بریده‌های کتاب خفاش

«توی داستان های جنایی سنتی کارآگاه شریف داستان با اتکا به شهود دروغ رو از راست تشخیص میده. مزخرفه! طبیعت انسانی یه جنگل نفوذناپذیر و وسیعه که هیچ کس نمی تونه درکش کنه، حتی یه مادر هم رازهای زیادی از فرزندش نمی دونه.»

«هر بار که یه پرونده‌ی جنایی رو دست می‌گیری خودت هم دچار تبعات منفیش می‌شی. حقیقت اینه که آسیب‌های انسانی و داستان‌های غم‌انگیزی که توی دنیا وجود دارن خیلی بیشتر از اون چیزهاییه که توی کتاب‌های آگاتا کریستی می‌خونیم و از اون طرف درایت و انگیزه‌های هوشمندانه کم‌تره.»

با لبخند گفت: «بذار یه چیزی یادت بدم. اگه می‌خوای یه زن رو مسحور خودت کنی، باید کاری کنی که احساس کنه با بقیه فرق داره و رفتاری که باهاش می‌شه خاص خودشه، نه هیچ‌کس دیگه‌ای.»

«آیا دادگاهی در این دنیا هست که سرشتِ آدم را قضاوت کند؟»

اندرو سعی کرد آب‌وتاب بیشتری به بحث بدهد: «زدی به هدف، هری! توی داستان‌های جنایی سنتی کارآگاه شریف داستان با اتکا به شهود دروغ رو از راست تشخیص می‌ده. مزخر‌فه! طبیعت انسانی یه جنگل نفوذناپذیر و وسیعه که هیچ‌کس نمی‌تونه درکش کنه، حتی یه مادر هم رازهای زیادی از فرزندش نمی‌دونه.»

«عشق معمای بزرگتری از مرگه و باید مواظب مارها بود.»

«در میون گذاشتن رازها آدم ها رو به هم زنجیر می‌کنه و این همیشه چیزی نیست که مردم دنبالشن.»

«هری! تماشای تلویزیون به آدم قوت قلب می‌ده. وقتی می‌بینی یه مشت احمق اون تو هستن، حس باهوش بودن بهت دست می‌ده. تحقیقات نشون می‌ده مردمی که فکر می‌کنن باهوشن عملکردشون خیلی بهتر از اونهاییه که فکر می‌کنن احمقن.»

طبیعت انسانی یه جنگل نفوذناپذیر و وسیعه که هیچ‌کس نمی‌تونه درکش کنه، حتی یه مادر هم رازهای زیادی از فرزندش نمی‌دونه.

«برای اداره کردن یه ملت اول باید اون‌ها رو درک کرد»‌.

شاید معنیش این باشه که آدم‌ها هرجای دنیا باشن خیالات مشترک دارن. انگار که توی ذاتمونه و در حافظهٔ همه‌مون ثبت شده. با وجود این تفاوت‌ها دیر یا زود همه‌مون به جواب‌های یکسانی می‌رسیم.

«می‌دونی، مردم خیلی شبیه سگ‌هان. سگی که کنترل نشه یه سگ ناراحته و سگ ناراحت هم پاچه می‌گیره.»

«خشونت مثل کوکاکولا و انجیله. یه چیز کلاسیکه.»

وقتی آدم ها نمی‌تونن با خودشون کنار بیان دنبال یه‌جور مجازاتن.

تحقیقات نشون میده مردمی که فکر میکنن باهوشن عملکردشون خیلی بهتر از اونهاییه که فکر میکنن احمقن .

«آدم‌ها عوض می‌شن. یه‌ وقت‌هایی اون کسی که آرزوی داشتنش رو داشتی دیگه وجود نداره. لعنت به این دنیا! همه‌ی ما عوض می‌شیم، نه؟ وقتی یه چیزی رو تجربه کردی، دیگه خیلی دیره، دیگه نمی‌تونی احساس تجربه کردن اون چیز برای باز اول رو داشته باشی. ناراحت کننده‌ست، ولی کاریش نمیشه کرد.»

یه وقتهایی داری با تلسکوپ دنبال چیزی که دنبالشی میگردی و اون چیز اون قدر بهت نزدیکه که نمیبینیش درست مثل لکه ای روی لنز تلسکوپ.

- چقدر زمان لازمه تا یکی رو بشناسی؟ - میدونی هری اگه از بیراهه های به جنگل وسیع و تاریک ،بری خیلی طول نمیکشه بعضی آدم ها راههای صاف و چراغونی با تابلوهای راهنما دارن اونها همه چیز رو بهت میگن اما باید حواست جمع باشه چون حیوونهای جنگل رو میتونی توی بوته های تاریک پیدا کنی نه در مسیرهای روشن.

از میزان آشوب در آپارتمانش به عنوان معیار سنجش وضعیت زندگی‌اش استفاده می‌کرد.

همه میدونن که اگه شغلت کشتن حشرات موذیه خودت هم داری سم استنشاق میکنی و این توی دراز مدت میکشتت بالاخره طعم سم خودت رو می چشی.