بریدههای کتاب شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران روشنا 1403/12/6 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 311 چُنین گفت خودکامه بیژن بدوی که من ای فرستاده خوبروی، سیاوُش نیام، نز پریزادگان از ایرانم از شهر آزادگان 😎 1 20 روشنا 1403/12/8 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 332 که نفرین برین تخت و این تاج باد! برین کُشتن و شور و تاراج باد! 0 31 روشنا 1403/12/2 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 192 اگر شهریار این سخنها که گفت به می خوردن اندر نخواهد نهفت ز ما و ز ایران برآمد هلاک نماند برین بوم و بر آب و خاک که جمشید با تاج و انگشتری به فرمان او مرغ و دیو و پری ز مازندران یاد هرگز نکرد نجست از دلیرانِ دیوان نبرد پینوشت: کیکاوس هوس لشکر کشیدن به مازندران کرده و پهلوانها در اندیشه شدند که اگر واقعاً شاه بخواد به مازندران لشکرکشی کنه، ایران نابود میشه. حتی جمشید هم که دیوها و پریان به فرمانش بودند، هوس لشکرکشی به مازندران نکرد. 0 8 روشنا 1403/11/30 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 131 ابراز شجاعت در عرصههای فارغ از مسئولیت اخلاقی کاری است که اسفندیار خوب از عهده آن برمیآید، اما آنجا که پای گزینش اخلاقی به میان میآید، شجاعت دیگر معنایی ندارد و اسفندیار به ابزاری ماشینوار و عاری از عقل و احساس بدل میشود. رستم، از این حیث، دقیقاً نقطه مقابل اوست. در هر لحظه خود را با انتخابی دشوار روبهرو میبیند و در نهایت، بر حسب اصول اخلاقیاش، دست به گزینش میزند و با آگاهی کامل از عواقب کارش مسئولیت آن را به عهده میگیرد. 0 5 روشنا 1403/11/30 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 115 سیاوش سرگذشتی به مراتب غمانگیزتر از سهراب دارد. سهراب را سلطهجویی و خودبزرگبینی وامیدارد که یکباره به خاک ایران لشکر کشد و در جنگ با ایرانیان نیز هیچ گذشتی از خود نشان نمیدهد، اما سیاوش، برای آنکه بر سر پیمان بماند و جان گروگانهای تورانی را به خطر نیندازد، مسیر زندگیاش را به کلی دگرگون میکند و هیچ راه بازگشتی هم برای خود باقی نمیگذارد. 0 15 روشنا 1403/12/9 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 370 (رستم به اسفندیار) مکن شهریارا جوانی، مکن! چُنین بر بلا کامرانی مکن! مکن شهریارا دلِ ما نژند! میاور به جانِ من و خود گزند! ز یزدان و از روی من شرم دار! مخور بر تنِ خویشتن زینهار! 0 20 روشنا 1403/11/11 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 37 فردوسی با این کار درواقع میخواسته کلید بنای شاهانهاش را به محمود بسپرد و ماندگاری آن را با تکیه بر قدرت و شوکت سلطان تضمین کند، اما اکنون که بیش از هزار سال از آن روزگاران گذشته خوب روشن شده است که شاهنامه برای آنکه بماند نیازی به لطف و عنایت محمود نداشته و برعکس، محمود میتوانسته است از این فرصت بینظیر بهره جوید و شکوه و شوکت خود را در پناه کاخ استوار فردوسی ماندگارتر کند. 0 8 روشنا 1403/12/8 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 331 سپهبَد بروها پر از تاب کرد به شاهِ جهان گفت کز دین مَگَرد! ترا نیست دستان و رستم بکار همی راه جویی به اسفندیار! دریغ آیدت جایِ شاهی همی! زِ گیتی مرا دور خواهی همی! ترا باد این تاج و تختِ مِهان! مرا گوشهای بس بود زین جهان! 0 20 روشنا 1403/12/1 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 155 بیا تا جهان را به بد نسپریم به کوشش همه دست نیکی بریم نباشد همی نیک و بد پایدار همان به که نیکی بود یادگار همان گنجِ دینار و کاخِ بلند نخواهد بُدن مر ترا سودمند سَخُن ماند از تو همی یادگار سَخُن را چنین خوارمایه مدار فریدون فرّخ فرشته نبود ز مُشک و ز عنبر سرشته نبود به داد و دِهش یافت آن نیکُوی تو داد و دِهش کن فِریدون تُوی 4 67 روشنا 1403/12/2 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 190 ز بربط چو بایست برساخت رود برآورد مازندرانی سرود که مازندران شاه را یاد باد همیشه بر و بومش آباد باد که در بوستانش همیشه گلست به کوه اندرش لاله و سنبلست هوا خوشگوار و زمین پُرنگار نه گرم و نه سرد و همیشه بهار نوازنده بلبل به باغ اندرون گرازنده آهو به راغ اندرون همیشه نیاساید از جفتجوی همهساله هر جای رنگست و بوی گلابست گویی به جویش روان همی شاد گردد ز بویش روان دی و بهمن و آذر و فوردین همیشه پر از لاله بینی زَمین همه ساله خندان لب جویبار همه ساله بازِ شکاری به کار سراسر همه کشور آراسته ز دیبا و دینار و از خواسته بتان پرستنده با تاج زر همه نامداران به زرّینکمر 2 8 روشنا 1403/12/2 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 201 به رستم چُنین گفت گودرز پیر که تا کرد مادر مرا سیر شیر همی بینم اندر جهان تاج و تخت کیان و بزرگان بیداربخت چو کاوس نشنیدم اندر جهان ندیدم کسی از کِهان و مِهان پینوشت: کاوس عاصیشون کرده 😂😂 6 21 روشنا 1403/12/6 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 308 دلش را بپیچید آهَرْمَنا بد انداختن ساخت بر بیژنا سِگالش چُنین بُد، نبشته جزین نکرد ایچ یاد از جهانآفرین هرآنکو به رهبر کند ژرفچاه سَزد گر نهد در بُن چاه گاه معنی: اهریمن دلش را منحرف کرد و نقشهای طرح کرد تا بیژن را گرفتار کند. نقشهاش این بود که بیژن را خوار کند اما در سرنوشت بیژن چیز دیگری نوشته بود. کسی که در راه دیگری چاه عمیقی بکند، سزاوار است که خودش در آن بیفتد. 0 13 روشنا 1403/11/30 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 143 تو این را دروغ و فَسانه مدان به یکسان رَوِشنِ زمانه مدان ازو هرچه اندر خورد با خرد دگر بر ره رمز معنی بَرَد 0 7
بریدههای کتاب شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران روشنا 1403/12/6 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 311 چُنین گفت خودکامه بیژن بدوی که من ای فرستاده خوبروی، سیاوُش نیام، نز پریزادگان از ایرانم از شهر آزادگان 😎 1 20 روشنا 1403/12/8 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 332 که نفرین برین تخت و این تاج باد! برین کُشتن و شور و تاراج باد! 0 31 روشنا 1403/12/2 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 192 اگر شهریار این سخنها که گفت به می خوردن اندر نخواهد نهفت ز ما و ز ایران برآمد هلاک نماند برین بوم و بر آب و خاک که جمشید با تاج و انگشتری به فرمان او مرغ و دیو و پری ز مازندران یاد هرگز نکرد نجست از دلیرانِ دیوان نبرد پینوشت: کیکاوس هوس لشکر کشیدن به مازندران کرده و پهلوانها در اندیشه شدند که اگر واقعاً شاه بخواد به مازندران لشکرکشی کنه، ایران نابود میشه. حتی جمشید هم که دیوها و پریان به فرمانش بودند، هوس لشکرکشی به مازندران نکرد. 0 8 روشنا 1403/11/30 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 131 ابراز شجاعت در عرصههای فارغ از مسئولیت اخلاقی کاری است که اسفندیار خوب از عهده آن برمیآید، اما آنجا که پای گزینش اخلاقی به میان میآید، شجاعت دیگر معنایی ندارد و اسفندیار به ابزاری ماشینوار و عاری از عقل و احساس بدل میشود. رستم، از این حیث، دقیقاً نقطه مقابل اوست. در هر لحظه خود را با انتخابی دشوار روبهرو میبیند و در نهایت، بر حسب اصول اخلاقیاش، دست به گزینش میزند و با آگاهی کامل از عواقب کارش مسئولیت آن را به عهده میگیرد. 0 5 روشنا 1403/11/30 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 115 سیاوش سرگذشتی به مراتب غمانگیزتر از سهراب دارد. سهراب را سلطهجویی و خودبزرگبینی وامیدارد که یکباره به خاک ایران لشکر کشد و در جنگ با ایرانیان نیز هیچ گذشتی از خود نشان نمیدهد، اما سیاوش، برای آنکه بر سر پیمان بماند و جان گروگانهای تورانی را به خطر نیندازد، مسیر زندگیاش را به کلی دگرگون میکند و هیچ راه بازگشتی هم برای خود باقی نمیگذارد. 0 15 روشنا 1403/12/9 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 370 (رستم به اسفندیار) مکن شهریارا جوانی، مکن! چُنین بر بلا کامرانی مکن! مکن شهریارا دلِ ما نژند! میاور به جانِ من و خود گزند! ز یزدان و از روی من شرم دار! مخور بر تنِ خویشتن زینهار! 0 20 روشنا 1403/11/11 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 37 فردوسی با این کار درواقع میخواسته کلید بنای شاهانهاش را به محمود بسپرد و ماندگاری آن را با تکیه بر قدرت و شوکت سلطان تضمین کند، اما اکنون که بیش از هزار سال از آن روزگاران گذشته خوب روشن شده است که شاهنامه برای آنکه بماند نیازی به لطف و عنایت محمود نداشته و برعکس، محمود میتوانسته است از این فرصت بینظیر بهره جوید و شکوه و شوکت خود را در پناه کاخ استوار فردوسی ماندگارتر کند. 0 8 روشنا 1403/12/8 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 331 سپهبَد بروها پر از تاب کرد به شاهِ جهان گفت کز دین مَگَرد! ترا نیست دستان و رستم بکار همی راه جویی به اسفندیار! دریغ آیدت جایِ شاهی همی! زِ گیتی مرا دور خواهی همی! ترا باد این تاج و تختِ مِهان! مرا گوشهای بس بود زین جهان! 0 20 روشنا 1403/12/1 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 155 بیا تا جهان را به بد نسپریم به کوشش همه دست نیکی بریم نباشد همی نیک و بد پایدار همان به که نیکی بود یادگار همان گنجِ دینار و کاخِ بلند نخواهد بُدن مر ترا سودمند سَخُن ماند از تو همی یادگار سَخُن را چنین خوارمایه مدار فریدون فرّخ فرشته نبود ز مُشک و ز عنبر سرشته نبود به داد و دِهش یافت آن نیکُوی تو داد و دِهش کن فِریدون تُوی 4 67 روشنا 1403/12/2 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 190 ز بربط چو بایست برساخت رود برآورد مازندرانی سرود که مازندران شاه را یاد باد همیشه بر و بومش آباد باد که در بوستانش همیشه گلست به کوه اندرش لاله و سنبلست هوا خوشگوار و زمین پُرنگار نه گرم و نه سرد و همیشه بهار نوازنده بلبل به باغ اندرون گرازنده آهو به راغ اندرون همیشه نیاساید از جفتجوی همهساله هر جای رنگست و بوی گلابست گویی به جویش روان همی شاد گردد ز بویش روان دی و بهمن و آذر و فوردین همیشه پر از لاله بینی زَمین همه ساله خندان لب جویبار همه ساله بازِ شکاری به کار سراسر همه کشور آراسته ز دیبا و دینار و از خواسته بتان پرستنده با تاج زر همه نامداران به زرّینکمر 2 8 روشنا 1403/12/2 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 201 به رستم چُنین گفت گودرز پیر که تا کرد مادر مرا سیر شیر همی بینم اندر جهان تاج و تخت کیان و بزرگان بیداربخت چو کاوس نشنیدم اندر جهان ندیدم کسی از کِهان و مِهان پینوشت: کاوس عاصیشون کرده 😂😂 6 21 روشنا 1403/12/6 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 308 دلش را بپیچید آهَرْمَنا بد انداختن ساخت بر بیژنا سِگالش چُنین بُد، نبشته جزین نکرد ایچ یاد از جهانآفرین هرآنکو به رهبر کند ژرفچاه سَزد گر نهد در بُن چاه گاه معنی: اهریمن دلش را منحرف کرد و نقشهای طرح کرد تا بیژن را گرفتار کند. نقشهاش این بود که بیژن را خوار کند اما در سرنوشت بیژن چیز دیگری نوشته بود. کسی که در راه دیگری چاه عمیقی بکند، سزاوار است که خودش در آن بیفتد. 0 13 روشنا 1403/11/30 شاهنامه فردوسی ؛ تاریخ و ادبیات ایران محمد دهقانی 5.0 1 صفحۀ 143 تو این را دروغ و فَسانه مدان به یکسان رَوِشنِ زمانه مدان ازو هرچه اندر خورد با خرد دگر بر ره رمز معنی بَرَد 0 7