بریدههای کتاب در وادی درد هانیه 1403/7/12 در وادی درد جولیان بارنز 3.6 8 صفحۀ 75 آه درد من! همه چیز من باش! بگذار در تو، با تو، سرزمینهایی را ببینم که از دیدارشان محرومم کردهای. فلسفهی من باش، علم من باش. 0 3 ریحانه ضمیری 1403/2/26 در وادی درد جولیان بارنز 3.6 8 صفحۀ 45 آیا کلمات واقعا به درد می خورند؟ اصلا می شود با کلمات توضیح داد، درد چه بر سر ما می آورد؟ کلمات فقط وقتی سر می رسند که همه چیز تمام شده است. دروغی و بی جان، کلمات فقط از خاطرات می گویند. 0 8 هانیه 1403/7/12 در وادی درد جولیان بارنز 3.6 8 صفحۀ 83 فقط یک چیز میدانم؛ اینکه به فریادی بلند به بچههایم بگویم «زنده باد زندگی!» _ سخت است اما؛ برای منی که درد اینقدر در همش دریده. 0 30 ریحانه ضمیری 1403/2/28 در وادی درد جولیان بارنز 3.6 8 صفحۀ 82 1 4 ریحانه ضمیری 1403/2/26 در وادی درد جولیان بارنز 3.6 8 صفحۀ 44 0 11 هانیه 1403/7/12 در وادی درد جولیان بارنز 3.6 8 صفحۀ 83 زندگی همین است دیگر: ستیز. 0 16 مهدی عبدالعلی پور 1403/10/3 در وادی درد جولیان بارنز 3.6 8 صفحۀ 34 0 15 فاطمه زراعتکار 1404/1/5 در وادی درد جولیان بارنز 3.6 8 صفحۀ 53 حتی سادهترین و طبیعیترین حرکتها هم محتاج نیروی ارادهاند: راه رفتن، نشستن، برخاستن، صاف ایستادن، کلاه از سر برداشتن یا گذاشتن. واقعا وحشتناک است. تنها حرکات مداوم ذهن است که محتاج اراده نیست. خوب بود اگر میشد جلویش را گرفت، اما نه، این عنکبوت، میچرخد و میتابد برای خودش، شبانهروز، بیوقفه. 0 0 فاطمه ارجمند 1403/10/7 در وادی درد جولیان بارنز 3.6 8 صفحۀ 1 در پیکر فلکزدهی پوکم، درد، جوری میپیچد که پژواک صدا در خانهی بی اثاث. 0 0
بریدههای کتاب در وادی درد هانیه 1403/7/12 در وادی درد جولیان بارنز 3.6 8 صفحۀ 75 آه درد من! همه چیز من باش! بگذار در تو، با تو، سرزمینهایی را ببینم که از دیدارشان محرومم کردهای. فلسفهی من باش، علم من باش. 0 3 ریحانه ضمیری 1403/2/26 در وادی درد جولیان بارنز 3.6 8 صفحۀ 45 آیا کلمات واقعا به درد می خورند؟ اصلا می شود با کلمات توضیح داد، درد چه بر سر ما می آورد؟ کلمات فقط وقتی سر می رسند که همه چیز تمام شده است. دروغی و بی جان، کلمات فقط از خاطرات می گویند. 0 8 هانیه 1403/7/12 در وادی درد جولیان بارنز 3.6 8 صفحۀ 83 فقط یک چیز میدانم؛ اینکه به فریادی بلند به بچههایم بگویم «زنده باد زندگی!» _ سخت است اما؛ برای منی که درد اینقدر در همش دریده. 0 30 ریحانه ضمیری 1403/2/28 در وادی درد جولیان بارنز 3.6 8 صفحۀ 82 1 4 ریحانه ضمیری 1403/2/26 در وادی درد جولیان بارنز 3.6 8 صفحۀ 44 0 11 هانیه 1403/7/12 در وادی درد جولیان بارنز 3.6 8 صفحۀ 83 زندگی همین است دیگر: ستیز. 0 16 مهدی عبدالعلی پور 1403/10/3 در وادی درد جولیان بارنز 3.6 8 صفحۀ 34 0 15 فاطمه زراعتکار 1404/1/5 در وادی درد جولیان بارنز 3.6 8 صفحۀ 53 حتی سادهترین و طبیعیترین حرکتها هم محتاج نیروی ارادهاند: راه رفتن، نشستن، برخاستن، صاف ایستادن، کلاه از سر برداشتن یا گذاشتن. واقعا وحشتناک است. تنها حرکات مداوم ذهن است که محتاج اراده نیست. خوب بود اگر میشد جلویش را گرفت، اما نه، این عنکبوت، میچرخد و میتابد برای خودش، شبانهروز، بیوقفه. 0 0 فاطمه ارجمند 1403/10/7 در وادی درد جولیان بارنز 3.6 8 صفحۀ 1 در پیکر فلکزدهی پوکم، درد، جوری میپیچد که پژواک صدا در خانهی بی اثاث. 0 0