ.ن: اعتیاد داستایفسکی به قمار که بارها در این کتاب هم بهش اشاره شده، واقعا ماجرای پرغصه ایست. 0 7
بریدههای کتاب شوهرم داستایفسکی سامان 1404/3/6 شوهرم داستایفسکی آنا گریگوریونا داستایفسکایا 4.0 2 صفحۀ 150 نخستین بار در زندگیام بود که انسانی هوشمند و مهربان و در عین حال بدبخت را ملاقات میکردم که گویی رانده شده بود و این موضوع حس عمیق دلسوزی و شفقت را در قلبم برمیانگیخت. 0 6 سامان 1404/3/7 شوهرم داستایفسکی آنا گریگوریونا داستایفسکایا 4.0 2 صفحۀ 200 آنا خانم میگه انتشاراتیها به تورگنیف برای رمان پدران و پسران صفحهای پونصد روبل میدادند و برای جنایت و مکافات شوهرش، صفحهای صد و پنجاه روبل! اینم بگم منظور از صفحه،صفحه های بزرگ روزنامه بوده 1 11 سامان 7 روز پیش شوهرم داستایفسکی آنا گریگوریونا داستایفسکایا 4.0 2 صفحۀ 700 در هشت و سی و هشت دقیقه عصر فیودور میخایلوویچ به ابدیت پیوست. دکتر ن. پ. چرپین فقط توانست واپسین تپشهای قلب او را با گوشی پزشکیاش گوش کند. هنگامی که کار به فرجام رسید، من و فرزندانم تسلیم اندوه خود شدیم؛ گریستیم، ضجه زدیم، کلماتی گفتیم، رخسار و دستان هنوز گرم عزیز از دست رفتهمان را بوسیدیم. 9 7 سامان 1404/3/15 شوهرم داستایفسکی آنا گریگوریونا داستایفسکایا 4.0 2 صفحۀ 600 پرتره چه باشد، مگر پرتره میتواند آدمی را بر ملا کند؟ دیدن خود شخص چیز دیگری است! گاهی یک نگاه کافی است تا نقش آدمی برای سراسر عمر بر دلت حک شود. نیکلای نیکلایویچ، برای اینکه او را به من نشان ندادید هرگز نمیبخشمتان! پ.ن: این پاراگراف از جانب داستایفسکی است و کسی که ندیده و این چنین ناراحت شده از ندیدنش تولستویه! 2 10 سامان 1404/3/14 شوهرم داستایفسکی آنا گریگوریونا داستایفسکایا 4.0 2 صفحۀ 550 یه جا میگه باردار بودم و یه شب درد اومد سراغم، داستایفسکی رو از خواب بیدار کردم که پاشو دردم گرفته مرد،اونم گفت متاسفم و روشو کرد اونور و خوابید...😃😃😃 هر وقت یادش میفتم خندم میگیره. 5 6 سامان 1404/3/12 شوهرم داستایفسکی آنا گریگوریونا داستایفسکایا 4.0 2 صفحۀ 440 دوست من! خودم به خوبی میدانم که بدتر از تورگنیف مینویسم، اما هر چه باشد آنقدرها هم بدتر از او نمینویسم. به هر حال امیدوارم که خیلی بدتر از او ننویسم!( نامه داستایفسکی به برادرش در سال 1859) 17 13 Nazila Faghani7 1404/1/8 شوهرم داستایفسکی آنا گریگوریونا داستایفسکایا 4.0 2 صفحۀ 608 فیودور میخایلویچ خطاب به آنا:« ... نه، آنیا، دلتنگی کم چیزی نیست. هنگام دلتنگی کار نیز عذابآور میشود. اصلاً زندان بهتر است، نه، واقعاً زندان بهتر بود.» 0 1 Nazila Faghani7 1404/1/8 شوهرم داستایفسکی آنا گریگوریونا داستایفسکایا 4.0 2 صفحۀ 609 فیودور میخایلویچ خطاب به آنا :« فردا دقیقاً دو هفته از خاموشیام در اینجا میگذرد، زیرا این فقط تنهایی نیست، بلکه خاموشی نیز است. من سخن گفتن را کاملاً از یاد بردهام، حتی مانند دیوانهها با خودم حرف میزنم.» 0 1 سامان 1404/3/10 شوهرم داستایفسکی آنا گریگوریونا داستایفسکایا 4.0 2 صفحۀ 300 فیودور بسیار خوشحال بود که من به خاطر پولهایی که باخته است نه تنها افسوس نمیخورم و سرزنشش نمیکنم، بلکه برعکس تسلیاش هم میدهم و خود من از او خواهش میکنم که غصه نخورد... پ.ن: اعتیاد داستایفسکی به قمار که بارها در این کتاب هم بهش اشاره شده، واقعا ماجرای پرغصه ایست. 0 7