معرفی کتاب شوهرم داستایفسکی اثر آنا گریگوریونا داستایفسکایا مترجم سبحان اسماعیلی سیگارودی

شوهرم داستایفسکی

شوهرم داستایفسکی

4.0
1 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

13

شابک
9786223842009
تعداد صفحات
747
تاریخ انتشار
1403/1/1

توضیحات

        آنا گریگورونا داستایفسکایا (1846-1918) بیست‌و‌پنج سال از فئودور داستایفسکی کوچک‌تر بود که با او ازدواج کرد. زنی که حضورش در زندگی نابغهٔ روس «نور» بود. آنا به‌عنوان تُندنویس برای آماده‌ساختن رمانِ قمارباز به نویسندهٔ پریشان‌احوال معرفی شد و بعد چند ماه در 1867 با او ازدواج کرد. کتابِ شوهرم داستایفسکی که سال‌ها بعد مرگِ داستایفسکی نوشته شد، بی‌تردید صادقانه‌ترین، دقیق‌ترین و شخصی‌ترین روایت از پانزده سال پایانی زندگی نویسندهٔ روس است. کتابی که منبع اصلی زند‌گی‌نامه‌نویسان داستایفسکی محسوب می‌شود.  آنا چهار کودک به دنیا آورد که دو تای آن‌ها از دنیا رفتند و پدر نویسنده‌شان را برای همیشه داغ‌دار کردند. او شاهد قرض‌ها، آلام و حمله‌های متعدد صرع به همسرش بود. شاهدِ سودجویی نزدیکان از درآمدِ او. او با داستایفسکی به اروپا رفت تا از طلبکاران بگریزند و او ابله را بنویسد. آنا که داستایفسکی «کبوترکِ من» می‌نامیدش، او را حمایت کرد تا خود ناشر آثاری باشد که چاپ‌چی‌های طماع به رقم پایین از شوهرش می‌خریدند و روزاروز از قبالِ آن‌هاثروتمندتر  و وقیح‌ترمی‌شدند. آنا خود را وقفِ مردِ تبعیدی کرد و تا آخرین لحظهٔ حیاتش کنار او بود. آنا معجزهٔ زندگی نویسنده بود.

تقدیر چنین بود او نزدیک سی سال بعدِ داستایفسکی زنده بماند و تمام جزییاتِ زندگی‌شان را روایت کند. این کتاب که از روسی با انبوهی از جزییات ترجمه شده شرحی دقیق از بسیاری جزییات رمان‌های داستایفسکی را در خود دارد و چرایی برخی رخدادهای این روایت‌ها. بی‌تردید هیچ کتابی چنین دقیق و هیجان‌آور نیست دربارهٔ مردی که به قول آنا فشاری خردکننده را برای رستگارکردن خود تحمل کرد. آنا کمی پیش از استقرار بلشویک‌ها (همان بلایی که داستایفسکی در رمان شیاطین (اجنه) برای روسیه پیش‌بینی‌اش کرده‌ بود) از دنیا رفت و ممنوع‌شدن کتاب‌های همسرش را به دستور لنین و بعد استالین ندید. 

حالا لنین و استالین مرده‌اند و داستایفسکی زنده است. آنا راوی این «زندهٔ» ابدی‌ست.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به شوهرم داستایفسکی

نمایش همه

یادداشت‌ها

سامان

سامان

6 روز پیش

          یاور همیشه مومن

آنا گریگوریونا داستایفسکایا همسر دوم فئودور داستایفسکی نویسنده مشهور روسی در این کتاب سرگذشتی از زندگی خودش با محوریت دورانی که با داستایفسکی زندگی می‌کرده نوشته که حاصل کار سرگذشت نامه ای خواندنی از آب در آمده که به احتمال زیاد دوست داران داستایفسکی رو راضی خواهد کرد. آنا از نثر روانی استفاده کرده که ترکیبش با ترجمه مناسب آقای اسماعیلی سیگارودی متن شسته رفته و تمیزی به دست مخاطب رسانده که علی رغم حجم 750 صفحه ای کتاب، ابدا خسته کننده و کسل کننده نیست.در ادامه چند نکته که در کتاب از اهمیت بیشتری برخوردار بود، سعی می‌کنم بهش اشاره داشته باشم.

آنا یا فیودور؟

مساله ای که قبل از شروع مطالعه کتاب برای خودم مطرح بود این بود که نویسنده به چه شکلی این رو نوشته؟ آیا با کتابی سر و کار داریم که آنا زیر سایه داستایفسکی باقی مانده و صرفا ما با یک زنی همراه هستیم که قراره به مدح همسر معروف و مشهور خودش بپردازه؟ آیا اصلا آنا تونسته از زیر سایه سنگین نام بزرگ داستایفسکی بیرون اومده باشه؟ نتیجه مطالعه کتاب این رو نشون داد که بله. آنا توانسته بود به خوبی در طول این سرگذشت از احساسات و حالات خودش هم حرف بزنه و در عین حال یک تصویر واقعی از زندگی به مخاطب نشون بده. تصویر واقعی یعنی سرگذشتی و زندگی با همه بالا و پایین ها و تلخ و شیرینی های مرسوم رو توصیف کرده بود. او ضمن داشتن علاقه و محبت زیاد به همسرش، به ضعف های جسمانی یا معضل غم انگیزی مثل اعتیاد به قمار داستایفسکی و حتی بعضا حسادتهای نا به جای همسرش رو در کتاب اشاره کرده بود. تصویری که آنا از خودش ارائه میده یک یاور همیشه مومن برای داستایفسکی است که در طول سختی های فراوان زندگی کنار همسرش عاشقانه و صبورانه زندگی کرد.

هشدار

اینجا باید اشاره کرد بعضی از ما که به هنرمندان علاقه مند میشیم، یک تصویر رویایی و غیرمنطبق با واقعیت از طرف مورد علاقه در ذهنمون نقش می‌بنده که تصور می‌کنیم فرد مورد علاقه ما  انگار یک جور موجود ماورایی شده که در تمام ابعاد زندگی‌اش بی نقصه و تمام امورات او در سطح کمال انجام داده میشه. اگر مخاطبی با این تصور سراغ این کتاب بیاد، حتما تو ذوقش خواهد خورد. اینجا با داستایفسکی رو به رو هستیم که اعتیاد به قمار داره و بدهای های فراوانی به بار آورده.کسی که درگیر صرع و حال بد جسمانی است.فردی که اگر با همسرش به مهمانی بره و مردانی به رسم عرف و احترام دست زنش رو ببوسند، حسادت می‌کنه. کسی که شوخی یک آوریل رو با همسرش انجام میده.پس قبل از مطالعه کتاب بهتره که اگر تصوری غیر واقعی داریم، اصلاحش کنیم و بدونیم که این غول ادبیات روس، در زندگی شخصیش درگیر مشکلات و مسائلی بوده که بسیار شبیه مشکلات سایر انسان هاست و داستایفسکی بزرگ و نابغه در ادبیات هم در نهایت انسانی است مثل همه ما.

تجربیات زندگی شخصی

در آثار داستایفسکی نقشی از زندگی شخصی او و اطرافیانش دیده میشه. از محل جغرافیایی جنایت و مکافات گرفته تا برادران کارامازوفی که بعضی قسمت‌های اون برداشت‌ها و اشاراتی به زندگی خود داستایفسکی است. به طور مثال آنا اشاره میکنه پس از درگذشت فرزندشون، بسیار از سخنان و حالات متاثر او در مورد این مصیبت در فصل « زنان با ایمان» برادران کارامازوف، جایی که زن کودک مرده ای از مصیبت خود به پیر زیروسیما می‌گوید، بازتاب یافته است.اشارات دیگری هم در مورد سایر داستان‌های داستایفسکی میشه.به طور کلی دوست داشتم آنا در مورد چگونگی نگارش آثار داستایفسکی بیشتر حرف بزنه.نه اینکه چیزی نگفته باشه،نه، انتظار من و یه جورایی علاقه من این بود که در این موضوعات، مطالب بیشتری گفته بشه که اینطور نبود. این قسمت سرگذشت رو دوست داشتم پر ملات تر و مفصل‌تر بهش اشاره می‌شد.نکته مهم دیگه در مورد آثار داستایفسکی اینه که بنا به گفته آنا به جز  رمان مردم فقیر، داستایفسکی هیچ‌کدوم از آثارش رو نتونسته یه بازخوانی و ادیت درست حسابی داشته باشه و همیشه از این بابت افسوس خورده. راستش من خواننده اثر هم از این بابت متاسف شدم.واقعا چاپ اثر خام بدون بررسی و پاکنویس درست و حسابی، از ارزش واقعی اثر کم می‌کنه و حیف که اینطور شد.

ترجمه

کتاب از ترجمه روانی برخوردار بود. آقای اسماعیلی سیگارودی از زبان مبدا(روسی) به طور مستقیم ترجمه می‌کنند. نمی‌دونم چرا در جلد کتاب به این مساله اشاره نشده.از طرفی جای خالی مقدمه مترجم هم احساس میشد. اما بحثی که در مورد ترجمه به چشم میاد، پانویس های فراوانی است که مترجم استفاده کرده و کلی توضیحات به متن افزوده. اطلاعات مفیدی در مورد شخصیت ها و مکان ها و سایر چیزهایی که در کتاب در موردشون حرف زده شده. پس در بحث ترجمه آن‌چه که بیشتر به چشم آمد جدای از روانی و سلیس بودن جملات، پانویس های بعضا چند صفحه ای آقای اسماعیلی سیگارودی بود.

در کل کتاب خوبی بود و از خوندنش لذت بردم و به من موقع خوندنش خوش گذشت،واسه همین هم به نسبت معمول،آپدیت های بیشتری ازش گذاشتم که بابت شلوغ کاری صفحاتتون عذرخواهم. به نظرم داستایفسکی بازها به احتمال زیاد این کتاب رو دوست خواهند داشت.حالا اینکه مهدی یزدانی خرم ادعا کرده این کتاب، کتاب بالینی داستایفسکی بازها خواهد شد برای من محل تردیده و نمی‌تونم همچین چیزی رو نسبت بدم بهش، اما میتونم از روان بودن کتاب و حوصله سربر نبودنش دفاع کنم. از اینکه داستایفسکی بدون روتوش رو می‌بینیم دفاع کنم . زندگی آنا زندگی سختی بود که پر از سفر و بدهی و مصایب گوناگون بود اما این زن ایستاد و جا نزد. جدای از این سختی‌ها رنگ و بوی زیبای عشق در جای جای صفحات کتاب جاری بود. آنا یاور مطمئنی برای داستایفسکی بود. جایی لحظات پایانی عمر داستایفسکی، آنجا که دیگه تسلیم مرگ شده و منتظر احتضار روحه، به آنا میگه: «من تو را آتشین دوست داشتم و حتی در خیالم هم به تو خیانت نکردم».... شاید این اوج عشق و دوست داشتن باشه که حتی در خلوت و خیال خودت هم معشوقه تو اینقدر عزیز و محترم باشه که فکر خیانت به ذهنت خطور نکنه. راحت نیست واسم ولی صادقانه بخوام بگم من به دلایلی رابطه حسی عاطفی زیادی با این کتاب پیدا کردم و اساسا وقتی پای احساس میاد وسط، آدم ممکنه نظراتش اون جامع نگری رو نداشته باشه، به همین دلیل اگر قصد تهیه کتاب رو دارید با توجه به قیمت بالای این کتاب(850 هزار تومان) حتما تحقیقات بیشتری بکنید و به نظر این کمترین توجهی نداشته باشید.

پ.ن: کتاب من متاسفانه صفحه 677 و 678 رو نداشت و انگار یا افتاده یا چاپ نشده.اگر قصد تهیه کتاب رو داشتید،یه نگاه بندازید ببینید این نسخه ای که میخواید بخرید این صفحات رو داره یا خیر.
        

33

عجب کتابی!
          عجب کتابی! و عجب زندگی‌نامه‌ای...!

داستان از زبان آنا گریگوریونا روایت می‌شود.
او در ابتدای امر، داستان زندگی خود را جهت آشنایی مخاطب با شخص خویش تبیین می‌کند و داستان را تا بدان جا پیش می‌برد که آشنایی او با فیودور میخایلویچ داستایفسکی، به واسطه معلم آنا گریگوریونا رقم می‌خورد.

حال، آنا و فیودور در پی نوشتن و پیش بردن رمان قمارباز در اندک زمانی برای پرداخت بدهی داستایفسکی و حل مشکلات مالی، در پی چاره‌جویی هستند.... به راستی که چه زن شگفت‌انگیزی‌ست آنا! 
همراهی آنا و وجود استوار او در زندگی داستایفسکی این امکان را برای ایشان فراهم آورد تا بتواند با سبک‌بالی و عشقی جنون‌وار تجربه زیسته خود را و دیگری را بنویسد... .

حقیقتا که برای درک بهتر شخصیت آلکسی ایوانویچِ قمارباز، راسکولنیکف، رازومیخین و مارمالادوفِ جنایت و مکافات، استاوروگین، استاوروگینا و ورخاوینسکیِ شیاطین و همچنین دیمیتری، آلیوشا، ایوان و اسمردیاکف و فیودور کارامازوف درکنار پدر زوسیما و کاترینا در برادران کارامازوف، شایسته است که این کتاب خوانده شود... چرا که بخش مهمی از پی‌ریزی‌ داستان‌ها، افکار ایشان و افرادی که از آنان جهت خلق آثار وام گرفته شده در سراسر این کتاب دیده می‌شود.

آنچه که برای من جالب‌توجه بود، این نکته هست که داستایفسکی، خود نیز مانند شخصیت‌ داستان‌هایش همواره در آستانه قرار داشت، به این معنی که در آستانه فروپاشی و اضمحلال و زندگی دوباره، مرز بین نیستی و هستی!

گفت‌وگوی درونی افراد درون آثارش بسیار به گفت‌وگوهای درونی خود او شباهت دارد.... درست آن هنگام که با خواندن داستان‌های او روح از کالبد زمینی خود جدا می‌شود و در عالمی دیگر سر می‌کند، آشنایی با شخصیت خود او نیز چنین است... او، آدمی را از خود به در می‌کند و غرق در افکار والا و اصیل می‌کند! کیفیات والای عاطفی، معنوی، روحی و روانی شخص خود بسیار غنی‌ست...! داستایفسکی دیگری را مفتون و مجذوب خود، نوشته‌ها و افکارش و در نهایت شخصیت‌های خلق شده آثارش و دنیای آن‌ها می‌کند.

در نهایت، می‌توان گفت راستی و صداقت، پشتکار و استمرار در کار و مسئولیت‌پذیری همواره جایگاهی اصیل دارد؛ بنابراین، اگرچه دشوار اما همواره به جایگاه حقیقی خود می‌رسد.
        

17